احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شمسالرحمن عزیزی/ چهار شنبه 20 جدی 1396 - ۱۹ جدی ۱۳۹۶
خراسانزمینِ دیروز، گواه وجود انسانهای با طرز، شیوه و سلوکِ شخصیتی و ظاهریِ منحصر به خود بود که «کاکه» نامیده میشدند. لباسها، پایپوشها، دستمالها، طرز گویش و حتا اندامهایشان، نمادهایی بودند که آنها را از دیگران متمایز میساختند. کاکهها یا عیاران، عرفانیمشرب و قلندرصفت نیز بودند. آنها بنا به گفتۀ کسانی که در احوالشان پویش کردند، برای خود مرتبهها و رتبههایی نظیر عریف، نقیب، سرهنگ و امیر داشتند و گفته میشود که یعقوب لیث و حبیبالله کلکانی از همین قماش بودند و به درجۀ سرهنگی و امیری رسیدند.
تاریخ خُردهفرهنگِ کاکهگری در کشور ما، درخشان است و سالخوردهگان سرزمینِ ما از جوانمردی و عیاریِ این گروه حکایاتِ فراوانی دارند. شمال افغانستان و کابلزمین، مهد پرورش عیاران و کاکهها در افغانستان است.
صداقت، راستکاری و درستکاری، بزرگمنشی، نترسی و فداکاری از اوصافِ پسـندیدۀ کاکهها بودند و ایشان دفاع از مردمِ مظلوم و ایستادهگی در برابر ظالمان و کمک به نیازمندان را وظیفۀ خود میدانستند.
عشقری در سوگِ یارانِ کاکهاش اینگونه مویه میکرد:
کاکه اورنگ و رضا و عرعری
حیدری، شاهین پیزارت چی شد؟
کاکه تیغون مرد افسود، ای غنی
….
اما در سالیان اخیر، این خُردهفرهنگ به اوباشیگری تنزیل پیدا کرده و جای کاکهها و عیاران را اراذل و اوباش گرفتهاند. اراذل و اوباش امروز هم، طرز لباسپوشی، گویش و اکت و اداهای منحصر به خودشان را دارند و حتا به رسم عرفانیگری کاکههای دیروز، به گردنهای خود تسبیح میآویزند. اینها هم برای خودشان نامگذاریهای نظیر: شاه، بابه، به ثبوت، بچه حاجی و… دارند و یکدیگرشان را با همین استعارهها فرا میخوانند.
اوباشیگری در کشورِ ما به یک پدیدۀ فراگیر مبدل شده و شرق و شمال و جنوبِ کشور را در نوردیده است. مکاتب و دانشگاههای کشور هم، پُر است از وجود جوانانی که به این قماش دلبستهگی دارند. بسیاری از مجرمین حرفهیی که به دستِ نیروهای امنیتی میافتند، همین شکل و شمایل ولگردها و اوباشانِ کوچهبازاری را دارند. اما اینکه علت پیوستن و تمایل بیشتر جوانان و نوجوانان به این طیفِ نسبتاً مخرب اجتماعی چیست و وسعت گرفتن صفوف اوباشان، چه پیامدهای زیانباری میتواند به امروز و آیندۀ کشور داشته باشد، نکاتیست که در این نوشتار به تبیین و تحلیلِ آن میپردازیم.
اوباش در لغتنامۀ دهخدا به مردمِ عامی، نفهم، فرومایه، ناکس و بیباک معنی شده است. و فرهنگ معین اوباش را «فرومایگان و مردمان بیسروپا» معنی کرده است.
با این حساب، از گذشتههای دور، اوباش به افرادی خطاب میشده که خود را مطیع هیچ قاعده و قانون اخلاقی و حقوقییی نمیدانند. آنچنان که نظامی میگفت:
ز دونان نگهداری پرخاش را
دلیری مده بر خود اوباش را
یا مولوی می گفت:
اذکروالله کار هر اوباش نیست
ارجعی بر پای هر قلاش نیست
پدیدۀ اوباشیگری امروزه یک پدیدۀ جهانی است و حتا کشورهای دارای سطح بلند رفاه اجتماعی هم از وجود اوباشان مصون نیستند.
تاریخ طویل اوباشیگری و و ظرفیتهای بلند و مساعد ذهنی ایشان برای ارتکاب جرایم و برهم زدن امن و نظم جوامع انسانی، توجه جامعهشناسان و جرمشناسان را به خود معطوف کرده تا در مورد علتها و پیامدهای اوباشیگری در جوامع بشری نظریهپردازی بکنند.
ذهنیت اوباشیگری، یک ذهنیتِ مجرمانه است و در جامعۀ اوباشان پهنههای ذهنی مساعدی برای ارتکاب جرم وجود دارد؛ از اینرو جرمشناسانی مانند تام بروکس که برای جلوگیری از ارتکاب جرایم بر «ایدۀ جامعۀ ذینفع» و فراگیر کردن این ایده در بین افراد جامعه تأکید میورزد، معتقد است که ارتکاب جرم ضرورتاً مشکل ناشی از سوء مصرف مواد مخدر و یا بیکاری نیستـ اگرچه این عوامل معمولاً در مجرمان حاضرند. رشتۀ متشکلکنندهیی که این عوامل را گردهم میآورد، به باورهای فرد دربارۀ ارتباطش با دیگران مربوط است. به عبارت دیگر، عامل عمدهیی که به رفتار مجرمانه محتمل وابسته است، ناکامی افرادست در دینِ خودشان به عنوان کسانی که در اجتماع سیاسی سهمی دارند. سایر عوامل وابسته، جایی به نگرانی مبدل میشوند که این حس را پدید آورند که شخص سهمی در اجتماع سیاسی و آیندۀ آن ندارد.
این حسِ تجرید و انفکاک از جامعۀ سیاسی را هگل «اوباشیگری» نام میگذارد. به نظر او، زمانی که یک عده از مردم بر این باور شوند که شرافت و حرمت و مشروعیتِ لازم را در اجتماعِ خود ندارند و خودشان را از دنیای زیستی سیاسی مردمشان مجرد و منزوی احساس بکنند، به اوباشیگری میپیوندند.
هگل معتقد بود که اراذل و اوباشان معمولاً در میان فقیران تولید و ایجاد میشوند ولی فقر تنها علت این امر نیست، ثروت نیز ممکن است منجر به پدیدآیی گروه اوباشان شود. چون اوباشیگری پدیدۀ ذهنی است و ممکن است این ذهنیت را هرکسی اعم از ثروتمندان و فقیران استقبال بکنند.
اوباشان باوری به منطق و گفتوگو و حل مشکلات بهصورتِ مسالمتآمیز ندارند و در زندهگی روزمرۀ خودشان بیشتر دچار خشونتهای فیزیکی و زورگویی و قلدری میشوند. به نظر میرسد اوباشیگری یک نوع باور به زندهگی است و حتا از زمرۀ این گروه، کسانی که به چوکیهای بلند دولتی و نمایندهگی مردم در مجلس نمایندهگان هم میرسند، تمایل دارند موضوعاتِ فرا راهشان را با همین منطق حلوفصل بکنند. درگیری یک نمایندۀ مجلس سنا با یک فعال مدنی و زورگوییهای تعدادی از وکلا بالای یکدیگرشان در مجلس نمایندهگان ریشه در همین ذهنیت دارد.
اما علل اوجگیری ذهنیت اوباشیگری و رفتارهای اوباشانه در ذهنیت و افکار مردمِ ما خصوصاً جوانان و نوجوانان را میتوان به طور ذیل شمرد:
۱- جنگهای ممتد: درگیریهای بیپایانِ چند دهۀ اخیر، آثار فراوانِ مخرب و تباهکنندهیی بر افکار و اندیشههای مردم افغانستان گذاشته است. انتحار و انفجار و قتل و کشتار همه روزه، همۀ زندهگی و سالهای زندهگی مردم افغانستان را به قول شاملو به «سال اشک و سال خون» مبدل کرده و این زندهگی توام با اشک و آتش و خون، بدون شک زندهگی زیانبار و جانکاه و اعصابکشندهیی است. در سایۀ این نوع زندهگی، سلامت فکری انسانها آسیب میبیند و ذهنیتهای خشن و متعصب و منحرف یا همان افکار اوباشگرایانه خوب پرورده میشوند.
۲- ضعف نظام آموزشی: یکی از هدفهای بزرگ نظامهای آموزش و پرورش، اجتماعی کردن یا جامعهپذیر کردنِ افراد است. جامعهپذیری به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهای گروهی و اجتماعی است؛ یا به مفهوم دیگر، اجتماعی شدنِ فراگردی است که بهواسطۀ آن هر فرد دانش و مهارتهای اجتماعی لازم برای مشارکت موثر و فعال در زندهگی اجتماعی و گروهی را کسب میکند. اما نظام آموزش و پرورش افغانستان یک نظام ضعیف و و نحیف و ناتوان است و قادر به نهادینه کردنِ منیت و شخصیت جامعپذیر و ارزشگرا در درون اطفال و نوجوانان این سرزمین نبوده است. بنابراین، روند پیوستن به اوباشیگری همهروزه سرعت میگیرد.
۳- فقر و بیکاری: فقر در هر زمان و هر جایی فتنهانگیز و آسایشسوز است. از همین جهت روایتهایی از پیامبر معظم اسلام وارد شده است که گفته: فقر انسانها را به کفر نزدیک میکند و یا اینکه کسی که دنیای خوب و معیشتِ خوب نداشته باشد، آخرت خوب هم ندارد. «کاد الفقر ان یکون کفرا»، «من لا معاش له لا معاد له».
نبود زمینههای مناسب کاری برای مردم، بحرانهای فراوانی را در کشور آفریده است. پناهندهگی و فرار جوانان تحصیلکرده از وطن، افزایش روزافزون معتادان به مواد مخدر، قوت گرفتن صفوف تروریستان و اوج گرفتن اوباشیگری و افزایش قماش اوباشان، از آشکارترین پیامدهای فقر و بیکاری در کشور ما استند.
اوباشیگری و علاقۀ جوانان و نوجوانان به طیف اجتماعییی که خودشان را اغلب پیرو و مطیع قواعد و هنجارهای اجتماعی نمیدانند. امنیت، آرامش و آسایشِ مردم را روز به روز به خطر مواجه میکند. بالا رفتن گراف ارتکاب جرایم جنایی، قتل، دزدی، کیسهبری، آزار و اذیت زنان و دختران، اختطاف و غیره اعمال مُخل نظم اجتماعی، از ارمغانهای اوباشیگری در شهرهای بزرگ کشور استند.
قتل فجیع و شرمآورِ فرخنده بهدست یک مشت اوباش بیسر و پا، حیثیت و شرافت انسانیِ مردم افغانستان را در جوامع بینالمللی، بیشتر به زمین زد و حضور این گروه در دانشگاهها و مکاتب کشور، زمینهها را برای کسانی که به درس و تعلیم علاقهمندند، تنگ میسازد.
Comments are closed.