سه یاد داشت پیرامون «باغ دلتنگی»ِ محمّد افسر رهبین

گزارشگر:احمد دانش، دانش‌پژوه مقطع کارشناسی ارشدِ دانشگاه کابل - ۲۰ حمل ۱۳۹۸

بخش نخست/

mandegaerچکیـده
محمد افسر رهبین؛ شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد و ادبیات‌شناسِ ورزیدۀ چهار دهۀ پسین افغانستان است که در عرصه‌های مختلفِ سخن‌وری قلمِ خود را جولان داده است. رهبین شاعری‌ست آزاده و وطن‌دوست. مضمون شعرِ او را موضوعات سیاسی، اجتماعی و برداشت‌هایش از فرهنگ و اجتماع خودش تشکیل داده و در واقع فریادگرِ دردها و رنج مردمش و آیینۀ تمام‌نمایِ رویدادهایی‌ست که کشورش مورد تجاوز بیگانه‌گان قرار گرفته و ظلم و استبداد در جامعه مسلط بوده است.
رهبین از سال ۱۳۵۲ بدین‌سو اقدام به انتشار شعرهایش نمود و از همان ابتدای کار به یکی چهره‌های برتر و شاخص شعر و ادبیات مقاومت در تاریخ معاصر کشور تبدیل شد؛ او با هرگونه تجاوز و خشونت که کشورش را آماج بدبختی قرار دهد، سرِ ستیز دارد.
استاد واصف باختری، پیشرو شعر امروزِ افغانستان و از قله‌های‌ بلند شعر معاصر فارسی، کارکردهای شعری و ادبیِ محمّد افسر رهبین را در سه بخش خلاصه می‌کند: نخست در غزل‌سرایی، دوم در مثنوی‌سرایی و سوم در شعر سپید شاملوار. (باختری: مصاحبۀ تلویزیونی)
از دهۀ هشتاد بدین‌سو و به‌طور اخص در چند سال اخیر، از آقای رهبین گزینۀ شعر «علم گنج»، ترجمۀ «غبار خاطر» اثری از مولانا ابوالکلام آزاد از اردو به فارسی، ترجمۀ کلیات منظوم اردوی اقبال لاهوری به زبان فارسی و اینک گزینۀ تازۀ شعرهای او زیرنام «باغ دلتنگی» به چاپ رسیده است که به ‌تاریخ ۱۶ حمل/ فروردین ۱۳۹۸ از سوی «انجمن نویسنده‌گان پروان» روگشایی شد.
«باغ دلتنگی» سیمای کاملاً تازه و عاشقانۀ شاعر را به خواننده نشان می‌دهد؛ واژۀ کلیدی این مجموعه را «عشق» در بر گرفته است؛ عشقِ عارفانه به خداوند، عشق به وطن، عشق به خراسان و عشق به زبان پارسی. در این نوشته سعی نموده‌ام تا مبتنی بر توصیف و تحلیل، محتویات اثر را ارزش‌یابی و ابعاد فکری، موسیقیتِ کلام شاعر و پاره‌یی از ویژه‌گی‌های زبانی شعر رهبین را به بررسی بگیرم.

نخست: از نظر فکری (محتوایی)
عشق از عناصر عمده و اساسی بینشِ عرفانی و یکی از موضوعات چشمگیر در غزل‌های رهبین است. رهبین در «باغ دلتنگی» شاعری‌ کاملاً آفاقی و برون‌گرا بوده و پروای زر و سیم و عالم انفس را هم ندارد. او در این اثر از تأثیرپذیری اسلوب زبان، تعابیر و اوزان شعر مولانا بهره‌ها برده است. رهبینِ باغِ دلتنگی، گاهی به عارفی خداشیدا می‌ماند که مولاناوار به دنبال شمسِ گم‌شده‌اش سرگردان باشد؛ گاهی به عاشقی شادخوار که دگر غم در وجود او مقام ندارد و گاهی هم به عابدی پابند به ضوابط شرع و به قول خودش: هم خانقه عشق است و هم باغچۀ دین است و در بسا موارد به نوعی وحدت وجود در اندیشه‌های او نیز می‌رسیم:
به ‌گونۀ مثال، غزل زیر از رهبین که در بحر مجتث مطوی مقصور، بر وزن «مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلاتِ» غزل: «هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپّ و راست ما به فلک می‌رویم، عزم تماشا که‌راست؟» مولانا سروده شده است، کاملاً شور عارفانۀ مولانا در آن دیده می‌شود:
عشقِ جنون آفرین، دغدغۀ عمر ماست
تا و سرِ این جهان، زیر پرِ این هماست
جملۀ هستی‌ست او، هرچه و هرچی‌ست او
شاه جهان پیش او، هیچ‌فروش و گداست
تا که ز خویشت برد، مذهب و کیشت برد جان پریشت برد، عشق همان دل‌رباست
با همه افتاده‌گی، سر به فلک سوده‌ایم حوصلۀ صد سپر، در جگرِ تلخ ماست
شمس سلامت‌کُش است، مولوی سر خوش است ما چه زخود دم زنیم، عشق چو فرمان‌رواست
قسمت بزرگ و بخش اعظم برداشت‌های فکری رهبین، عشق او به وطن و جغرافیایی‌‌ست که در آن زنده‌گی می‌کند. شعر او از این منظر، محصول استقلال فکر و اندیشۀ اوست و در واقع برداشتی‌ست از اوضاع اجتماعی و حالات روحی، رنج‌ها و مصیبت‌های مردم عصر خودش. در سرتاسر سروده‌های رهبین احساس وطن‌دوستی، تاریخ‌سازی و فرهنگ‌پروری جاری است. از مهم‌ترین ویژه‌گی‌های شعر او – که نه‌تنها در مجموعۀ باغ دلتنگی بل در همۀ آثا و نوشته‌هایش دیده می‌شود – تعهد، رسالت و ملزم بودنش در برابر ارزش‌های دین‌باوری، خداجویی و میهن‌دوستی و و التزام به روی‌کرد‌های ادبی می‌باشد. او در حقیقت با ادای رسالت‌های تاریخی و جغرافیایی‌اش، نقطه‌های عطف تاریخ این سرزمین و تمامی جزر و مدهای این خاک را به خواننده نشان می‌دهد:
امروز فروزان شد، خورشید من از مغرب امروز خراسانم، مهراب هنر دارد
بلخ دل من امروز، آتشکده در داده
زردشت نگاه من، آتش به کمر دارد
افسانۀ بودا را امروز به یادم ده
چون بوی خدای من، پروانۀ پر دارد
انگور دلم امروز، مَی ‌ریزد و مَی‌ ریزد
گویی‌که شمالی را در خونِ جگر دارد
یکی از ویژه‌گی‌های بزرگی که در مجموعۀ «باغ دلتنگی» خیلی‌ها متبارز است، این است که آقای رهبین در حینی‌ که با قالب‌ها و فورم‌های کهن شعر فارسی سر و کار دارد، نوعی تلفیقی از واژه‌ها و برداشت‌های کلاسیک شعر فارسی را با واژه‌های رایج عصر خود درهم آمیخته است. وقتی شعر او را از منظر درون‌مایه و آماج دقیق می‌خوانیم، می‌دانیم که شاعر تا چه حد با زبان عصر خود نزدیک است.
در چند بیت زیر می‌خوانیم که او با نمادگیری از واژۀ « تاکستان » – این سرزمین سوختۀ شمالی – درد و احساس مشترکِ همه را بیان می‌کند. بلی، تاکستانِ شمالی، پرستار عشق اوست؛ تاکستان درفش سبز آزادی را بر بازوی کُهدامن بسته است و در ژرفنای این خاکِ شورشگرِ بیمار، ریشه دارد؛ تاکستان همان رستم جنگ‌آوری‌‌ست که با ما قصّه‌ها دارد: از تجاوز، «خطّ اوّل» نبرد و تاکستان – این باغ بهشت‌آرای – سرزمین دلیر‌مردان و جهنّمِ دشمنان است:
عشق ‌را در خانقاه دل پرستار است تاکستان
حافظ می‌خانۀ مستانِ عیّار است، تاکستان
ریشه دارد بی‌گمان در ژرفنای خاک شورشگر برگ‌سوزِ دفترِ تاریخِ بیمار است تاکستان
بسته بر بازوی کُهدامن درفش سبز آزادی
قد و بالای وطن ‌را، سایه‌بردار است تاکستان
داستان‌ها دارد از خون تجاوز، از «خطّ اوّل»
رستم این روزگارِ «جنگ‌سالار» است تاکستان
این نگارین باغِ بی‌پهنای طوبای بهشت‌آرای دوزخِ تقویم بهرِ هر ستمگار است تاکستان
عشق و علاقۀ همیشه‌گی آقای رهبین به سرزمین و زادگاهش «شمالی» در همۀ غزل‌های او تبارز یافته است؛ از منظر فکری، بسامد همیشه‌گی واژه‌هایی چون: انگور، شمالی، انگور شمالی، کنگینه، باغ، کُهدامن، سالنگ، خراسان، زردشت، بودا و مانند این‌ها، نوعی سبکی شخصی در شعر شاعر ایجاد کرده است. به باور بنده، آقای رهبین از جمله‌ شاعران صاحب‌سبک است. صاحب سبک زبان امروز و زبان مختص به خودش که در آن، گونه‌یی از درهم‌تنیده‌گی و گره‌خوردگی اندیشۀ دیروز و زبان امروز، به‌راحتی دیده می‌شود. این ویژه‌گی‌های شعر رهبین را در سروده‌های عده‌یی از شاعران پس از خودش به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد.
گونۀ دیگری از کاربرد واژه‌هایی ‌را که در بالا از آن‌ها نام بردم نیز می‌توان در سروده‌های رهبین مشاهده کرد و آن عبارت است از ترکیب‌سازی از واژه‌های مذکور، به اشکال متفاوتِ اضافۀ استعاری چون: دامن کُهدامن، کاکل سالنگ، اضافۀ تشبیهی چون: باغ بهشت، کنگینۀ هوش، کوهدامن دل و ترکیب‌های زبانی و عبارت‌های اضافی چون: شمالی‌سرکردن، خراسان گل کردن، بتِ کُهدامنی و… مانند این‌ها که راجع به اهمیت ترکیب‌سازی در زبان، در بحث ویژه‌گی‌های زبانی در همین نوشته با ارایۀ مثال‌ اشاراتی شده است.

دوم: از نظر موسیقی
شعر، از درون موسیقی برجوشیده است و موسیقی به‌ عنوان یکی از ارکان اساسی شعر فارسی ‌دری، ترنّم خاصی‌ست که در محور افقی و عمودی، از طریق هماهنگی واژه‌ها، صامت‌ها و مصوّت‌ها و هرگونه آرایه‌های بدیعی‌ دیگر پدید می‌آید و بدون موسیقی احساس شاعرانه آواره و آشفته می‌ماند. محمّد رضا شفیعی کدکنی، در کتاب «موسیقی شعر» از چهار نوع موسیقی نام برده است؛ (کدکنی:۱۳۶۸، ۸۲) که من سه نوع آن ‌را در شعرهای استاد محمّد افسر رهبین به بررسی گرفته و خواهیم دید که غزل‌های آقای رهبین تا چه حدّی از این تنوّعات موسیقی برخوردار است.
• موسیقی بیرونی
• موسیقی کنـاری
• موسیقی داخلـی

• موسیقی بیرونی شعر (عروض)
زیباترین نوع موسیقی شعر رهبین در «باغ دلتنگی» موسیقی بیرونی است؛ یعنی تنوّع، حرکت و پویایی اوزان عروضی آن. رهبین در مجموعۀ «باغ دلتنگی» دو نوع اوزان عروضی را به ‌کار کرفته است: یکی اوزان جویباری و آرام؛ مانند بعضی غزل‌های حافظ و سعدی. دوی دیگر اوزان خیزابی مولوی‌وار که بیشتر غزل‌های «باغ دلتنگی» در همین وزن‌ها با تأثیر شاعر از مولانا سروده شده است. تنوّع به‌کارگیری اوزان خیزابی مولاناوار شعر رهبین سبب شده است که خواننده حرکت و پویایی احساس شاعر را در سراسر غزل‌های او احساس کند. چند نمونه:
بحر رجز مثمّن سالم (مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن)
یک‌سر پر از هستی شدم، تا برگزیدم یار را دور از تهی‌دستـی شدم، تا برگـزیدم یار را
قطره بُدم دریا شدم، خامُش بُدم غـوغا شدم من روزنی می‌خواستم، آزادۀ صحـرا شدم
بیشتر غزل‌های رهبین از لحاظ عروضی دارای اوزان تند و خیزابی‌ هستند که گذشته از ارکان سالم،‌ دارای ارکان مُزاحفی استند که این زحافات در شعرهای او خواننده را حیرت‌زده می‌سازد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.