احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کیان رضوی - ۰۸ جدی ۱۳۹۱
هنگامی که سخن از فلسفه و به ویژه فلسفه مغربزمین میرود، اولین واژهیی که در ذهنها میدرخشد و متبلور میشود، «یونان» است. یونان را میتوان خاستگاه فلسفه و زادگاه منطق صوری و دستگاه فکری پیشرفته دانست که الحق، چنین هم هست. ظهور نخستین و بزرگترین فلاسفه جهان همچون سقراط، افلاطون، معلم اول ارسطو همراه با فهرست پرشمار و متنوعی از فیلسوفان دیگر، و وجود جلسات بحث و گفتوگو و مناظره، آکادمیها و آموزشگاههای جدل و فلسفه، ظهور سوفسطاییان و… همه و همه روایتی است از افکار فعال و دلالتیست بر اندیشههای پویای حاضر در جامعهیی پیشرفته در عصر باستان.
این در حالی است که در روزگار مورد بحث، در بسیاری از گوشههای جهان، سطح زندهگی و امور روزمره هنوز به آن پایه نرسیده بود که افکار و ایدههای فلسفی به ذهن مردم خطور کند یا مورد بحث و فحص و آموزش قرار گیرد و سرانجام ثبت و مکتوب و مدون شود. این یونان و تنها یونان بود که به عقل منطقی و کاوشگر بشری مجال میداد تا قدرت بیپایان و شگرف خویش را به میدان آورد و جهان و دانش انسانی را دگرگون سازد.
به هر رو، بهرغم نورانی بودن چراغ یونان در فلسفه غرب و حتا به طور کلی در تاریخ علم بشری، نقاط تاریک و اندوهباری نیز در سایه روشن تاریخ تاریک این تمدن دیده میشود. یکی از تاریکترین این نقاط در این باغ پهناور و باشکوه، محاکمه سقراط و در نهایت نوشاندن زهر تلخ شوکران به این مرد فروتن و دانشدوست و حقیقتپرست است که در فرجام، اعدامی ناجوانمردانه و جنایتی در حق فلسفه و تاریخ اندیشه بود و لکهیی تیره بر تاریخ عقل! در واقع تراژدیهای بزرگ و واقعی در تاریخ بشر، آنگونه که اعماق وجدان همه نسلها را در همه عصرها لرزانده باشد، بسیار نیست؛ اما یکی از برجستهترین آنها، روایت تراژیک اعدام آموزگار فروتن «افلاطون» و دوستداران دانش در آتن، یعنی استاد سوکراتس یونانی است.
دفاعیه سقراط در محاکمهاش، اهمیت و تاثیر فراوانی در تاریخ فلسفه و اندیشه بشر داشته و دارد. بیتردید بسیاری از دیدگاههای فلسفی سقراط را میتوان در محاکمه او ملاحظه کرد و به صورت عینی یا کنایی یافت؛ البته روایات نگاشته شده توسط دو شاگرد برجسته و مرید سقراط ـ افلاطون و گزنفون تفاوتهای قابل توجهی دارند، اما این تفاوتها بیشتر از حیث ادبی است تا تاریخی. و میدانیم که سقراط، خود هیچ اثر مکتوبی برای ما به یادگار نگذاشته و هر آنچه از آن فرزانه باز مانده، روایت شاگردان اوست. فریدریش نیچه، حکیم نامدار یونانی، سقراط را به این عبارت اجمالی به ما معرفی کرده و البته استعارهیی بس بزرگ در این عبارت وصفی نهفته است: «سقراط، مردی که نمینوشت!»
کتاب «محاکمه سقراط ـ اوتیفرون، دفاعیه سقراط، کریتون» کتابیست که این سه روایت از آپولوژی سقراط را در خود گرد آورده و شامل سه بخش اصلی «اوتیفرون یا درباره تقدس»، «دفاعیه سقراط (آپولوژی)» و «کریتون یا وظیفه شهروند»، به انضمام نمایه است. در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: «… آتن در اواخر قرن پنجم، دچار بحران سیاسی بیسابقهیی شد. سرزمین دموکراسی، اولین شهر یونان تحت سلطه پریکلس، به لطف قدرتهای امپراتوریاش و درخشش فرهنگیاش در طول جنگ پلوپونزی، شکستهای دردناکی را در تقابل با اسپارت متحمل شده بود که در نهایت با چیره شدن بر رقیب پایان گرفت و نظام الیگارشی خونینی را در آتن مستقر کرد…» (مقدمه، صفحه ۳)
محاکمه سقراط، قضاوت درباره فرزانهگی و داوری درباره عقل و کشمکشِ کیفیتی از عدالت در میزان ناپایدارِ جدل سوفسطایی و منطق عقلِ محض است. اما، همپای اخلاق به میان میآید؛ هم روایت تاریخی اهمیت مییابد، هم ادبیات به درخشش روایت مدد میرساند و هم عاطفه انسانی دستخوش مواجهه با تراژدی و شفقت بیپایان برای استاد استادان فلسفه کلاسیک خواهد شد. سقراط چنان معتبر است که در همه این زمینهها، در مرکز روایت و توجه قرار میگیرد.
Comments are closed.