احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ سه شنبه 3 دلو 1396 - ۰۳ دلو ۱۳۹۶
بخش دوم/
سپنتا، رنگین دادفر، ۱۳۹۶
سیاست افغانستان؛ روایتی از درون. کابل: انتشارات عازم
تعداد صفحات: ۹۸۰ صفحه در دو جلد
احساساتی و عاطفی
دادفر سپنتا وزیر خارجۀ پیشین منحیثِ شخصیت اکادمیک و صاحب دکتورا در مسایل مربوط به حقوق و علوم سیاسی و بازگشته از جامعۀ مدنی و شهروندی آلمان، در بحث و بیان مسایلِ مختلف بهخصوص در حوزۀ سیاست خارجی و مسایل مربوط به مشکلات خارجی افغانستان، بیان و تحلیلِ احساسی و عاطفی ارایه میکند، تا عقلانی و واقعی. به این متن نگاشته شده در عنوان: «شهر به شهر میهن» نگاه کنیـد:
«روزی که قوای کشور ما در اینطرف خط دیورند با متجاوزان پاکستانی در ولسوالی گوشتۀ ولایت ننگرهار درگیر شدند، سراسر کشورِ ما را هیجانهای میهنپرستانه فرا گرفته بود. مردم افغانستان از کرانههای هرات تا بلندای بدخشان و شهرها و روستاها به منظور ابراز پشتیبانی از نیروهای دفاعی کشور دست به نمایشهای خیابانی زدند. من یک روز بعد از این حادثه به گوشته رفتم. در سنگرهای سربازان افغان با آنان نشستم، به درد دلشان گوش دادم؛ با افسران صحبت کردم و از آنجا به آن سوی دیورند به تپههای سبز نگاه کردم که دهههاست در کنترول ما نیستند و روزگاری سرزمین ما بودند و اما امروز از آن سرزمین ما، بر ما آتش گشوده میشود… ج ۱ ص ۱۹۶»
وزیر خارجهیی که باید معضلات خارجی افغانستان را با واقعگرایی معطوف به دانش مدرن بررسی کند، در دوران وزارتش استراتیژی سیاست خارجی افغانستان را بر مبنای این دانش به گونۀ واقعی و عملی تدوین و ترسیم کند که حتا برای دوران بعد از خودش نقشۀ راه سیاست خارجی و دیپلوماسی افغانستان باشد؛ اینگونه دچار توهم و تخیل میشود و به گونۀ احساساتی و عاطفی از حسرتِ روزگارانِ گذشته سخن میگوید که سرزمینهای آنسوی دیورند «دههها است که در کنترول ما نیستند»!
دکتور سپنتا در جلد دوم کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، که در عنوان جداگانۀ «پاکستان، میزبان میلیونها مهاجر افغان و مأمن تروریسم»، یکصد و سیوپنج صفحه (از صفحۀ ۵۹۵ تا صفحۀ ۷۳۰) را به تفصیل مذاکرات کرزی و حکومتش در دورهای مختلف با حکومت پاکستان اختصاص میدهد، اما به حیث وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی هیچگاه مشکل دیورند را به عنوان مشکل اصلی در سیاست خارجی افغانستان که کرزی و بسیاری از زمامداران افغانستان با ادعای ارضی بر نیم پاکستان، تمامیت ارضی و حاکمیت پاکستان را تردید و تهدید میکنند، به بحث نمیگیرد. طرحی در این مورد به حیث وزیر خارجه ارایه نمیکند و راهحلی در این جهت نشان نمیدهد. او فکر میکند که با ابراز مخالفت بر سیاست مداخلهگرانۀ پاکستان و احساس فخر و خودشیفتهگی که استخبارات و نظامیان پاکستانی از او نفرت دارند و نوشتن «سیاستمداران مزدور افغان»، وظیفه و مسؤولیتِ وطنی و دولتی خود را بدون ارایۀ نقشۀ راه و تدوین استراتژی عملی سیاست خارجی به انجام میرساند: «من خواهان یک رابطۀ برابر و برادرانه با پاکستان بودم و از بلندپروازی های آن کشور به همان اندازه نفرت داشتم که از سیاستمداران مزدور افغان که گمان میکردند با تسلیمی به پاکستان میشود از مصیبت تروریسم نجات یافت… ص ۶۳۴»
شگفتآور این است که علیرغم این چنین نفرت متقابل از استخبارات و نظامیان پاکستانی و تذکر این جملۀ گنگ و مبهمِ «سیاستمداران مزدور افغان»، تصویری را که وی از نظامی پاکستان و نظامیان افغان ترسیم میکند، این است:
«کیانی (جنرال کیانی، لوی درستیز ارتش پاکستان) مانند همیشه با نخوت و غرور بیمانندی وارد دفتر رییس جمهور افغانستان شد. لباس منظم نظامی و قامت رسا و کشیدۀ او با آن چوبک زیر بغلش به او شاید از نگاه نظامیان ابهت خاصی میبخشید اما در نگاه من بسیار مضحک مینمود. در آن لحظه به جنرالان کشور خود فکر کردم؛ جنرالان ما، مرا به یاد خانههای کهنسالان آلمانی میانداختند. با قامتهای خمیده، شکمهای برآمده و با آن قدمهای لرزان بیشتر به میراثهای دوران داقیانوس شباهت داشتند و کسی هم جرأت نداشت تا این مردهگان متحرک را به بازنشستهگی سوق دهد… ص ۶۵۵»
رویهمرفته، من در این کتاب هیچ مطلب و بحثی در مورد برنامه و استراتیژی مدون و ارایه شدۀ سیاست خارجی افغانستان از سوی وزیر خارجۀ دانشمند و دموکرات کشور، دادفر رنگین سپنتا نیافتم و نخواندم.
دلواپسی و نگاه انتقادی به دلبستهگیهای پیشین آیدیولوژیک
سپنتا که از وابستهگی و باور خود به آیدیولوژی چپ مارکسیستی سخن دارد و از تعلق به جریان شعلۀ جاوید و فعالیت در گروه انقلابی خلقهای افغانستان سازمان برخاسته از این جریان حکایت میکند، با نگاه انتقادی به آن میبیند. باورهای خود را انقلابیگری چپ و اندیشههای آن را ناشی از شور جوانی و احساسات فاقد علم و آگاهی تلقی و معرفی میکند. وی در این نگاه انتقادی حتا با تمسخر و احساس شرمندهگی به سوی آن باورهای دوران جوانی و مبارزۀ انقلابی خود میبیند:
«…واقعیت این بود که ما نوجوانان، از متن اصلی اجتماعی و فلسفی آن سخنان و حتا از معانی و مفاهیم آنها برداشت درستی نداشتیم. به همین دلیل هم گاهی کلماتی را نقل قول میکردم که در واقعیت فاقد ارزش تیوریک بودند. به گونۀ مثال اینکه مائو میگوید: «از یک جریقه حریق برمیخیزد.» سالها بعد در دانشگاه آخن آلمان وقتی اتاق یک پروفیسور بازنشسته را به من داده بودند، در میان کتابهای او چشمم به آثار مائو از جمله: «دفترچه سرخ» او افتاد. برداشتم و همین نقل قول را به آلمانی خواندم، شرمنده شدم…. سالها گذشت تا اینکه دانستم برخلاف تصور کمونیستها، تاریخ اجباراً پنج مرحله ندارد، طبقۀ کارگر در همه جا اجباراً مبتلا به فقر و در نتیجۀ آن انقلابی نمیشوند….
چه سالها گذشتند تا به چشم خود دیدم مرحلۀ پنجم تاریخ، سوسیالیزم لنین، استالین و یا مائو نیست… . ص ۳۷»
نگاه منتقدانه و مکرر نویسندۀ کتاب به باورهای پیشین آیدیولوژیک، از یکطرف خشم و کینۀ همباوران آن دوران را برمی انگیزد و از سوی دیگر حجم کتاب و درازی این اثر را به گونۀ غیرضروری بیشتر میسازد. هرچند که وی با این نگاه نامرسوم و نامتداول در جامعۀ سیاسی افغانستان، سنت و قاعدۀ درجا زدن و درجا ماندن آیدیولوژیک را میشکناند و راه را با رویکرد معطوف به عقلانیت و دانش بر انتقاد از گذشتۀ آیدیولوژیک و عبور از آن نشان میدهد و باز میکند. اما وی بهرغم آنکه از پیوست و گسست خود با جریان چپ انقلابی شعلۀ جاوید به تکرار سخن دارد، در بحثها و نوشتههای خود دیدگاه این جریان را که بر نکوهش و مخالفت با جریانهای اسلامی و جهادی و حزب دموکراتیک خلق قرار دارد، فراموش نمیکند و هر بار از بدیها و شکنجههای آنها به نام برادران جهادی و رفقای انقلابی چپ نام میبرد و از قربانیان جریان شعلۀ چپ در جریان مبارزاتشان با حرمت نام میبرد.
کرزی و سپنتا؛ نخستین درد مشترک در نخستین ملاقات
برخی منتقدانِ کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، این کتاب را کرزینامه میگویند. از نگاه آنها کرزی چهرۀ اصلی و مورد ستایش است که پس از نخستین دیدار و ملاقات نویسنده با او در همهجا حضور دارد و با تمجید و تحسین زایدالوصفی از او سخن میرود. اما من با این برداشت موافق نیستم. علیرغم نزدیکی سپنتا با کرزی و اخلاص و حرمتِ فراوانی که نثار او میکند، کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، کرزینامه نیست.
به هر حال، جالب این است که درد مشترکِ کرزی و سپنتا در نخستین ملاقات میان آنها، درد «جنگسالاران» است. یعنی مجاهدین و بهخصوص همانهایی که نیروی مقاومت علیه طالبان بودند و حالا با کرزی در حکومت شریک هستند. او مینویسد: «… از طرز حکومت او و همکاریاش با جنگسالاران انتقاد کردم. کرزی تمام حرفهای مرا تأیید کرد و گفت که من میدانم که اینها تهدید جدی اند، اما حکومت من بسیار ضعیف است و متحدان جهانی ما هم خواهان همکاری با اینان استند… ص ۹۶»
اینجا به نظر میرسد که نویسنده هنوز در تخیل و توهم بیرون از واقعیتهای افغانستان قرار دارد، اما او برای درمان این درد مشترکِ خود با رییس جمهور کرزی نسخهیی را تجویز نمیکند و یا اگر نسخهیی به کرزی پیچیده باشد، در اینجا از آن سخن نمیگوید. وی شاید در آن آغاز که سپس وارد دستگاه دولت میشود و در سفرۀ قدرت مشارکت میکند، هنوز متاثر از توهمات دوران انقلابیگری چپ آیدیولوژیک و فضای آرام سوسیال دموکرات آلمان بوده که واقعیتهای اجتماعی و سیاسی آن روز را در افغانستان درک نمیکرده است:
کرزی چگونه میتوانست بدون افراد و نیروهای جهادی و مقاومت ضد طالبان که جنگسالار خوانده میشدند، حکومتش را شکل دهد؟
جالب این است که وقتی دادفر سپنتا به عنوان داکتر حقوق و علوم سیاسی برگشته از غرب و باورمند به ارزشهای سوسیال دموکرات و جامعۀ شهروندی و مدنی غرب بر کرسی وزارت خارجه نشست، در هژدهم اسد ۱۳۸۵(۹ آگست ۲۰۰۶) در برابر مجلس سنا (مشرانو جرگه) از تنظیم و توازن سهم اقوام در این وزارت سخن گفت. من همان زمان در مقالهیی اظهاراتِ او را نقد کردم و آن را مخالف ارزشها و ادعاهایی گفتم که خودش بارها از آن سخن میگفت: )http://www.ariaye.com/dari3/siasi/andeshmand4.html(
از این گذشته، آیا لیبرالها و تکنوکراتهای برگشته از غرب که متدرجاً در دولت افغانستان به مناصب دولتی و حکومتی رسیدند، در مقایسه با مجاهدین و جنگسالارانِ صاحب مقام در این دولت با پاکی و صداقت عمل کردند و موجب شکلدهی یک دولت ملیِ پاسخگو و عادل شدند؟
نویسندۀ سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، پس از این نخستین دیدار با کرزی و نخستین همسویی بر سرِ جنگسالاران و مجاهدین شریک در قدرت به عنوان آدمهای بد، وقتی به درون قدرت راه مییابد، بدی لیبرالها و تکنوکراتان افغانی مورد حمایت غرب را به چشم سر میبیند. در حالی که شاید او در این نخستین دیدار آرزو میکرد که کرزی اگر میتوانست تمام دولت را از اینها میگماشت و جنگسالاران و مجاهدین را بیرون میانداخت. اما وقتی روایت و حکایتِ وی پس از نخستین ملاقات با کرزی و تا پایان حکومت کرزی مطالعه میشود، موارد بسیاری از فساد، جاسوسی و بدی افغانهای لیبرال و تکنوکراتِ از غرب برگشته تذکر مییابد. هرچند که با تأسف وی به صراحت و بدون ترس و هراس از اینها نام نمیبرد. حتا دکتور سپنتا از بردن نام یک وزیر برحال کابینۀ کرزی در سفر رسمی با رییس جمهور به هندوستان، خودداری میکند که آن وزیر در حالت مستی ناشی از نوشیدن شراب وارد اتاق ملاقات کرزی با محصلین افغانی میشود و چکچک و عربده سر میدهد. (ص ۷۹۲)
کسانی که از درون و بیرون حاکمیت سیاسی پساطالبان با تعمق و دقت و به دور از جانبداریهای مختلف اجتماعی و سیاسی، رفتار و عملکرد شریکان سفرۀ قدرت را در این حاکمیت نظاره میکردند، با تعجب میدیدند که فساد سیاسی، فساد مالی و فساد اخلاقی برخی از آن لیبرالها و تکنوکراتهای افغان بیشتر از انواع فساد جنگسالاران و مجاهدان شریک حاکمیت است. همچنان آنها با این فساد در درون و بیرون حاکمیت در افغانستان به سر میبرند و راه را بر روی حل بحران و شکلگیری یک دولت ملی متعهد به عدالت و توسعۀ پایدار در عرصههای مختلف حیات کشور میبندند.
بازتاب ضعفها و خبطهای کرزی
نویسندۀ کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، با وجود دوستی و نزدیکیاش با آقای کرزی چه در زمان ریاستجمهوریاش و چه امروز، نکات جالب و مورد تعمق را در مورد ضعفها، غلطیها و خبطهای کرزی مینویسد.
ادامۀ اعتماد کرزی به برخی از افراد صاحب مقام حکومتش پس از آگاهی بیصداقتی و خیانتشان و حتا ارتقای آنها به کرسیهای بالاتر، بیاعتنایی کرزی در برابر فساد غیرقابل مهار در درون دولت و حکومت تحت رهبری او، تنگنظری و قبیلهگرایی کرزی، رفتارهای دوگانه در سیاست، خودمحوری و یکدندهگی، برخوردهای عصبی و برهم خوردن آرامش روحی وی و باورش به توطئههای داخلی و خارجی به خصوص از سوی امریکا در سالهای اخیر حکومت، ضعفهای بسیار کلان رییس جمهور کرزی است که از سوی وزیرخارجهاش بیان میشود…
Comments are closed.