احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمــد عمران/ دو شنبه 16 دلو 1396 - ۱۵ دلو ۱۳۹۶
آقای غنی رییس حکومت، پس از حملات اخیرِ کابل که بهشدت روحیۀ ساکنانِ پایتخت و برخی دیگر از ولایتهای کشور را متأثر ساخته و اقدامهای حکومت را در تأمین امنیتِ شهروندان زیر سوال برده است، لازم بود که برخی تمهیدات را انجام دهد. او در آغازِ وقوعِ حملاتِ انتحاری که میدانست هنوز احساساتِ مردم به شکلِ کنترولناشده او را هدف قرار خواهد داد، هیچ سخنی نگفت و خاموشی اختیار نمود. حتا سخنگویانِ آقای غنی که در چنین مواقعی تقبیحنامههایِ آمادهیی در آستین دارند، از نشر فوریِ آنها اجتناب ورزیدند. اما یک روز پس از حملات، موج تقبیحها و خط و نشان کشیدنها از آدرسِ حکومت و مقامهای کشور بهصورتِ کمسابقهیی آغاز یافت. رییس جمهوری در چند گردهمایی و نشست خبری با رییس جمهوری اندونزیا بهصورتِ مستقیم به حوادث اخیرِ کابل اشاره کرد و با سخنان تنـدوتیز گفت که از عاملانِ آن انتقام میگیرد. پس از آن، او به یکی از شفاخانههای کابل رفت و با مجروحان از نزدیک دیدار کرد و در آنجا نیز بر تعهدِ خود مبنی بر گرفتن انتقام از مخالفان تأکید ورزید.
به دنبال این اقدامهای پیشگیرانه و سفر شتابزده و بدون دستاورد مقامهای امنیتی به پاکستان، حالا نوبتِ آن رسیده بود که آقای غنی در شورای صلح نیز سیاستهایش را توضیح دهد. شورای صلح همواره مورد انتقاد نهادها و سیاسیون کشور قرار داشته و بسیاریها تأکید میورزیدند با وجود جنگ موجود، شورای صلح چه محلی از اعراب میتواند داشته باشد. آیا این شورا به جز از مصارفِ گزاف و باج دادن به یک تعداد سران سابق حکومت، کارِ دیگری هم انجام داده است که حداقل گفته شود موجودیتِ شورا آنقدر هم بیمورد نبوده است؟
رفتن آقای غنی به مقر شورای عالی صلح، دقیقاً در همین راستا صورت گرفت. او با حضور در مقر شورای صلح و انجام سخنرانی در آن شورا، خواست به دو هدفِ اصلی خود برسد: نخست، آقای غنی نیاز داشت که موجودیتِ شورای صلح را یک بار دیگر مورد تأیید قرار دهد و خلاف خواست منتقدان که خواهان بسته شدن دروازۀ این شورا اند، نشان دهد که چنین اتفاقی نمیافتد و اعضای شـورای صلح نگران این مسأله نباشند. او همچنین به منتقدان شـورای صلح این پیام را مخابره کرد که انتقادهای آنها از کارکرد شورای صلح، پشیزی برایش اهمیت ندارد و او همچنان حامی و ادامه دهندۀ راه شورای صلح خواهد بود.
دوم، آقای غنی نیاز داشت که برخی دیدگاههای متناقضِ خود در رابطه با جنگِ امروز را برای تلطیف وضعیت و آرام ساختنِ افکار عمومی در یک فرصتِ بیشتر توضیح دهد تا حداقل از مظان اتهام، بیکفایتی و کمکاری برای تأمین امنیت نجات یابد.
اینکه رییس حکومت به چنین نتایجی دست یافت یا خیر، آن را زمان پاسخ خواهد گفت؛ ولی در این مجال میتوان به صراحت اعلام کرد که سخنرانی آقای غنی بیشتر از اینکه یک سخنرانی مدون و استراتژیک باشد، سخنرانی احساسی و در حدِ شعارهای معمولی بود که همۀ سران حکومت در طول سالهای گذشته در چنین مواردی به این شیوه متوسل شدهاند.
در سخنان آقای غنی به جز همان «منطق السیر» ـ به جای «منطق الطیر» ـ هیچ حرفِ تازه و نوی در مورد مواضع حکومت در برابر مخالفان مسلح وجود نداشت. او همان حرفهای قبلی را تکرار کرد که با کسانیکه جنگ میخواهند و راه جنگ را انتخاب کرده اند، خواهیم جنگید و با کسانی که خواهانِ صلح اند، آغوشِ ما برای صلح و در آغوش گرفتنشان باز است.
این حرف، حرفِ تازهیی نیست که برای اولینبار آقای غنی آن را به زبان آورده باشد. آقای کرزی نیز با همین ادبیات، مخالفان مسلحی را که دست به جنایاتِ مدهش میزدند، مورد خطاب قرار میداد. او نیز میگفت با کسانی که صلح نمیخواهند، میجنگیم ولی در همین حال، راه ما راهِ صلح و گفتوگو است. اما آیا این ادبیات میتواند التیامی بر دردهای جانکاهِ مردمِ ما و راهحلی برای مشکل بزرگِ امنیتی کشور باشد؟
بدون شک که با چنین سخنرانیها و چنگ و دندان نشان دادنها، افغانستان هرگز به صلح و امنیت نخواهد رسید. آقای غنی هنوز تعریف مشخصی از دشمنانِ کشور خلاف آنچه که تصور میکند، ندارد. او نمیداند که مخالفانِ مسلح کیها اند و با چه اهدافی در برابر نظام و مردم قرار گرفته اند. با نامسلمان خواندن و غیرافغان خواندنِ مخالفان مسلح، هیچ گرهی از مشکلات باز نمیشود. گره کور امنیت، زمانی باز میشود که دولت بتواند به انسجام داخلی دست پیدا کند، عوامل نفوذی را از بدنۀ نظام بیرون براند و شرایطی را فراهم سازد که میزان نارضایتی از آن در سـطح قابل قبولی کاهش یابد.
آقای خلیلی رییس شورای صلح که پیش از آقای غنی سخنرانی کرد، به چند مورد اشارههای گذرایی داشت، هرچند که او نیز به اندازهیی که لازم بود، به مشکلات اشاره نکرد و نخواست که چوکی نرم و پُرمنفعتِ شورای صلح را بهآسانی از دست بدهد. او گفت که نارضایتی مردم از حکومت سبب شده که برخیها به مخالفانِ مسلح بپیوندند.
این یک بخش واقعیتِ جنگ افغانستان میتواند باشد، اما بخش اصلی جنگ در نوع بینش و قرائتِ سیاسیِ مخالفان مسلح و حمایتهای منطقهیی که از آنها صورت میگیرد، نهفته است. وقتی یکی از علمای پاکستان به صورت واضح در یکی از روزنامههای این کشور مینویسد که «حملات انتحاری در افغانستان جواز دارد ولی اینگونه حملات در پاکستان جواز ندارد»، عملاً به رهبری جنگ در افغانستان اشاره دارد. در کنار چنین افرادی، یک ارتش و استخباراتِ منظم در کنار مخالفانِ مسلح قرار دارند که هم از نظر شرعی و هم از نظر تاکتیکی، جنگ را برایشان توجیه میکنند. آیا حکومت افغانستان به این جنبه از جنگِ موجود توجه کرده است؟
روایت آقای غنی از جنگ و صلح، روایتی سطحی و بسیار ساده است. او پیچیدهگیهای مسأله را درک نکرده و به همین دلیل میکوشد با چند توضیح سـاده، مردم را در صفِ واحد علیه جنگ قرار دهد. وقتی منتقدان میگویند دروازۀ شورای صلح بسته شود، حداقل میتواند اقدامی نمادین به شمار رود که دیگر صلحی وجود ندارد و دشمنان بدانند که کاسۀ صبرِ مردم افغانستان لبریز شده و دیگر راهی به جز از یک جنگ برای بودن و یا نبودن در کار نیست!
Comments are closed.