احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 25 دلو 1396 - ۲۴ دلو ۱۳۹۶
بخش چهارم/
ر. س. – پیترز
مترجم: علیرضا غفوری
نقطه شروع هابز در روانشناسی، هم امکاناتِ مفهومی رفتارگرایی را برای او و هم بیهودهگی اندیشیدن درباره آن را برملا میکند. مهمترین جنبۀ اینکه هابز در واقع یک رفتارگرا بود، مسالۀ اشکال خیال، برای هیچ رفتارگرایی نمیتواند به اندازه پدیدهیی خارقالعاده برای یک روانشناس به مثابۀ مهمترین مسأله شمرده شود تا آن را تبیین کند. پی بردن به این مسأله که چهگونه و به چه میزان بدون نقطه اتکا و منبع ثابتی برای دروننگری میتوان رفتارگرایی را تبیین کرد نیز مشکل است. در باب این پرسش بنیادین که اطلاعات مناسب برای علم مطالعۀ رفتار انسان چه هستند، حقیقت این است که هابز موضعی صریح و روشن داشت. او درمقدمه کتاب لویاتان(۵) مینویسد:
هرقدر که یک شخص، فرد دیگری را از روی کنشهایش تفسیر کند، هرگز تفسیر او متقن و دقیق نخواهد بود. چرا که این شکل به شخص اطلاعات اندکی را ارایه میکند. او که بر همه مملکت حکم میراند، باید برای تفسیر نوع بشر به درون خودش توجه کند نه اینکه این یا آن انسان خاص و کنشهایش را مد نظر قرار دهد، اگرچه با همۀ این دلایل انجام این کار و رجوع به خود بسیار سخت است، سختتر از یاد گرفتن یک زبان یا یک علم. با اینهمه وقتی من به طور منظم و روشن تفسیر خودم را درباره خودم یادداشت میکنم که از دیگر بندها و گرفتاریها رها شده باشم. تنها در این صورت است که تفسیری دقیق و بدون پیشفرض حاصل میشود. اگر هر خواننده و مخاطبی نتواند مشابه به این امر را در درون خودش به وجود آورد، اصول تفسیر او پذیرفتنی نیست.
هابز نه تنها دروننگری را به منزله و شیوهیی مناسب برای بررسی نوع بشر میستود، که بر غیرقابل اعتماد بودنِ نتایجِ بهدست آمده براساس مشاهده دیگران نیز توجه کرده است. چرا بهرغم موافقت هابز با شواهد درونگرانه، پیوندهای او با رفتارگرایی بسیار معقولتر از خیلیهای دیگر به نظر میآید؟ پیش از هر چیز، فرضیاتی زیرساختی وجود دارند که در دیدگاههای هابز و رفتارگرایان امروزی مشترک هستند. فرضیاتی که در تفکر مدرن عمیقاً درونی شده اند و تفکری را شکل میدهند که ما گرایش به پذیرش آن داریم. نخست فرضیاتی وجود دارند که روشی قابل اعتماد برای پیشبرد شناخت و معرفت به شمار میروند. هابز یکی از بیشمار «انسان جدید» دوران پسانوزایی بود که باور داشت طبیعی برای هر کسی امکانپذیر است. کسانی هم بودند که آمادهگی درک مناسب این روش را داشتند. او اعتقاد داشت که کپرنیک و گالیله این روش را برای شناختِ جهان طبیعی در اختیار همهگان قرار داده اند. هابز نشان میدهد که این روش ترکیبی گالیله میتواند در عین حال که به روانشناسی و علوم سیاسی مربوط باشد، در عین حال هم میتواند برای شناخت جهان طبیعی که هاروی آن را در مطالعه بدن میبیند، به کار رود.
Comments are closed.