احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/ یک شنبه 29 دلو 1396 - ۲۸ دلو ۱۳۹۶
بخش دوم/
آنچه تا اینجا گفته آمدیم در باب دلباختهگانِ دکتر سروش مطرح است. مخالفان بلکه معاندانِ سروش امّا عمدتاً از طیف علمای دینیاند. اینان با گشودنِ باب تکفیر دکتر سروش، دربِ هر نوع مواجهۀ معقول با نظریّۀ رویاپنداری وحی را میبندند. در این رویکرد، دکتر سروش با رویاانگاریِ وحی عملاً از دایرۀ دین خارج شده است و اگر چنانکه در قلمرو اسلامی زندهگی میکرد، بایستی حدّ ارتداد بر وی جاری میشد. این گروه چونان گروه نخست، امّا در ویکتورِ مخالف واقع شدهاند و با پیشداوری دربارۀ اشخاص و افراد، راهی برای گفتوگو و تعامل نمیگذارند. هر دو نحله -دلدادهگان و معاندانِ دکتر سروش- در امر پیشداوری -یکی از رهگذر مقدسانگاری و دیگری از ناحیۀ تکفیر- نسبت به سروش مشترکند، هرچند جهتِ اندیشۀ آنها در برابر هم قرار دارد.
با این وجود، اگر چنانکه فرض را بر برخطابودنِ دکتر سروش در باب نظریّۀ رؤیا نیز بگذاریم، چنین خطایی خطای معرفتی است و نباید در اولین مواجهه بر فرق آن با حربۀ تکفیر، تفسیق و تعزیر کوفت. اصدار حکم به کفر کسی که خودش را مدعی ایمان و بلکه مبلّغ ایمان دینی میشمارد، علیرغم آنکه کار غیرمحتاطانه و شتابزده به نظر میرسد، دیوارهیی پدید میآورد که گفتوگو میان طرفین را به بنبست میکشد. انگار حکم به ارتداد کسی پایان ماجراست، درحالیکه ماجرا با چنان حکمی خاتمه نمیپذیرد، بلکه همچنان ادامه مییابد.
مسلمانها در پارهیی از لحظههای تاریخی حتا با دهریون و خداناباوران به مناظره و گفتوگو میپرداختند، چه رسد به پیروان ادیان سماوی و خداباوران (ولو خداباوری از نوع ناقص آن). اسلام هیچگاه گفتوگو با هیچ جهتی را منتفی ندانسته و بلکه به جدال احسن در برابر آنهایی که حاضر به گفتوگواند، همواره تأکید ورزیده است۱ . از اینرو، فرضِ حکم به ارتداد کسی- ولو چنان حکمی بهجا و مستند باشد- هیچگاه مانع گفتوگو با آن فرد
—————-
۱﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ﴾ [نحل:١٢۵] ترجمه: با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است.
نخواهد بود. گذشته از این، اگر چنانکه ماهیّت پارهیی از نظریّهها را بهدرستی و تمامی بشناسیم، آنگاه در فتوا علیه صاحبِ آن نظریّه احتیاط بسیاری مبذول خواهیم داشت. بسیاری از علمای سنّتی ما در مواجهه با تیوری رؤیاپنداری وحی، با صدور حکم به ارتداد صاحبِ نظریّه، پرونده را بستهشده فرض میکنند که چنین رویکردی امروزه در میان نسل نو جاذبۀ چندانی ندارد. انتظار نسل ما از عالمان دینی فراتر از تعیین کفر و ایمان افراد است. نسل جدید توقع دارد تا عالمان دینی در مواجهه با پرسشهایی که از هر جانبی و با هر انگیزهیی طرح میشود، پاسخی معرفتشناسانه دهند و بطلان چنان مدعایی را با دلایل متقن و مقنّعی بهدرستی نشان دهند. از اینرو، اجتناب از گفتوگو با کسی– به هر بهانهیی که باشد- اگر نه برای همهگان، لااقل برای نسل جدید به هیچوجه قانعکننده نیست.
مسألۀ بنیادیتر اینکه، نمیتوان به محض شنیدنِ ادعایی به ردّ یا نقد آن آستین بر زد، بهویژه آنکه چنان ادعایی از جانبِ یک فرد چیزفهم و صاحباندیشه باشد. صرفاً دانستنِ ادعا، ولو دقیق و عمیق باشد، برای ردّ یا نقد یک نظریّه کافی نیست، بلکه بایستی فراتر از ادعا، به دلایل طرف مقابل و زاویۀ دیدِ او (Corner of Vision) به مسأله نیز اشراف کامل یافت. بهطور اکثری میتوان مدعی شد که مخالفان، بلکه معاندانِ دکتر سروش، نه زاویۀ دیدِ او را به مسألۀ وحی بهدرستی دریافتهاند و نه به استدلال او در این زمینه احاطۀ کامل دارند و چه بسا، طرفیّت فهم مباحثِ او را نیز ندارند. زیرا فهم نظریّات سروش مسبوق بر فهم علومی است که دستِ آگاهی همهگان بدانجا نمیرسد. افزون بر این، حتا فهم مدعای سروش نیز دایر بر از جنس رؤیا بودن وحی بهدرستی فهمیده نشده و چه بسا بد فهمیده شده است. بسیاری از معاندانِ دکتر سروش میان مفهوم رؤیا و خواب به معنای متعارفِ آن هیچگونه تفاوتی قایل نمیشوند و بدین باورند که بر اساس ادعای سروش، وحی تماماً در عالم خواب بر پیامبر القا شده است. این در حالیست که سروش معنای محددّی از رؤیا بهدست میدهد که با معنای عرفی خواب متفاوت است. وقتی مدعایی اینگونه در پردۀ ابهام باشد، داوریِ ناسنجیده در مورد آن کمترین بها و ارزشی بهلحاظ علمی نخواهد داشت.
مسألۀ اصلی این نیست که کسی حقّ نقد یا ردّ یک نظریّه را ندارد، بلکه موضوع محوری آنست که نقد یا ردّ نظریّه بایستی پس از آگاهی و اشراف کامل به ادعا، دلایل و نتایج آن صورت گیرد؛ رویکردی که معاندانِ دکتر سروش یا از عهدۀ آن برنمیآیند ویا هم از کنار آن بیخیال میگذرند. این در حالیست که قرآنکریم در مواجهه با اعتقادات و باورهای مختلف، ابتدا آنها را طرح و سپس به بیان دلایلشان میپردازد. در قدمۀ سوم نوبتِ نقد و نظر فرا میرسد۲ . عالمان دینی ما، و چه بسا اکثریّت مخالفان یک نظر و یا جریان در این کشور، این اصل دینی را پیوسته از یاد بردهاند و کمتر واقع شده که کسی
———————-
۲با مداقّهی اندکی در نصوص دینی بهدرستی میتوان شواهدی به سودِ این رویکرد بهدست داد. در آیههای متعددی قرآنکریم ادعای مشرکان را توأم با دلایل آنها بازگو میکند و سپس تعریضاً ویا صراحتاً به نقد و ردّ آن میپردازد. برای نمونه به آیههای زیر بنگرید:
• ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ ۚ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم ۖ بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ ۚ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ ۚ وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا ۖ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾ [مائده:١٨] ترجمه: یهود و نصاری گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم.» بگو: «پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات میکند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، میبخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات میکند؛ و حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، از آن اوست؛ و بازگشت همه موجودات، به سوی اوست.»
• ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾ [مائده:۶۴] ترجمه: و یهود گفتند: «دست خدا (با زنجیر) بسته است.» دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، میبخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها میافزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش میکنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
• وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ۖ ذَٰلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۚ أَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ﴿٣٠﴾ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴿٣١﴾ [توبه:٣٠-۳۱] ترجمه: یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری کفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود میگویند، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف مییابند؟!. (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتائی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند.
در رابطه به مشرکان نیز شیوهی قرآنی بر بیان مدعا و دلایل آنهاست. چنانکه آمده است:
• وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ﴿١٧٠﴾ وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ﴿١٧١﴾ [بقره:١٧٠-۱۷۱] ترجمه: و هنگامی که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید!» میگویند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی مینماییم.» آیا اگر پدران آنها، چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد)؟!. مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا میزند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمیکنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمیفهمند.
• أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ﴿٣﴾ لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَىٰ مِمَّا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ ۚ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۴﴾[زمر:٣-۴] ترجمه: آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: «اینها را نمیپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری میکند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفرانکننده است هرگز هدایت نمیکند. اگر (بفرض محال) خدا میخواست فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را میخواست برمیگزید؛ منزّه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)! او خداوند یکتای پیروز است.
در حدیثی از حضرت عائشه رضیاللهعنها آمده است:
• لَمَّا اشْتَکَى النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَکَرَتْ بَعْضُ نِسَائِهِ کَنِیسَهً رَأَیْنَهَا بِأَرْضِ الْحَبَشَهِ یُقَالُ لَهَا مَارِیَهُ وَکَانَتْ أُمُّ سَلَمَهَ وَأُمُّ حَبِیبَهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَتَتَا أَرْضَ الْحَبَشَهِ فَذَکَرَتَا مِنْ حُسْنِهَا وَتَصَاوِیرَ فِیهَا فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ أُولَئِکِ إِذَا مَاتَ مِنْهُمْ الرَّجُلُ الصَّالِحُ بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا ثُمَّ صَوَّرُوا فِیهِ تِلْکَ الصُّورَهَ أُولَئِکِ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ[صحیح بخاری]. وقتی پیامبر اسلام بیمار شد، شماری از زنان او در بارهی کلیسایی که در سرزمین حبشه دیده بودند و نام آن کلیسا ماریه بود، سخن زدند. ام سلمه و ام حبیبه که به سرزمین حبشه رفته بودند، از زیبایی و تصاویری که در آن کلیسا بود، یادآوری کردند. آنگاه پیامبر اسلام سرش را بلند کرد و گفت: آنها کسانیاند که، وقتی مرد صالحی از ایشان وفات میکرد، بر مقبرهی او مسجد(عبادتگاه) بنا میکردند و سپس آن تصویر را در آن رسم میکردند. آنها بدترین مخلوقات در نزد خداوندند.
با نظریّهیی مخالفت ورزد و این مخالفت از سرِ آگاهی و با روش شایسته صورت گیرد. قضاوت در قبال واقعیّتها، بیش از آنکه عقلانی و تا حدودی بیطرفانه باشد، از حبّ و بغض، نفع و جهل، و هوس و عادت افراد نشأت مییابد. از همینجاست که تعامل فکری جایش را به تقابل ایدیولوژیک و سختاندیشانه میدهد و گفتوگوها به بنبست رخنهناپذیری میرسد. در یکچنین فضایی که سکویِ نقد مستدل، روشمند و بیطرفانه غالباً خالی است، دست یازیدن به نقدِ نسبتاً متودیک و منصفانه در بابِ رؤیاپنداریِ وحی اهمیّت و ارزش بهسزاتری مییابد. از همینرو، ترویج فرهنگ نقد سالم و جدال احسن بیش از بن براندازی نظریّۀ رؤیا مطمح نظرِ نویسنده بوده است.
Comments are closed.