احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:امرالله صالح/ یک شنبه 13 حوت 1396 - ۱۲ حوت ۱۳۹۶
دهها سال است در مکاتب و دانشگاههای داخلی، تاریخ افغانستان را به صورت ناقص و «اوسانه بلوسانه» درس میدهند و از اینرو، فهم باسوادان جامعه از تاریخ واقعی افغانستان ابرآلود و خاکیست و آنانی که خود به تکاپو و تلاش میپردازند و دستیاب به تحلیل درست میشوند، از نظر تعداد بسیار اندک و کم اند، اما با آنهم، شعار آقای محمد اشرف غنی که میخواهد فصل ناتمام شاه امانالله را به اتمام برساند، حتا در دل آنانی که تاریخ میداند نیز چنگ نمیزند.
من از نزدیکان و حلقۀ خودی آقای رییس جمهور نیز نشنیدهام که این شعار او را تکرار کنند و یا معنیاش را بدانند، اما فرض کنیم یک تعدادی که میدانند شاه امانالله خان چه میخواست؟ آیا میتوانند میان برنامههای او و آقای اشرف غنی شباهت منطقی و در عین حال، مفید به حال کشور را پیدا کنند؟ متکی به پژوهشها و آثار فراوان که در ارتباط به شاه امانالله خان موجود است، در این تبصرۀ کوتاه من، دیدگاهها و خیالهای بزرگ او را که بینتیجه ماند و در نهایت سبب سقوطاش گردید، فهرست میکنم تا دریابیم که چرا ادامۀ آن روش نه یک افتخار، بلکه تجربۀ یک ناکامی است؟:
۱- شاه امانالله خان یک شاه و شاهزاده بود. اگر فصل او اخلال نمیشد، سلسلۀ حاکمیت به فرزند ارشدش یعنی شهبانو هندیه میرسید و امروز افغانستان زیر ادارۀ ملکۀ حاکمه میبود. هیچ نشانهیی از اینکه در آن زمان امانالله خان تمایل برای انتقال قدرت به شخص بیرون خانواده داشته باشد، وجود ندارد. آیا محمد اشرف غنی میخواهد همان فصل را ادامه بدهد و تجربۀ ناکام و پوسیده را که زعامت به خواست ارگ، نه به خواست ملت به میان آید، باز به تجربه بگیرد؟
۲- شاه امانلله خان پس از سفر اروپا، مجذوب پیشرفتهای آنجا شده بود و مردم افغانستان را از دید فکری بسیار عقب افتاده میدید و باور به اجماع نداشت و میخواست قبل از اصلاح ذهنِ مردم، نهادها را اصلاح کند. حالا نیز آقای اشرف غنی بدون ایجاد ذهنیت اصلاحطلب در جامعه، مردم را شایستۀ مشوره و مصلحت نمیداند و میخواهد همان «فصل ناتمام» را ادامه دهد؛ چون ایشان نیز با تجربه از امریکا و بانک جهانی، فکر میکند رهبری است از قرن ۲۱ در رأس مردمیی از قرن ۱۸ و یا ما قبل آن .
۳- شاه امانالله خان به خواستهای لویه جرگه که خود به راه انداخته بود، وقعی و احترامی نگذاشت و اکثر نمایندهگان مردم از تمام اقوام با کینه و خصومت، کابل را ترک گفتند. آقای اشرف غنی به هیچ فیصلۀ پارلمان حرمت نمیگذارد، چون باید آن فصل را ادامه دهد و تمام کند.
۴- شاه امانالله خان آدم شهری بود و باورش به این بود که ولایات و حاشیهها در موقعیتی نیستند که به مسایل مرکزی و بزرگ نظر بدهند و به همین خاطر، دوران او پُر از اغتشاش حاشیهها بود؛ زیرا مردم نمیدانستند او چه میخواهد و چرا میخواهد؟ او دستگاه پیامرسان نداشت و قشرهای موثر جامعه که باید در رساندن روایت و پیام، او را کمک میکردند، همه از دستگاه دولت بیگانه شده بودند. ادامۀ فصل او در ۲۰۱۸ معنیاش چیست؟ آیا ادامۀ همان روش ناکام است؟
۵- ملکه ثریا متولد دمشق بود و مادرش سوری هم بود. او در یک محیط و خانوادۀ کاملاً سکیولار بزرگ شده بود. بانوی اولِ آن زمان افغانستان از دید احساسات، هیچوجه مشترک با زنان افغانستان نداشت و در یک محیط کاملاً مجزا از عوام بزرگ شده بود. شاه به یقین زیر تأثیر نظریات و احساسات او، میخواست کارهای انقلابی به زنان انجام دهد. خانم رولا غنی ممکن است نظریات خوب برای زنان افغانستان داشته باشد، اما آیا دستگاه ارگ به زنانی که برخاسته از ته جامعه و درددیده باشند، تماس نهادینه دارد؟ آیا به زنان غیرِ درباری جایگاهی ایجاد شده است و یا اینکه باید همان فصل ادامه یابد.
۶- یکی از ناکامیهای بیشتر زعمای معاصر افغانستان این است که روشِ سنجش احساسات مردم را نمیدانند و میخواهند مردم را در قفس فکری خود داخل سازند. هرکسی که در برابر شاه امانالله خان انتقاد کرد، شاه او را نادان خطاب کرد. آیا هرکس که انتقاد میکند، بازهم نادان است و باید فصل ناتمام او به پیش برود؟ به یقین که ما نشانههای ادامۀ آن فصل را میبینیم.
۷- شاه امانالله خان تفسیر خودش را از دین و دیانت داشت و برداشتهای او در تضاد مستقیم با طبقه روحانیت قرار داشت. او به جای اینکه در امور دینی دخالت نکند و بگذارد ملاها و روحانیون کار خود را کنند؛ هرازگاهی تلاش میکرد نشان دهد که بهتر از ملاها میداند. همان روش امروز نیز در وجود آقای اشرف غنی دیده میشود. مردم افغانستان هیچ توقع از آقای غنی در ارتباط به دانش و فهم دین ندارند. افغانستان در فقدان ملا و عالم دین قرار ندارد. با دین بودن و از دین دانستن، فرق دارد. هر دیندار و با دیانت که کوشش کند نشان دهد در عین حال، دین را میداند، حداقل امروز با واکنش صدها هزار عالم، ملا، نیمچه ملا و غیره مواجه میشود؛ چنانچه آقای غنی مواجه است، ولی چون شعار داده است که باید فصل ناتمام را ادامه دهد، روش خویش را تغییر نمیدهد. کافیست آقای غنی ثابت سازد که با دیانت است، نه دینشناس و متخصص دین.
۸- شاه امانالله خان در مناسبات خارجی بر کرزما و جذابیت شخصی خویش بیشتر حساب میکرد تا بر جایگاه افغانستان در مناسبات منطقهیی و بینالمللی. هر رهبر که فکر کند حمایت خارجی یک ثابت است، اشتباه عظیمی کرده است. این انتباه که هرکه در ارگ رسید ثابت، غیر منقول و غیر مصرفی است؛ ذهنیت و باوری است مانند سرطان که صاحبش را میپوساند و نابود میسازد. متأسفانه امروز ما شاهد همان رفتار و ذهنیت استیم.
۹- شاه امانالله خان نتوانست/نخواست و یا باور به ساختن اجماع نداشت و با اتکا به قوۀ قهریه و منابع دولتی؛ در یک کشمکش گسترده و پراگنده زمینگیر شد و بالاخره فرار کرد. اولویتبندی یکی از مهمترین اصول رهبری است. اگر تنها حبیب الله خان کلکانی دشمن شاه امانالله میبود، به یقین که سلطنت او سقوط نمیکرد. به دلایل تاکتیکی و جغرافیایی، حبیب الله خان توانست زودتر کابل را تسخیر کند؛ درحالی که نارضایتی از شاه، سراسری و فراقومی بود. حالا نیز نیاز است که از منابع و امکانات دولتی به صورت هدفمند و به اساس اولویتبندی استفاده صورت گیرد. فهرست انتقامهای آقای اشرف غنی بسیار دراز شده است. حداقل من پنجاه مورد از وعدههای او را که گفته است: «انتقام میگیرم» را با خود دارم؛ چرا باید دو پا را در یک موزه کرد؟ چرا انعطاف و نرمش نشان نداد؟ آیا ادامۀ فصل ناتمام اینقدر مهم است؟ آیا فصل شاه امانالله خان مهم است، یا فصل افغانستان؟
۱۰- شاه امانالله خان یک شخصیت در نیمۀ اول قرن بیست بود که در آن زمان مسلطترین قدرت در منطقه، انگلیسها و روسها بودند. او نه انگلیسی میدانست و نه روسی؛ به جز از تأثیرپذیری احساساتی از پیشرفتهای اروپا؛ نشانهیی از اینکه مطالعۀ عمیق داشته باشد، در دست نیست. هیچ اثر کتبی به جز از چند سخنرانی کوتاه از او به جا نمانده است، در حالی که او دهها سال وقت داشت تا خاطراتاش را بنویسد و آنچه آقای اشرف غنی ادعا دارد، فصلاش را به قلم بکشد. چیزی از دست و قلم شاه و حتا وزرایش وجود ندارد که ما به آن مراجعه کنیم. منابع و ماخذی که بر کارنامههای او پرداخته اند، بیشتر خارجی و انتقادی اند. وقتی انگلیسها و روسها دیدند او در برابر خشم مردم افغانستان قرار گرفته است و حمایت از او قیمت بلندی کار دارد؛ هیچ کاری برایش نکردند و در دسیسه علیه او شریک مستقیم و غیر مستقیم شدند. ادامۀ این روش چه افتخاری را در پی دارد که باید آقای اشرف غنی به آن تأکید کند؟
بازهم اگر فصل شاه امانالله خان از دید توسعۀ اقتصادی و دولتسازی مولفههایی دارد، بهتر است به صورت منظم و کتبی در اختیار مردم قرار گیرد تا همه بدانند که تکمیل فصل ناتمام آن عصر، معنایش چیست؟ در غیر آن، شعار «فصل ناتمام» به جز سرگیچی، چیزی در اذهان تداعی نمیکند.
Comments are closed.