احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:امام محمد ساعی - ۱۸ سرطان ۱۳۹۷
اهمیت طرح تفکر انتقادی در جامعهی ما:
امروزه سه دلیل، طرحِ بحثِ عقلانیت و اهمیت خرد و تفکر انتقادی را مهر تایید زده و ما را الزام میکند تا این موضوع حیاتی را جدی گرفته و به عنوان یک ضرورت مبرمِ جامعهی خویش مورد کند و کاو قرار بدهیم:
۱) تفکر انتقادی بخشی از مهارتهای زندهگی
امروزه خرد و اندیشهی انتقادی تقریباً از قلمرو خواص بیرون شده و بهصورت گسترده وارد حوزهی زندهگی عوام و خواص شده است؛ یعنی اکنون تفکر انتقادی جزوی مهارتهای زندهگی آدمیان محسوب میشود و به تک تک افراد یک جامعه لازم میآید که منحیث شهروندان فعال و مؤثر این مهارت را حاذقانه فرا گیرند. از این لحاظ اگر فکر کنیم، نسبت به همه بر ما واجب است که روی این گونه مسایل تمرکز داشته و در راستای ترویج و تقویت آن از هیچگونه جد و جهدی دریغ نکنیم. چون برای داشتن یک زندهگی مسالمتآمیز و انسانی که توأم با همدیگر پذیری و همدیگر حضوری باشد، بسترسازی و گسترش این سنت ضرورت تام است.
۲) تفکر انتقادی و جامعهی خواص
اگر تفکر انتقادی را فعالیتهای روشنگرانه و روشنفکرانه بدانیم، که در این صورت منوط و مربوط به قشر با سواد، بهویژه روشنفکران میشود، باز هم جامعهی ما نیاز محکم به بسط و گسترش این ارزش مبارک در میان شهروندان خویش دارد. نقد و انتقاد پذیری بزرگترین ارزشهایی است، سوای حوزههای ادبی، در حوزههای دیگر فکری و معرفتی ما طی سالهای متمادی کاملاً تعطیل بوده است. برای گشودن پنجرههای وقادی و نقادی به هر قیمتی که میشود باید تابوها و بتهای عرصههای مختلف اجتماعی و فکری را در جامعهی خویش شکسته و آب نکتهگیری و نقادی را به این جویبارهای سترون و خشکیده جاری سازیم. در این صورت هم اصلاح جامعه و جلوگیری از مداحی و گزافه گوییهای مداحانه و پایان دادن به داوریهای نامنصفانه در گرو و رهن نقادی و نکتهگیریهای خردمندانه است، تا کینه ورزی های جاهلانه و سبک سارانه!
۳) ترویج تفکر انتقادی، کاهش منطق خودکامگی
بدون تردید، جامعهی ما جامعهیی است که نسبت به همه جوامع استبداد و خودکامگی را در طول تاریخ تجربه کرده است. از شاهان مستبد گرفته تا اهالی اقوام، اصحاب دین و ارباب مذاهب هر کدام به نوبهی خود هنگام رسیدن به قدرت، تبعیض و تعصب به خرج داده و سنت استبداد گستری را پیشهی خویش کرده اند. پس به این دلیل هم، ضرورت فکر انتقادی در جامعهی ما موضوعیت میابد. یعنی جهل و استبداد ریشه در مطلقگرایی و قطعیتنگری دارد، که تفکر انتقادی یکی از مهمترین اسباب تخفیف و کاهندهی آن است؛ یعنی اندیشهی انتقادی حتمیت و جزمیت را به نسبیت و تحمل پذیری تعویض میکند. هنوز تعصبات مذهبی، زبانی و قومی اندوهناکترین دردهایی است که پیکر جامعهی ما را معیوب و مضروب کرده است. بنأً باید فکر انتقادی را در رگهای این جامعهی جهل زده و مأوف تزریق کرد، تا سلامت و صحت جامعه اعاده گردد.
تفکر انتقادی چیست؟ اگر ماهیت تفکر انتقادی شکافته شود، شامل عناصر و سازمایههای ذیل است: توان خود رهبری کردن، خود تصحیحی، خود مراقبتی، فراتر اندیشی، بازاندیشی و دیگر اندیشی را داشتن (۶ : ۲۱).
تعریف و تفسیر: «تفکر انتقادی، داشتن ذهن گشوده به سوی حقیقت گشوده»
ذهنیتهای باز و گشوده همواره حقیقت را باز و گشوده میبینند؛ در حالی که ذهن های بسته و منجمد همیشه حقیقت را بسته و مسدود میبینند. کسانی که با تفکر انتقادی عیار میشوند، دروازههای تمام حقایق زندهگی را مفتوح به روی همگان میدانند، اما کسانی که ذهن غیر انتقادی و سنتی و بسته دارند، دروازههای هر حقیقت را مسدود و بسته می بینند؛ و فکر میکنند که تنها کلید این دروازههای حقیقت مسدود شده و گنجینههای در بسته در کف ایشان است و بس. به باور این دسته؛ سوای خود شان، احدی نمیتواند به دهلیز های پرخم و پیچ حقیقت گذار کنند. جزم اندیشی و مطلق گرایی و استبداد معرفتی و سیاسی همه ریشه در همین تفکر دارند.
هر گاه، ما به این پندار شویم که به کوچه باغ حقیقت، جز ما، دیگران راهی نیست و نمیتوانند سیر و قدم بزنند، ما در اصل راه به خیال باطل و عاطلی برده ایم. در حالی که حقیقت جوهر بازی است، که همه را به سوی خویش فرا میخوانده و مجذوب میسازد. این حقیقت هر چه که باشد؛ می تواند خدا باشد یا چیزی دیگر. به قول نیچه: « حقیقت مانند دریای شور و نمکینی است که هرچه بیشتر از آب آن بنوشید، تشنه تر و عطشناک تر می شوید».
پس کسانی که از شور صفتی و تشنگی زایی و عطش آفرینی حقایق می دانند، هیچگاه ورود به پس کوچههای حقیقت را در انحصار و انحباس خویش نمیدانند. برای دیگران هم فرصت و مجال میدهند که آنها هم به فرازهای این این شهر و دیار بروند و از تاریکیها و دشواریها و دیریابی و نایابیهای آن خبر بگیرند. حقیقت را باز و مفتوح دیدن یک گونه جهان بینی آورده و جهان میسازد، بسته دیدن و مسدود پنداشتن یک گونه دنیا و جهان بینی.
ذهن باز، در پیرامون و عالم بیرونی خویش، جهان بینی باز و همه پذیر و انسانی و همدیگر پذیر میآفریند، اما ذهن بسته، دنیای انجمادی و متصلب و خشن و دیگر ستیز خلق میکند.
ذهن باز، این باور را می پذیرد که به شهد وصل معشوق و حقیقت، هر طالبی و محبی خواهد رسید روزی، اما ذهن متصلب و بسته وصل محبوب را جز برای خود به همه منفصل و بعید و غیر قابل اتصال می داند.
در عینک و چشمدید ذهنیت بسته، همه گمراه و رو به ضلالت اند، اما در افکار باز دایرهی هدایت به وسعت جهان گشوده است و همه می توانند از نور هدایت و پرتو عنایت حق حظ و بهر ه ببرند(۵: ۵۳).
انحصارگرایی سیاسی، استبداد معرفتی، خودکامگی، فوم مرکرزی، پیشداوری، خودبرتری بینی و مطلق نگری همه ریشه در بسته دیدن فهم حقیقت دارد، که جامعهی ما امروزه از این ناحیه بزرگترین لطمهها و صدمه ها را میبیند.
اندیشههای جزمی زمینهی هر گونه تغییر و تحول را محدود و حتا مسدود میکند، به قول معروف افزایش آگاهی انتقادی موجوب شناسایی کاستی و ضعف هایی میگردد، که نیازمند دگرگونی و تنقیح عاجل هستند(۷: ۲۵۳).
«تفکر انتقادی، توان شناخت محدویتهای خویش و دیگران» هرگاه ما به محدودیتها، ضعفها و کاستی های خویش منحیث انسان آگاهی حاصل کنیم، هیچگاه غرور بیجا و فخر بیپا به دیگران نمیفروشیم. از سوی دیگر، دیگران را محدود و محاط با مشکلات و کاستی میبنیم. مفاد و معنای تعریف فوق این است، که کلیه خودخواهی و خودفروشی و بتانگاری ها به یمن ترویج و تبسیط تفکر انتقادی در یک جامعه میتواند فروکش کند. ما باید به خطا پذیری و اشتباهات انسانی باورمند باشیم.
«تفکر انتقادی، توان شناخت و انتخاب بهترین گزینه، از میان گزینههای بدیل» هرگاه قدرت تشخیص و تفکیک این را پیدا کردیم، که در میان چندین گزینه، بهترین گزینه را مطابق شرایط و متناسب با وضعیت خویش، انتخاب نماییم، در این صورت داریم خرد انتقادی را در ذهن و ضمیر خویش نهادینه میسازیم.
«تفکر انتقادی، علاوه بر چیستی مسایل، به چرایی و چگونگی پدیدهها میپردازد» بدون تردید، پرسشگری و مسأله آفرینی از مهمترین ویژگیهای یک جامعهی خردورز و فرهیخته است، اما تنها به پرسیدن نباید بسنده کرد، فراتر از مسألهزایی و پرسش از چیستی پدیدهها، باید در بارهی چرایی، چگونگی، ساختار و بافتار پدیدهها سؤال کرد. هرکجا که خرد انتقادی شگل گرفت، معیار و ملاک شناخت عوض میشود؛ یعنی استدلال و تحلیل جای را برای تجلیل و تعریفهای محض تنگ میکنند.
به عقیدهی جان دیویی، «ماهیت تفکر انتقادی در معلق بودن آن است» در این آیین خجسته، شما هیچگاه تعریف قطعی، پایانی و فرجامی از پدیدهها بهدست نمیدهید. حرف نهایی را گفتن، بیشتر ریشه در جزم اندیشی و نگرشهای بسته دارد، که دروازههای تحقیق و تتبع را مسدود میدارد. در این سنت، همه جا و همه گاه سخن از گشودن پنجرهها و باز دیدن افقهاست. داوریهای منصفانه و خردمندانه همینگونه است. برای اینکه زمینههای پژوهش، نوآوری و نقادی در یک جامعه مفتوح بماند، باید تک آوایی و تک نوایی را به تکثرگرایی تعویض کرده و راه را به روی قرائتها و تقریرهای چندگانه از پدیدههای اجتماعی و انسانی هموار نماییم.(۴: ۶۶-۷۰). همچنان کارل پوپر اندیشمند اتریشی خرد گرایی و گسترش عقلانیت انتقادی را یک روند سیال و مستمر دانسته و درخصوص آن، این چنین می نگارد: «عقلانیت یکی از صفات و خاصههایی نیست که همه ی آدمیان به یک سان واجد آن باشند، و یاآنکه کسی بتواند مدعی برخورداری ازآن به نحو اتم و اکمل شود. به عکس، وی براساس نظریه ی خاص خود در این باب تأکید دارد که عقلانیت صفتی است که آدمیان میباید برای دست یافتن آن تلاش مداوم و وقفه ناپذیر کنند، و این تلاش در زندهگی فردی و اجتماعی به گونه ی یک حرکت و سیرِ پایان ناپذیر جلوهگر میگردد. عقلانیت در نظر پوپر قابلیت هرچه بیشتر برای درس آموختن از اشتباهات خود و دیگران است، و تلاش مستمر و آگاهانه برای نقادی پیشفرضها و پیشانگارهها و معرفتهای پیشینی، و تکمیل و تنقیح دانستههای کنونی است».(۳: ۱۴)
به سخن دیگر، تفکر انتقادی، توان ایجاد کردن، انتقاد کردن، استنباط کردن و ارتباط دادن پدیدههاست. پروراندن و تقویت تفکر انتقادی توان ایجاد و نوآوریهای نظری و عملی را به آدمیان بخشیده و ظرفیت سنجش و قابلیت پیوند دادن رویدادهای گوناگون که ظاهراً بی ارتباط مینمایند، اما در باطن امر باهم وابسته و مرتبط اند، را در وجود وی زنده و مستحکم میکند. بههمین ترتیب، قوهی استنباط و استدلال یک جامعه را افزایش داده و نیروی نکتهسنجی و ظرافت بینی آدمیان را بلند میبرد.
امروزه به بربنیاد نظریه های ادبی که مسألهی بینامتنیت را مطرح کرده اند، ما کاملاً در یک شبکهی از معنایی و منظومهی فرهنگییی به سر میبریم، که در همتنیده با دیگر فرهنگهاست. ادعای هرگونه خلوصیت و اصالت و نابی فرهنگی منتفی میشود. نظریههای بینامتنی نخستین بار در عرصهی ادبیات قدکشیده و اظهار وجود کردند، ولی حالا تمام شوون و شعب زندهگی فکری و فرهنگی آدمیان را فراگرفته است. طراحان این نظریه می پرسند که آیا می توان بی یاری وکمک دیگر اندیشهها و افکار، اندیشید؟ آیا بدون درنظرداشت و اشارهیی به متنهای پیشین، میتوان متنی را رقم زد؟ پاسخ منفی است. نظریههای بینامتنیت نه تنها برخی از باورداشتهای سنتی که در فکر پیروان شان اصیل پنداشته میشدند، را به چالش کشیده است، بل این مسألهی آزار دهند را پیش کشیده است، که هرفرهنگی که ادعای اصالت هویت خویش را مینماید، درحقیقت در نستالژی و انزوا وطن و مسکن گزیده و با بیماری جانسوز، در تنهایی سهمگین سرکرده است. خود بسنده انگاری و پندار استغنا، تَوَهُم و خیالِ باطلی بیش نیست. بینامتنیت پای مکالمه را به میان می کشد و مکالمه هم با دیگری تأمین می شود. دیگران را دیدن و خواندن، پلی است به سوی همدیگرفهمی و همدیگرپذیری!
بینامتنیت رابطهی وثیق و عمیق زیستمانها و فرهنگهای مختلف را مطرح کرده و به ما میآموزد که فرهنگها و سبکهای زندهگی بشر همه باهم ممزوج و مخلوط شده و تلفیق و تقلید از یکدیگر اند و هرگونه دعوای خلوصیت و اصالت هویت و نابی سرشت و فطرت، مبنا و متکایی ندارد(۱: ۱۷). بنابرین، باید منطقِ مکالمه، سنت چندینه گرایی و چند آوایی را بسط و کسترش داد، تا اینکه از باورهای جزمی و رزمی رهایی حاصل نماییم و به زندهگی بزممند و نظم تازهیی دست بیابیم؛ چون «هر گفتاری با گفتارهای دیگر مربوط بوده و در ارتباط تنگاتنگ است».(۲: ۱۰۰) از این لحاظ باید مجراها، معبرها و مسیرها را فرا روی تفکر انتقادی گشود، تا گلیم تکروی، انحصارطلبی و عشیره اندیشی آهسته آهسته برچیده شود. اگر به جنجالهای زمان و کشمکشهای روان در جامعهی خویش نگاه افکنیم، کاملاً هویدا و آشکار است، که جامعهی ما سالهاست که درد جزمنگری و رنج مطلق اندیشی و زحمت قبیلهباوری را با شانههای خویش حمل کرده و دارد از همین ناحیه مضروب و مخروب میشود، بنأً، به شکل و شمایلی که میشود باید در راستای فرزانه ساختن و فرهیخته گردانیدن مردم و جامعهی خویش تلاش نماییم، تا اینکه این فضای گلوگیر و اختناقآور تعویض شود.
ویژهگیهای تفکر انتقادی:
آگاهی به محدودیتهای شناختی خویش و دیگران
باز و گشوده نگریستن هستی
ذهن باز به سوی گزینههای بدیل
انعطاف پذیری در برابر پدیدههای نرم و درشت
دلیری و رویارویی با دشواریها و مخاطرات باز
پیامدهای مثبت تفکر انتقادی دری یک جامعه
تقویت دلیلگرایی و نسبیگرایی به جای قطعی نگری
کاهش برتری جوی و خودبرتربینیهای فرهنگی، قومی و اجتماعی
ایجاد پیوندهای بینالذهنی
شناخت پیوندهای بینامتنی در مسایل معرفتی
کاهش پیشداوری در قضاوتها
تقویت تفکر خلاق
ایجاد رابطههای فعال و مؤثر میان شهروندان
یافتن حسن و قبح در تمام اندیشه
مثبت نگری به جای منفی بافی محض
راههای گسترش خرد انتقادی
اعتراف به کاستیهای خویش
ترویج خطا پذیری آدمی عنوان یک اصل
ترویج عقلانیت به عنوان یک ارزش فراگیر انسانی
به تعویق انداختن داوریها و ترویج این سنت
تحمل تقاوتها و تضادها در شؤن مختلف جامعه
آزاد بود در قضاوتهای خویش
انصاف در داوریها
ترویج و بسط منطق گفتگو و فرهنگ مکالمه به جای مخاصمه
گسترش ایدهی تساهل و تسامح
ابزارها، راهها و مجراها
البته ابزارهایی که میتوانند در راستای گسترش و بسط خرد انتقادی کمک کنند، درگام نخست) نهادهای آموزشی و تحصیلی است، که مسوولین این نهادها میتوانند با ایجاد مضامین و رشتههای درسی در این خصوص، به صورت ریشهیی و عمیق کار نمایند، ثانیاً) رسانههای جمعی است، همچنان متصدیان نهادهای خبررسانی و شبکههای اجتماعی میتوانند با راهاندازی برنامههای روشنگر و نقادانه نقش برازنده در تغییر ذهنیت عامه، تحول خرد جمعی و نسلها ایجاد نمایند؛ ثالثاً) نهادهای مدنی و سازمانهای اجتماعی که در جهت بهبود جامعه و بهزیستی اجتماع تلاش میکنند، توان آوردن تغییرات و تحولات را در سبکهای زندهگی دریک جامعه دارند؛ رابعاً) روشنفکران یک جامعه بنابر اثرگذاری و نقش مهمیکه در جهت الگو دهی و الهامبخشی به مخاطبان خود دارند، میتوانند گامهای خردمندانه، بهامند و استواری در راستای ذهنیتسازی جامعه برداشته و در جهت آگاهیگستری، خردمداری، نوگرایی و پهن کردن سفرهی نقادی نقش پرهنایش بازی کنند.
گفتنیست، بخشی مهم کار بر میگردد به سیاستهای آموزشی و برنامههای کلانی که از سوی متولیان و اصحاب قدرت سیاسی روی دست گرفته میشود. گروههای قدرت، باید ارادهی تغییر جامعه و تحول ذهنیت عامه را در ذهن، ضمیر و برنامه های خویش داشته باشند، تا اینکه سد و مانع نیروهای فرهنگی و اجتماعی واقع نشوند.
نتیجه
بنابر وضعیت قبض و شرایط منجمدی که از نظری فکری و معرفتی ما در جامعهی خویش داریم، راه دادن و بسترسازی برای عقلانیت انتقادی ضرورت تام در جامعهی کنونی ما محسوب میشود؛ برای اینکه هنوز موضوع تحمل، تساهل و مدارا با آنکه در آموزههای فرهنگی و ادبی ما به قوت تمام وجود دارند، اما در میان ما بسیار غریب و عجیب اند. دوم جزم نگری و تکروی در وادی فکر و اندیشه بسیار مضر و مضل است، باید این روند نامیمون آهسته آهسته در جامعهی ما متوقف گردیده و جای خود را به چندینهگرایی و نگرشهای پلورالیستک عوض نماید. تا از کهنهپرستی و دور عاطل و باطل رهایی یابیم.
بدون شک، ترویج و تحکیم عقلانیت انتقادی زمینههای نوگرایی و نوآوریهای فکری و معنوی را بهوجود آورده به جای به حافظه سپردن و حفظ کردن اطلاعات، راههای چگونگی تحلیل و حلاجی کردن افکار و دادهها را برای آدمیان فراهم میکند. به همین ترتیب میشود که انجماد فکری و فضای بسته گام به گام شکسته شده و هوا و نوای تازهیی در جامعهی ما مستولی شود.
از همه مهمتر اینکه خرد به عنوان بزرگترین فصل مشترک انسانی، میتواند زمینهساز گفتوگو، مکالمه، همدیگر فهمی، همدیگرپذیری، گوش دادن فعال، ارتباط مؤثر و انصاف در داوری میان آدمیان شود. با توسعهی چنین ارزشهای انسانی است، که ما میتوانیم به صلح و آرامش برسیم. به تعبیر سعدی، مفهوم و معنا و ماهیت زندهگی این است که با دوستان مروت و با دشمنان مدارا نماییم.
سرچشمهها
۱٫ آلن، گراهام. (۱۳۹۲). بینامتنیت، ترجمهی پیامیزدانجو، چاپ دوم، تهران: نشر مرکز.
۲٫ تودوروف، تزوتان. (۱۳۹۳). منطق گفتگویی مخاییل باختین، ترجمهی داریوش کریمی چاپ سوم، تهران: نشرمرکز.
۳٫ پوپر، کارل. (۱۳۷۸). درس این قرن، ترجمهی علی پایا، چاپ دوم، انتشارات طرح نو.
۴٫ ساعی، امام محمد. ( ۱۳۹۵). مسوولیتهای بشری روشنفکران، کابل: نشرپرند
۵٫ سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۰). صراطهای مستقیم، چاپ چهارم، تهران: موسسهی فرهنگی صراط.
۶٫ شعاری نژاد، علی اکبر. (۱۳۸۳) فلسفه آموزش و پرورش، تهران: انتشارات امیرکبیر.
۷٫ گتاهون یعقوب، ابراهام. ( ۱۳۹۶). خاستگاه، چشم انداز، پیامدها و تاثیرات تفکر انتقادی، ترجمهی رضا آزادمنش، فصلنامهی آموزش وپرورش انتقادی، شماره نخست، سال اول، کابل: نشر سعید
Comments are closed.