احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ شنبه 26 حوت 1396 - ۲۵ حوت ۱۳۹۶
سخنان اخیرِ گلبدین حکمتیار رهبر یکی از شاخههای غیررسمی حزب اسلامی، نگرانیهای زیادی را در میانِ سیاسیون و نخبهگانِ جامعه و حتا مردم عادی باعث شده است. این سخنان درست زمانی بیان شدند که اشرفغنی رییس حکومت در کنفرانس روند دوم کابل، طرحِ خود برای مذاکره و مصالحه با گروههای دهشتافکن و بهویژه طالبان را مطرح کرد. این طرحِ سازشکارانه بهصورت کمسابقه از موضعِ ضعف تهیه شده و امتیازهای زیادی را به طرفهای مقابل قایل میشود.
به دنبال ارایۀ این طرح از جانب آقای غنی، گلبدین حکمتیار اعلام کرد که بخشهایی از کشور در اختیار طالبان قرار گیرد و به عنوان ولایتهای صلح از آنها یاد شود. این طرح که ظاهراً به هدفِ تأمین صلح و گفتوگو با طالبان و دیگر گروههای تروریستی ارایه شده، عملاً شرایط را به گونهیی رقم میزند که فعالیتِ این گروهها در مقابله با دولت و نظامیان خارجی ـ که بیش از شانزده سال ادامه داشته ـ به نفعِ این گروهها تمام شود و بدون آنکه بتوان مطمین بود که جنگ با این شیوه پایان یافته است، دولت افغانستان در کامِ افراطگرایی سقوط نماید.
طرح صلح آقای غنی و حکمتیار، چیز دیگری غیر از سرشکستهگی و تسلیمی برای افغانستان به بار نمیآورد. این طرح که بدون شک در مشوره با برخی از چنین گروهها نوشته شده، یک بار دیگر نشان میدهد که ارگنشینان هیچ تعهدی به آرمانهای مردم و خونهایی که برای آزادی و حریتِ این کشور ریخته شده و ریخته میشود، قایل نیستند. آقای حکمتیار از روزی که وارد پایتخت شده، تمام برنامههایش در جهت نفاقپراکنی و تجزیۀ کشور بوده است. او یک روز جنگِ موجود را یک جنگ قومی میخواند و روزی دیگر، اعمال قدرت از سوی غیرپشتونها بر پشتونها عنوان میکند. یک روز سر از مباحث زبانشناسی بیرون میکند و بدون آنکه ذرهیی در این خصوص چیزی بداند و یا اطلاعاتِ اولیه داشته باشد، در مورد فرق زبان فارسی و دری داد سخن میدهد و همه را به خنده وا میدارد.
اما اینگونه برخورد با زبان و مسالۀ اقوام، هدفهایی را پشت سرِ خود دارد که آقای حکمتیار به صورتِ آگاهانه آنها را دنبال میکند. او اینطور نیست که نداند جنگِ فعلی چگونه جنگی است و کیها از آن حمایت میکنند. او میداند که این یک جنگ قومی میان پشتونها و دیگر اقوام نیست. او میداند که باشندهگان بخش های شمالی کشور هیچگونه مشکلی با یکدیگر ندارند. او میداند که زبان فارسی همان زبان دری است؛ اما او با وجود فهم این مسایل، میخواهد با واژگونسازیِ آنها به نفع برنامههای سیاسیِ خود بهره ببرد. او میخواهد ذهنهای ساده را شکار برنامههای خود سازد و به این وسیله، همان جنگ قومی را که حالا حرفش را بر زبان میراند، به واقعیت تبدیل کند.
یادم هست پس از سخنهای آقای حکمتیار در مورد فرق زبان فارسی و دری، یکی از چیزفهمهای جامعه پیشم آمد و پرسید لطفاً کمی برایم معلومات بده که واقعاً این دو زبان دو زبان متفاوت اند. زیرا به گفتۀ او، خوشش نمیآید که زبان مادریاش به جغرافیایی وصل باشد که حالا هیچ تعلقی به آن ندارد. وقتی من در مورد پیشینۀ زبانها صحبت کردم و گفتم که اصلاً همین زبان فارسی مهد اصلی و اولیۀ آن، بخشهای غربی کشور ما و به ویژه هرات بوده و این دو، نامهای یک زبانِ واحد اند که گاهی دری به عنوان صفت استفاده میشده است و گاهی برای اختصار و گاهی برای رعایت وزن، شاعران از این نام در اشعارشان استفاده کردهاند ولی هیچ تفاوت ساختاری و ذاتی میان این دو وجود ندارد و مثل این است که یک فرزند داشته باشی و دو نام داشته باشد؛ او را در خانه با یک نام صدا کنند و در بیرون با نامی دیگر. این فرد قانع شد که پس از این، زبانش را فارسی بنامد.
وقتی سخنان مغرضانۀ آقای حکمتیار توانسته باشد انسان چیزفهمی را دچار تردید سازد، بدون شک تأثیرگذاری آن در میان مردم عادی بیشتر و مخربتر از جاهای دیگر خواهد بود. آقای حکمتیار سالها در ایران زندهگی کرده و خلاف آنچه که ادعا میکند، فارسی را نه در ایران، بل در کشور خودش ـ افغانستان ـ آموخته و با همین زبان نیز سخن گفته است. اما حالا منافع سیاسیاش حکم میکند که حتا در برابر یک مسالۀ علمی و عقلانی نیز موضع خلاف بگیرد. مثل اینکه منافع کسی ایجاب کند که بگوید ماست سفید نیست، سیاه است و باز مدعی شود که در این رابطه کتاب هم خواهد نوشت.
طرح واگذاری مناطقی برای طالبان نیز از همین تفکر قومی و ضد ملی آب میخورد. هنوز واقعاً مشخص نیست که آقای غنی چه واکنشی در برابر آن دارد ولی اگر روزی این طرح مجال عملی شدن پیدا کنـد، آنگاه در این کشور سنگ هم بر روی سنگ باقی نخواهد ماند و حتا کشور به سالهای بدتر از دهۀ هفتاد برمیگردد.
البته آقای حکمتیار آرزوی برگشت به چنین سالهایی را دارد و او برای برگشت به چنین سالهایی به افغانستان آمده است. او نمیخواهد که هیچ صلح و امنیتی در افغانستان تأمین شود. او همواره بیماری جنگ داشته و با جنگ خود را آرام احساس کرده است. حالا نیز میخواهد با طرح واگذاری مناطقی به طالبان، شرایط را به گونهیی رقم زند که ولایات کشور در برابر هم صفکشی کنند و خانهجنگیهای دهۀ هفتاد در یک جغرافیای بزرگتر از نو آغاز شود.
مردم در برابر چنین طرحهای فتنهآمیزی باید بایستند و از افغانستانِ واحد حمایت کنند. افغانستان کشور تروریستها و دهشتافکنان نیست که با حاتمبخشی این آقا و آن آقا به صلح و امنیت برسد. این کشور به میلیونها شهروند آن تعلق دارد که برای مردمسالاری، ارزشهای حقوق بشری و عدالت اجتماعی حاضر اند از همه چیزشان بگذرند. در شانزده سال گذشته، افغانستان وارد دوره تازهیی از حیات سیاسی و اجتماعیِ خود شده و نسلی نو در این کشور بالیده است؛ نسلی که نمیخواهد به گذشتۀ ترسناک برگردد و دوباره این کشور دستخوش سیاستهای قومگرایانه و سمتی شود. این نسل به اکثریتها و اقلیتهای بیپایه پشتِ پا زده و به افغانستانی از آنِ همۀ باشندهگانِ آن فکر میکند. در چنین افغانستانی، جایی برای سیاستهای قومی نیست و یا این کشور به یک قوم خاص آنگونه که برخی از قومپرستان ادعا میکنند تعلق ندارد. اینجا همه میخواهند در کنار هم در وفـاق زندهگی کنند و کشورشان را از چنگ تررویسم و فرضیههای مرگبار برهانند.
Comments are closed.