گزارشگر:عبدالله عبدی/ یک شنبه 4 حمل 1397 - ۰۴ حمل ۱۳۹۷
در یک نگر کلی، زبان، نژاد، فرهنگ، تاریخ و گرایشهای دینی، فکری فلسفی و حتا منافع اقتصادی و سیاسی میتوانند اساس تعلق بین انسانها را شکل دهند و سبب ایجاد یک ملت واحد و کشور شوند. ملت هم به گروهی از انسانهای که فرهنگ، نژادی و زبان و دین واحد و فرهنگ واحد و… داشته باشند، اطلاق میشود که یا حکومت واحد هستند یا قصدی برای ایجاد چنین حکومتی دارند.
مِلَّت را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالودۀ اشتراک سرزمین، اقتصاد، تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن، فرهنگ و آگاهی مشترک و دگر موارد متذکره است. این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق با آن واحد پدید میآید. از جمله ویژهگیهای هر ملت، اشغال یک قلمرو جغرافیایی مشترک است و احساس دلبستهگی و وابستهگی به سرزمین معین. علاوه بر آن، نیروی حیاتی پیوند دهندهٔ ملّت از احساس تعلق قوی به تاریخ خویش، دین خویش، فرهنگ ویژهٔ خویش و نیز زبان خویش برمیخیزد.
وجود مشتُرکات تاریخی، فرهنگی-عقیدتی، مذهبی و منافع مشتُرک اقتصادی بین گروههای مختلف ساکن یک سرزمین، عوامل اصلی ایجاد یک ملت واحد محسوب میشوند. هر چه این مشترکات بیشتر باشند، احساس تعلق داشتن به یک ملت واحد، بین اعضای آن ملیت افزایش مییابد، به طوری که میتوانند موجبِ ایجاد احساس تعلق بین چندین گروه زبانی-قومی و دینی متفاوت گردد.
به طور مثال: افغانستانیها با وجود تفاوتهای زبانی و قومی و حتا سیاسی، در دوران صدها سال گذشته دارای تجربۀ تاریخی مشترکی بودهاند، دین و آئین مشترک داشته اند، مثل زرتشت و اسلام و از رسوم فرهنگیشان میتوان نوروز، اتن ملی، قرصک، اسپسواری، بزکشی، شب یلدا، چهارشنبهسوری، عید نوروز و غیره نام برد.
پیش از پیدایش ملتها، اشکال تاریخی دیگر تعللقات افراد وجود داشته نظیر طایفه، قبیله و قوم. ملت متعلق به هم ممکن است به عنوان یک جماعت تاریخی و دارای بافت فرهنگی خاص، امّا بدون خودمختاری سیاسی یا داشتن دولت وجود داشته باشد. از دید زمانی، پیدایش ملتها مربوط به دورۀ تلاشی فئودالیسم و ریشه گرفتن و استحکام شیوۀ تولید سرمایهداری و جامعۀ صنعتی و پیدایش بازار واحد است. سوسیالیسم و کپیتالیسم به تفرقۀ قومی پایان میدهد، اهالی را از نظر اقتصادی به هم وابستۀ متعلق ساخته و تمرکز سیاسی ایجاد کرده و شرایط پیدایش و قوام ملتها را فراهم میسازد. در روند قوام ملتها، تشکیل دولتهای ملی تأثیر زیادی دارد. نژاد، زبان و مذهب مشترک شرط ضرور برای موجودیت یک ملت نیست.
در بعد دگر، زبان مشترک به تنهایی نمیتواند دلیل و مبنای هویت ملی و تعلق بین انسانهای یک محدوده و تعریف کنندۀ یک ملت باشد، نمونههای عینی بسیاری نیز وجود دارند که اثبات کنندۀ این نظریه است. چه بسیارند مردمی که زبانی مشتُرک دارند، ولی خود را از هم جدا و متعلق به هویت و ملیتی متفاوت میداند. بهترین نمونۀ این مردم، انگلیسی زبانها به ویژه در بریتانیای بزرگ و ایرلند است. با وجود آنکه مردم دو کشور از یک زبان مشتُرک یعنی انگلیسی برخوردارند، ولی از نظر تاریخی و هویتی، خود را به طور کامل دو ملت متفاوت میدانند و اگر کسی یک ایراندی را با نام زبان او یعنی انگلیسی، یک انگلیسی خطاب کند، به مانند یک توهین به او خواهد بود.
جالبتر آنکه در جزایر بریتانیا که متشکل از سه ملت اسکاتلند در شمال، انگلیس در مرکز و جنوب و ولز در غرب آن است، اسکاتلندیها و ولزیها متنفر هستند از آنکه انگلیسی نامیده شوند؛ به ویژه اسکاتلندیها دارای روحیۀ استقلالطلبی بالایی هستند. مشابه همین مطلب، بین مردم دو کشور ایالات متحده و انگلیس وجود دارد. مشابه همین امر را میتوان در میان ملل اسپانیایی زبان هم یافت. مردم تمامی کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی به غیر از برزیل، اسپانیایی زبان هستند، ولی هرگز این امر سبب تبدیل آنها به یک علاقۀ بزرگ زبانی و کشور واحد نشده است؛ هرچند که نقطۀ حس تعلقشان زبان هسپانیوی و نژاد واحد است، اما زدوبندها سیاسی و مرزی سبب افتراقشان شده است.
همچنین ملل مختلف عرب با وجود داشتن زبان و دین کاملاً مشتُرک و تلاشهای فراوان سیاستمدارن عرب برای تبلیغ ایدئولوژی «پان عربیسم»، هنوز هم خود را مللی متفاوت از یکدیگر میدانند و دارای اختلافات فراوان فرهنگی و سیاسی هستند و با وجود همه اختلافهای درونیشان، آنچه حس تعلقشان را بیشتر میکند، نخست عربیت و بعد اسلامیت است، یعنی تعلقات زبانی و دینی مقطعی اند.
از طرف دیگر، چه بسیار ملتهایی که مردم آنها به چندین زبان مختلف صحبت میکنند، ولی خود را متعلق به یک ملت میدانند. مهمترین این ملتها، ملتهای چین، هند و سوئیس هستد. در کشور هندوستان بیش از ۱۵۰۰ زبان مادری مختلف وجود دارد و هند متنوعترین کشور جهان از نظر زبان و نژاد محسوب میشود، در حالی که مردم آن خود را هندی و متعلق به هویت هندی میدانند. یعنی حس تعلق در هند، زبان نیست، یک تعهد سیاسی است که ملیت بنگالی، پنجابی و… را یک ملت هند ساخته است و همهگی با وجود تفاوت زبان مادری، خود را هندی میدانند.
چین نیز نمونه دیگر چنین ملتهایی است که در آن، شش خانوادۀ زبانی مختلف و صدها زبان محلی متفاوت وجود دارد، تفاوت این زبانها به حدی است که مردم مناطق مختلف چین در صورت ندانستن زبان چینی استاندارد قادر به مکالمه و فهم یکدیگر نبوده و به مترجم احتیاج دارند، ولی با وجود این تنوع زبانی گسترده، تمامی این مردمان خود را چینی دانسته و جهانیان نیز آنها را به نام یک ملت واحد یعنی چین میشناسد.
سویس دیگر کشوری است که مردم آن به چهار زبان مختلف آلمانی، فرانسه، ایتالیایی و رومنش صحبت میکنند، ولی همهگی خود را سوئیسی میدانند. زبان میتواند به عنوان یک وسیلۀ افهام و تفهیم و قوم فقط یکی از شرایط لازم و نه کافی برای تعریف یک ملت به حساب آید؛ ولی تلاش برای یکسانسازی اقوام و زبان و تعریف هویت و ملیت کشوری براساس زبان و قوم مشتُرک بدون در نظر گرفتن ویژهگیهای فرهنگی، پیشینۀ تاریخی و علایق و مشتُرکات با تعریف ملت سازگاری ندارد و جز بدختی و نگونسازی چیزی دگری در بر ندارد که شوربختانه در کشورمان هرچند کوششهای برای چنین سیاست سخیف و نازل صورت گرفته است، اما نتیجه نداده و نمیدهد که داعیاناش به مستوای مطلوبشان نرسیده اند.
Comments are closed.