احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ابومسلم خراسانی-ماندگار/ شنبه 25 حمل 1397 - ۲۴ حمل ۱۳۹۷
وقتی از ورای روزنۀ واقعبینانه در درازنای پرفراز و نشیب تاریخ بشریت و آدمیزادهگان نظری بیاندازیم؛ خشونتورزی و اعمالسلطه در برابر زنان به گونۀ پررنگ و قابل توجهی، وجود داشته است. از زنده بهگور کردن زنان در عصر جاهلیت گرفته تا خشونتهای گسترده دیگر که در قالبها و شکل و شمایلهای متفاوت با رنگ و بوی گوناگون در کوچه و پسکوچههای مختلف زندهگی بشر چهرهنمایی کرده است. این خشونتها گاهی در قالب سیاستهای جنسیتمحور متبارز شده و زمانی هم سرپوشِ دین را بالای سرش نهاده است، گاهی در فرم سلب حقوق اساسی زنان در جامعه چهرهنمایی کرده و آن گهی دیگر با تیوریهای زنستیزانه و ادبیات سلطهی و هژمونی مردسالارانه در جامعه انسانی حضور داشته است.
زنان چه در جوامعمدرن و به اصطلاح مردمسالار و کثرتگرا و چه در کشورهای جهان سومی و سنتزده همواره در گوشۀ محرومیت و دام هژمونی مردسالار گیر افتاده اند. اگر جهان سومیها و سنتگرایان؛ زنان را در دام برقع و چهار دیواری خانه محکوم به حبس ابد میدانند در جوامع مدرن و پیشرفته از زنان به عنوان کالاهای جنسی و ابزارهای تبلیغاتی تیشِرت و مواد آرایشی استفاده میکنند. زنان را در جوامعکنونی گاهی در مقام ابزار تبلیغاتی غولهای بزرگ اقتصادی فرومایه میسازند و زمانی هم به عنوان خدمتکار خانه و ابزارِ استفادهی جنسی در نظری جامعه مردسالار و سنتزده افغانستان تداعی میشود.
با این درآمد، افغانستان که سهدهه جنگِ خانهمانسوز و ویرانگر را در دفترچه خاطراتاش ثبت دارد و آلان هم در گودالِ جنگهای ویرانگر پرسهزده و در مغاک خشونتهای سازمانیافته دست و پا میکند؛ باالطبع که زنان در چنین شرایط آسیبپذیر ترین قشرِ هستند که در زیر یوغِ هژمونی مردانه و سنتهای انحرافی حاکم در جامعهی مردسالار افغانستان همواره و پیوسته در محرومیت و محدویت بهسر برده و در چهار دیواری برقع و خانه سالها میشود که مستور و پنها نگهداشته-اند.
با این بیان، زنان در افغانستان و زیر مجمع آن در ولایتهای درجه-سوم چون سرپل که نهایت سنتزده و مردسالار و واپسگرایند با گردونههای از مشکلات و دیوهای مستِ از سنتها و باورهای انحرافی دست و پنجه نرم میکنند که عبور از این دیوها فکری که ملکهذهنی روشنفکران و سنتگرایان این ولایت شده است؛ نهایت سخت و دشوار است و پشتکار و زحماتِ نفسگیر میطلبد. در چنین جامعه زنان؛ جنس دوم، سیاهسر، جنس ضعیف، مطیع و محکوم به حبس پنداشته و انگاشته میشود که همیشه و همواره وظیفهی شان تنها باید کارهای خانهگی و ابزاری برای ارضای جنسی مردان باشد.
سرپل در شمال افغانستان، جایی که در طول چند سال اخیر شاید درگیریهای طولانی و زد وبندهای سیاسی بوده، خشونتورزی با زنان هم تحت چنین شرایط ناگوار سیاسی، به پیمانهگسترده و عمیق در لایههای متفاوتِ جامعه وجود داشته است. محرومیت زنان از تعلیم و تحصیل که منجر به بیسوادی و عدمآگاهی زنان از حقوق اساسی شان شده است، جنگها و درگیریهای نفسگیر، حبس زنان به خانهها بنا بر سنتهای حاکم و غیرت افغانی، سنتِ حاکمِ جنسیتمحور در لایههای جامعه، هژمونی مردسالارانه و وابستهگیهای اقتصادی زنان به مردان؛ از بزرگترین و درشتترین چالشهای است که سایهی تیره خود را مانند ابرهای تاریک بالای زنان سرپلی گسترانده است و قامت رسایی زنان سرپلی را چالشهای عدیدهی فوقالذکر خم کرده است.
نقشِ زنان در پستهای دولتی و تصمیمگریهای سیاسی در سرپل به شدت کمرنگ بوده و حتا قابل محسوس نیست و در کوچه و پسکوچه-های سرپل به هیج عنوان صورت هیچ زنی به چشم نمی خورد. قریب به اکثر زنان در ولایت سرپل در میان برقعهای آبی رنگ مستور بوده و تمام انرژی و تواناییهای شان در زیر همان برقعی آبی رنگ ستنی که نشان غیرت افغانی پنداشته میشود پنهان است و به هیچ صورت نمیتوانند خواستهها و داشتههای خود را به رخ دیگران بکشند و برای همهگان ثابت کنند که زنان سرپلی هم تواناییهای بزرگ در عرصه مدیریت، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و دانش و خردورزی دارند.
فقر اقتصادی، تامین هزینۀ زندهگی زناشویی توسط مردان، گزاف بودنِ مهریههای از عوامل دیگریست که خود به خود سلطهی هژمونی مردان را بالای زنان نشانده است. چون که فقر اقتصادی باعث مختل شدن تقسیم کار شده و منجر به کارهای شاقهی زنان در خانهها مانند گلیمبافی قالینبافی و…، میشود و گزاف بودن مهریهها هم منجر به تهی شدن و فلج شدن جیب مردان شده و بعد از روی عقده و کینه باعث بروز چالشها و خشونتورزیهای بیشماری در اطراف ما شده است که همهگی ما با چنین موارد قطعاً سرخودهایم و به پیمانه قابل توجهی دیدهایم.
در سرپل قسمتاندکی از دختران آنهم در مرکز شهر این ولایت روزانه روانۀ مکتبها و نهادهای آموزشی میشود بر مبنایی آمار سالهای پسین از مجموعههای ۴۵۲ تن که روانهی نهادهای تحصیلی شدهبودند فقط ۶۰ تن شان را بانوان تشکیل میدادند. این آمار در مقابل مجموعه نفوس ۵۰۵۰۰۰۰ نفری ولایت سرپل که شاید بیشتر از نصفشان را بانوان تشکیل بدهند نهایت ناچیز و غیر محسوس است. در روستاهای اطراف دروازهی قریب به اکثر مکتبها دختران بسته و مسدود بوده و صحن این مکتبها ترد شده و متروکه شده به نظر می-رسد. سرپل که بیشتر ۷۰فیصد خاکاش تحتقلمروی امارتِ اسلامی طالبان قرار دارد بیشتر مکاتب دختران در این قلمرو تعطیل و مسدود میباشد.
در طول چهارده سال گذشته تلاشهای حکومتِ پساطالبانی در امر بهبود و بهسازی وضعیت نامطلوب و تاسفبرانگیز زنان در مرکز و ولایتها تنها به کارهای پرژوههی سودمحور، شعارهای آبکی و چک-چکی و برگزاری محفلهای مجلل در قصرهای زرین با زنان به ظاهرا مدرن و شیکپوش خلاصه شده است. پرژوهبگیرهای پولاندیش هیچ وقت نتوانسته و نخواستهاند مظلومیت زنانروستایی را لمس کرده و برای بهبود و وضعیتِ ناگوار آنها رهیافتِ مناسیب بیاندیشند و در سدد بهتری و ترقی آنها گامهای عملی و موثر بردارند. در سرپل هم دادخواهان حقوق زنان؛ همان مردانِ سنتزده و پولاندیش هستند که زنستیزی و فکر جنسیتمحور شان را در ورایی شعارهای چرب و نرم شان پوشیده نگهداشتهاند چونکه حضور زنان در معادلههایسیاسی و نهادهای حقوقبشری کمرنگ و خاکستریست بنابراین این مردانِ پولاندیش هستند که در سدد احقاق حقوق زنان در کارزارهای سیاسی برآمدهاند.
تلقینپذیری در ضمیر ناخودآگاهی زنان در افغانستان و به خصوص زنان سرپلی چنان رسوخ کرده است که قریب به اکثرشان واقعن به این نتیجه رسیدند که اینها فقط برای کارهای خانه و مرفوع کردند نیازهای جنسی خلق شده و دیگر هیچ مسئولیت و مکلفیت در جهان ندارند. چون همیشه در چهار دیواری خانه محکوم به حبس بوده و جهانبینی شان تنها به آشپزی و بچهآوردند خلاصه میشود و پیوسته و همیشه جنس دوم، ضعیف و سیاهسر انگاشته شده است. در چنین جامعهی زنان در اثرِ روانشناختی که تلقینپذیری دارد واقعن به این نتیجه میرسند که جنسدوم و نسبت به مردان ضعیف و ناتوان هستند.
برای گذار از وضعیت موجود و رسیدن به حالت مطلوب و دلخواه یگانه راهی ممکن که بتواند رهیافت مناسب برای تحولآفرینی و دگرگونی جامعه و آزاد شدن از قید و بندهای سنتی در افغانستان و بهویژه در ولایت سرپل شود؛ همانا آگاه کردن زنان از حقوقِاساسی شان و رفتن به مکتبها و دانشگاههاست. چون زنان آگاه و با دانش میتوانند با ابزار قدرتمند علم و اسلحه خردورزی و دانش در برابر هژمونی مردسالاری، سنتهای انحرافی، ادبیات جنسیتمحور به ستیز برخاسته و در برابر تبعیضها و برترجوییها مبارزه کنند. چونکه در نبود دانش و خرد است که بوتهی تبعیض و برترجوییها جوانهزده و شگوفا میشود.
مبارزه و مجاهده زنان در برابر تبعیض و بیعدالتیها در ولایتهای نظیر سرپل که سالها ست؛ زیر یوغ استبداد بوده و در زیر چتر تبعیض جنسیتمحور نفسکشیده و هنوز هم چند ریشسفید زنستیز؛ کلان تصمیمهای سیاسی را میگیرد، کاریست دشوار و نفسگیر با آن هم ناممکن نیست و زنان که با سلاحدانش و خردِ عقلانی مسلح هستند میتوانند کمر هر تبعیضگرایی را خم کرده و پرچم عدالت را برافراشته و چراغِ آزادی را در قلههای برابری و مساوات مشتعل و منور نمایند تا باشد در آیندهها زنان از چهار دیواری زندانگونهی برقع و خانه دنیایی بیرون را ببنند و تواناییها و دستآوردهای شان را به رُخ دیگران بکشند.
Comments are closed.