احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 4 ثور 1397 - ۰۳ ثور ۱۳۹۷
بخش سوم/
——————–
برگردان: داکتر هجرت الله جبرئیلی/ حسن بن علی الکتانی/
—————————————————————————–
چهار. حزب کمونیست: ریشهها و شاخهها؛
میتوان ریشههای فکر کمونیستی را در افغانستان به دوران امیر امانالله خان برگرداند، کسی که در مقابل انگلیسها بر خلاف پدرش سخت تنفر داشته و روابط بسیار نیک با روسیه که در آن زمان لینن رهبری آن را بهعهده داشت و انقلاب بلشویکی را به پیروزی رسانیده بود، برقرار کرده بود. این سخن بدان معنا نیست که امان الله خان نخستین رهبری بیگانه بود که به دیدار مسکو رفته بود تا انتظار کمک از انقلاب کمونیستی را داشته باشد و نیز نمیتوان غافل بود، از نقش وزیر خارجهٔ امان الله خان محمود طرزی پدر همسرش ملکه ثریا، کسیکه گفته میشود که معمار روابط روسیه و افغانستان در آن دوران بود [۱۴].
مورخان هستههای اصلی احزاب کمونیستی افغانستان را به دو ریشهٔ اصلی بر میگردانند:
الف. سازمان جوانان افغان؛
ب. ویش زلمیان (جوانان بیدار)؛
الف: سازمان جوانان افغان؛
افکار تنظیم جوانان افغان، در عهد نادرشاه تبلور یافت، کسیکه بر امیر حبیبالله کلکانی غلبه یافت و او را به شهادت رساند و در نخست شخصی که او را «چرخی» میخواندند، این سازمان را رهبری میکرد و این سازمان در منطقهٔ شمال افغانستان رشد و گسترش یافت و او در جنگ با امیر حبیبالله کلکانی به پشتیبانی روسهای کمونیست دست داشت و برای بازگرداندن حکومت، به امانالله فعالیت میکرد، اما شکست خورد، ولی سازمان او که انقلابی و ملیگرا بود، باقی ماند و فعالیتهایش را در مکتب نجات که آلمانیها در کابل تأسیس کرده بودند، ادامه داد و یکی از افراد او بود که نادر شاه را به قتل رساند [۱۵].
آنتونی آرنولد به این نظر است که گرایش این سازمان «ملی» بوده و نه مارکسیستی، اما افکار آن با مارکسیسم – لینینیزم یکجا حرکت میکرد[۱۶]» هنگامی که ظاهر شاه حکومت را پس از پدرش نادرشاه بهدست گرفت، تعاملات و روابط او با روسها افزایش یافت و با روسیهٔ شوروی مجموعهٔ از موافقتنامهها و معاهدات زراعتی و تجارتی را به امضاء رساند، بهویژه آنکه غرب از او دوری گزید و بعد از آن بود که کار این سازمان و انکشاف توطئههای آن پس از قتل چرخی پایان یافت.
در تاریخ تأسیس آن اختلاف کردهاند و شاید که پس از گذشت حکومت ظاهرشاه بوده باشد، اگر چه استاد احمد زیدان که روزنامهنگار متخصص در امور افغانستان است، سال (۱۹۴۵م) را ترجیحاً سال تأسیس آن میداند [۱۷].
ب: ویش زلمیان (جوانان بیدار)؛
سازمان دومییی که از آن به عنوان «ویش زلمیان» یعنی جوانان بیدار یادآوری کردیم، از دوران صدارت شاه محمود خان که آزادی احزاب و تمرین دموکراسی را اعلام کرده بود؛ بهرهبردند. از موسسان این سازمان قیام الدین خادم، گل پاچا الفت و محمودی بود و از اعضای آن ترهکی و کارمل، کسانی که در تأسیس سازمان قبلی نیز نقش اساسی داشته، بودند. نخستین بیانیهٔ آن را عبدالمجید زابلی ارائه کرد، کسیکه گفته میشود، در تربیهٔ ستونهای اصلی کمونیزم در افغانستان نقش اساسی داشته است.
این سازمان دو مجله داشت: یکی؛ «انگار»، و دیگری؛ «ولس». در انتخابات نخست در شهرها در سال (۱۹۴۹م) این سازمان به پنچ کرسی از اصل (۱۲۰) کرسی در پارلمان دست یافت که در آن ترهکی و کارمل نیز شامل بودند.
گرایش کمونیستی در شکلگیری این سازمان آنقدر برجسته نبود، مگر تا آنگاه که در سال (۱۹۵۲م) که دولت حملات دستگیری و بازداشت را علیه آنان آغاز کرد و آن عده اعضای آن که بازداشت نشده بودند، به خشونت شروع کردند. نوشتههای آنان بر علماء و رسوم افغانی تهاجم نکرده بود؛ زیرا در آن زمان سختگیریها مانند: دستگیری پیروان و مصادرهٔ جراید و سرانجام توقیف آن در سال (۱۳۷۳هـ = ۱۹۲۵ م) در انتظار آنان بود[۱۹]. نکتهٔ شایان ذکر این است که این سازمان نشانهها و علاماتی از حزب کمونیستی را با خود داشت، ولی در نفساش حزب کمونیستی نبود.
در سال (۱۳۷۳هـ = ۱۹۵۳م) صدارت به محمد داوودخان پسر کاکای پادشاه و داماد او محول شد و او اجازهٔ فعالیت حزبی را داد، کسانی که از آن بهرهبرداری کرد همانا کمونیستان بودند که کاملاً منظم بودند[۲۰]. در (۱۱/۱۹۶۵م) کمونستان جریدهٔ نخستینشان را زیر نام «خلق» یعنی مردم نشر کردند و تأسیس حزب «دموکراتیک خلق افغانستان» را اعلام کردند و نورمحمد ترهکی را به عنوان رییس حزب و ببرک کارمل را به عنوان نایب او انتخاب کردند. شورای مرکزی در مجموع از سلطان علی کشتمند و صالح محمد زیری، غلام دستگیر پنجشیری، طاهر بدخشی، نورمحمد نور، شاه ولی کریم، حفیظ الله امین و…، تشکیل شده بود.
حزب فعالیتاش را در گسترهٔ تحصیلی و دانشجویی در دانشگاه کابل متمرکز ساخت، چنانچه که میان جوانان فعالیتشان را شدت بخشیدند. آنان خواستار رد دشمن امریکایی و بر علاوه هند و چین شده و مبارزهٔ لاووس و ویتنام را تأئید کرده و سیاست پادشاه و اوضاع داخلی کشور را از جهت تبعیض و ستم مورد حمله قرار داده و خواستار الزام تعلیم ابتدایی به هر فرد شدند. در گسترهٔ اقتصادی، حزب خواستار تقویت بخش دولتی، به کار انداختن صنایع سنگین، نظارت بر تجارت خارجی و تحقق اصلاحات اقتصادی بود[۲۱].
برخی پژوهشگران مانند کمال هلباوی به این عقیدهاند که محمد داوودخان رییس افتخاری حزب کمونیستی بود، اگر چه افکار آنان را دقیقاً نداشت [۲۲]. در سال تأسیس آن، حزب خلق به مبارزات انتخابات پارلمانی پرداخت و سه نامزد آن به پارلمان راه یافتند که عبارت بودند از: ببرک کارمل، اناهیتا راتبزاد و نوراحمد نور. با این وضعیت نخستین قدم رسمی را برداشتند و به نشر افکارشان به صراحت از طریق مجلهٔ هفتهگی «خلق» که صاحب امتیاز آن نورمحمد ترهکی بود، پرداختند که در آن زمان (۲۰) هزار نسخه نشر میشد و پس از شش شماره انتشار، به سبب فشاری که از سوی پارلمان از بهر جسارت و تهاجم آن بر مجموعهٔ از ارزشها که احترام و بزرگداشت آن نزد مردم یقینی بود، منع شد.
حزب خلق، در اثر سخنرانی ببرک کارمل که در پارلمان ایراد کرد و در آن پادشاه را مدح کرده و گفت: «نخستین شاه متمدن آسیا و قابل احترام است»، دچار انشعاب شد، او همچنان در این سخنرانیاش دربار شاه را به صحابه و خلفای راشدین تشبیه کرده بود، این انشعاب حزب، در اثر آن سخنرانی در سال (۱۹۶۷م) به دو حزب «خلق» یعنی مردم و «پرچم» یعنی بیرق بود، و هر دو به این دو نام جریدهٔ مستقل منتشر ساختند [۲۳].
به صورت خلاصه، سازمانهای کمونیستی که از حزب کمونیست انشعاب کردند، قرار زیراند:
۱٫ حزب «خلق» یا «حزب دموکراتیک خلق»؛ که قبلاً از آن تذکر به عمل آمد و شعار آن «بهخاطر دردهای فزاینده بر خلقهای استثمار شدهٔ افغانستان» بود.
۲٫ حزب «پرچم»؛ سپس با «حزب خلق» انسجام و همکاری کردند، دوباره اختلاف آنان تا سرحد ترورهای یکدیگر رسید، دوستی آنان فقط بهخاطر اتحاد شوروی بود . این حزب را ببرک کارمل رهبری میکرد و این حزب به صورت ویژه میان صفوف اردو و جوانان تاجیک فعالیت میکرد، چنانچه «حزب خلق» میان جوانان پشتون فعالیت داشت .
۳٫ جنبش مردمی ضد استبداد؛ که شخص بنام قازن باخلالی آن را رهبری میکرد و حرکت مارکسیستی بود که اساس آن افکار چهگوارا بود. دکتر هلباوی میگوید: «متأسفانه برخی رجال فرَق صوفی افغانستان به آن پیوستهاند و آنان میان مفاهیم انقلابی، سوسیالیستی و آرای صوفیها آمیزش به وجود آوردهاند[۲۴].»
۴٫ حزب «ستم ملی»؛ حزبی بود بر اساس مارکسیزم – لینینیزم و ماویستی چین، که طاهر بدخشی آن را پس از آنکه از «حزب خلق» انشعاب کرد، رهبری میکرد، بعدها این حزب، به دو حزب به عین نام انشعاب کرد [۲۵].
پنج. نهضت اسلامی معاصر؛
دعوت اسلامی در هیچ روزگاری از روزگاران، از حرکت و جریان باز نمیایستد، بلکه ممکن است دچار رکود و کُندی گردد. مردم افغانستان فطرتاً متدیناند و فتوای علماء در مسیر تاریخ بر آنان تأثیر بزرگ داشته است، این دینداری مردم در جهاد بر ضد انگلیس و هر حاکمی که در برابر خط آنان قرار گرفته، آشکار شده است.
طریقتهای صوفی بزرگترین تأثیر را در سیر حوادث در سدههای اخیر در این کشور داشته اند و هنوز هم هزاران پیر و مرید دارند، مهمترین این طریقتها نقشبندیه و قادریه هستند و طریقت نقشبندیه به ویژه در رهبری انقلاباتی که گذشت نقش به سزا و خاص داشته است [۲۶].
اما در رابطه با نهضت اسلامی جدید که جهاد افغانستان ثمرهٔ آن است، ابهامات زیادی پیرامون تاریخ و چگونگی شکلگیری آغازین آن، وجود دارد، بلکه اختلافاتی زیاد پیرامون هویت مؤسس آن وجود دارد و چنان آشکار میگردد که این نهضت در شماری از مناطق افغانستان آغاز گشته است.
عبدالاحد عشرتی میگوید: «نهضت اسلامی در افغانستان در سال (۱۹۵۳م) به رهبری مولوی قلعهٔ بلند به اسم «حزب اسلامی» آغازگشت که در تأسیس این حرکت جنرال عبدالرووف رسول و یوسفیان مشارکت داشتند[۲۷].»
او در میانهٔ بحث خود مینویسد که حکومت آن روز افغانستان به این حرکت ضربات سختی را وارد ساخت، تا آنکه ضعیف و سِری شد، تا آنکه غلاممحمد نیازی از مصر در سال (۱۹۵۷م) با آگاهیهای جدید برگشت و نهضت اسلامی حرکتی جدیدی رو به پیش را آغاز کرد [۲۸].
برخی پژوهشگران به این عقیدهاند که نخستین شخصیکه نهضت را آغاز کرد، او عبدالرحیم نیازی است (۱۹۷۰م)، دکتر عبدالله عزام این نظر را ترجیح میدهد. او در مقدمهٔ کتابش «آیات الرحمن فی جهاد الأفغان» مینویسد: «گروهی دیگری میگویند: نخستین کسی که به دعوت [به سوی نهضت اسلامی] آغاز کرد غلاممحمد نیازی بود و اغلب پژوهشگران این نظر را ترجیح میدهند که نهضت اسلامی به عنوان عکس العملی رد، در برابر حرکت کمونیستی و دشمنی صریح آن در برابر اسلام آغاز شد.»
آنچه که به ظهور این گرایش کمک کرد، برخی تحرکات فردی بود. مهندس احمدشاه احمدزی میگوید: «قبل از این که نهضت اسلامی ظهور و تبلور پیدا کند، در کشور تحرکات فردییی وجود داشت، مانند: منهاجالدین گهیز که مجلهٔ را همراه با گروهی از مردم نشر می-کرد و او نخستین کسی است که باب روابط با حرکتهای اسلامی جهانی را گشود. من و برادر شهید ذوالفقار غفوری از جملهٔ کسانی بودیم که با گهیز بسیار نزدیک بودیم و ما او را پشتیبانی مالی می-کردیم و کسانی دیگری بودند که پاکستان از آنان پشتیبانی میکرد، مانند: عشرتی و سیداحمد ترجمان و دیگران.» استاد گهیز روابطی با جماعت اسلامی پاکستان داشت و گهیز از سوی استخبارات دولت افغانستان در سال (۱۹۷۲م) به شهادت رسید.
عنایتالله شاداب میگوید: «نهضت اسلامی ما در مرحلهٔ جدید، زمانی آغاز گشت که استاد غلاممحمد نیازی در سال (۱۹۶۰م) از مصر برگشت، او از حرکت اسلامی و اشغال قدس شریف متأثر گشته بود و آن زمان مجموعهٔ از دانشجویان وجود داشتند که برای اسلام کار می-کردند و چیزهای که آنان را انگیزه میداد، قرار زیر بودند:
۱٫ مطالعهٔ زندهگانی سید جمالالدین افغانی و نقش بارز او در جنبشهای اسلامی در هند، مصر و ایران؛
۲٫ وجود برخی مجاهدین از آسیای میانه مانند ابن بشر الله طرازی، سید عالم بخاری و ابراهیم بیک؛
۳٫ فعالیتهای کمونیستها؛
۴٫ مطالعهٔ افکار حرکت اسلامی در هند و خوانش افکار شاعر مسلمان محمد اقبال لاهوری؛
۵٫ وجود برخی استادان فرستاده شده از مصر در دانشگاه کابل و مدرسهٔ ابوحنیفه؛
Comments are closed.