احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عقیل ملکیفر/ شنبه 29 ثور 1397 - ۲۸ ثور ۱۳۹۷
بخش نخست/
در نظریۀ آشوب، از مفهومی به نام اثر پروانهیی بحث میشود که میگوید: بال زدن یک پروانه در چین میتواند برانگیزانندۀ توفانی بزرگ در امریکا باشد. بنابراین چگونه میتوان گفت که من برای خود یا سازمانِ خود و یا در نهایت برای بخش مربوط به خود تصمیم میگیرم و مسوول بقیۀ مسایل نیستم؟ اینگونه پندار، که کارایی جامعه را به عنوان یک کُل تهدید میکند، اغلب ناشی از رویکردی است که در زبان محاوره به جزءگرایی موسوم است و به زبان فلسفی، تقلیلگرای(۱) نامیده میشود. این رویکرد در برابر کلگرای(۲) قرار میگیرد که مسایل را در قالب یک کلیت، به هم بافته و در هم تنیده میبیند. نگرش کلگرا، بهویژه از دیدگاه مدیریت تغییر، حایز اهمیت است. هر تغییری خواه کوچک و بزرگ، در گوشهیی از یک سازمان یا جامعه، گاه به آرامی و گاه به سرعت، بر همه شؤون سازمان یا جامعه تأثیر میگذارد.
کلگرایی به عنوان یکی از ۱۰ مهارت نو، همۀ ما را به بازنگری در چارچوبهای ذهنی فردمحور، سازمانمحور و بخشمحور فرا میخواند. با نگاه کردن به مسایل از این منظر، نتایج متفاوتی به دست میآید که امتحان آن مشکل نیست.
آلن ساوری، زیستشناس حیات وحش زیمبابوهیی، در سال ۱۹۹۲ فرضیهیی را مطرح کرد که بر پایۀ آن، عامل اصلی از بین رفتن تنوع زیستی، بیابانزایی و تخریب مناسبات اجتماعی، اقتصادی و عاطفی، به چهارچوبهای تصمیمگیری (یا پارادایمهای) مردم برمیگردد که متأسفانه خطی و جزءنگر است (نگاه کنید به کتاب مدیریت: چارچوبی نو برای تصمیمگیری؛ آلن ساوری وجودی با ترفیلد، آیلندپرس، ۱۹۹۹).
سخن پول هاوکن نیز در کتاب اکولوژی و بازرگانی جالب توجه است:
اگر از هر گروهی در هر نقطۀ زمین بپرسند که چند نفر از شما امروز صبح با نیت تخریب طبیعت از خواب برخاسته است؟ کسی دستش را بلند نخواهد کرد. بنابراین اگر این کار را بدون قصد قبلی انجام میدهیم و هنوز هم به هر حال طبیعت را تخریب میکنیم، معنایش این است که چنین قصدی ـ درست بر خلاف آنچه که میخواهیم ـ در رفتار ما نهادینه شده است.
راستی، چرا بدون آنکه بخواهیم تخریبگر باشیم، طبیعت را، و مناسبات اقتصادی و اجتماعی و عاطفی را تخریب میکنیم؟ پاسخ این پرسش همان است که آلن ساوری میگوید؛ ما کلنگر نیستیم.
به عنوان مثال صنعتگران فقط صنعت صنعت را میبینند و کاری به این ندارند که توسعه یک صنعت و به طور کلی توسعۀ صنعتی چه تأثیراتی بر محیط زیست، فرهنگ، ترافیک، عواطف و احساسات مردم دارد.
در محافل زیستمحیطی، فرهنگی، ترافیکی و اجتماعی هم کسی نگران صنعت نیست و نمیکوشد تا ببیند که سیاستها و عملکردهای این محافل چه تأثیراتی میتواند بر توسعۀ صنعتی بگذارد. همانگونه که فراوان این جملۀ تکراری را از زبان بعضی مأموران دولتی میشنویم که ما مأموریم و معذور، متصدیان بخشها و سازمانهای مختلف نیز هرگاه در برابر تصمیمگیریهای مهم قرار میگیرند، خود را صرفاً مدافع یک بخش یا سازمان خاص میبینند و قاطعانه اظهار میدارند که ما مسوول همه چیز نیستیم! در واقع با اینگونه اظهارات، افراد به ما گوشزد میکنند که آنها تربیت شدهاند و مأمورند که تنها به یک جزء از کلیتی به نام جامعه نگاه کنند. این رفتار حاکی از آن است که تصویر بزرگ در جامعه ما ناپدید شده است و هر یک از ما به منزلۀ نقاشانی هستیم که جزء کوچکی از این تصویر را، بدون شناخت و درک کلیت آن، نقاشی میکنیم. به ناپایداری و آشفتهگی جوامع انسانی بنگرید و پیامدهای نامبارکِ این نوع نگاه را، تقریباً در همه جای جهان ببینند.
Comments are closed.