احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حـامد/ سه شنبه 8 جوزا 1397 - ۰۷ جوزا ۱۳۹۷
بخش هشتم/
قاعدۀ چهارم: عدم تعضیه در قرآن کریم است. در آیت ۹۱ سورۀ حجر، تعضیه محکوم شده است. تعضیه همان تقسیم و تجزیۀ یک شیئ غیرقابل تقسیم را گفته میشود. و اگر آیتی یا موضوعی در قرآن کریم که به صورت منقسم وارد نگردیده است تجزیه شود، به مفهوم اصلی آن آیت یا جمله صدمه میزند.
قاعدۀ پنجم: رعایت و دقت بر مواقع و فواصل آیات است، همانطور که در آیت ۷۵ سورۀ واقعه بر این امر تأکید گردیده است. در قرآن کریم برخی آیات طولانی و برخی کوتاه است، باید این فواصل به صورت توقیفی رعایت گردد و اگر این فواصل رعایت نشود، چند موضوع به صورت موضوع واحد فهم میگردد که مشکلساز تمام خواهد شد.
قاعدۀ ششم: رعایت تقاطع معلومات در قرآن کریم است. یعنی معلومات مرتبط با یک موضوع که در یک سوره آمده است، باید کنار معلومات مرتبط با همان موضوع که در سورۀ دیگر وارد شده است، قرار داده شود تا اینکه صورت کامل یک موضوع بیان شود.
نتایج روششناسی قرائت مدرن از قرآن کریم
۱٫ مجموعۀ آنچه به پیامبر اکرم وحی گردیده است، تحت عنوان “الکتاب” یاد میگردد و مجموع آیات قرآن کریم را گفته میشود که به پیامبر اکرم ( ص) وحی شده است.
۲٫ در این مجموعه دو موضوع مهم قرار دارد که تحت عنوان “نبوه” و “رساله” شناخته میشود که به این صورت، نبوه + رسالت = الکتاب میشود.
۳٫ “النبوه” مجموعۀ معادل “القرآن”، معادل “آیات متشابهات” و “الحدیث” است که شامل “القرآن العظیم” و “السبع المثانی” میباشد به این صورت: القرآن العظیم + السبع المثانی = القرآن میگردد.
۴٫ “الرساله” مجموعۀ معادل “أم الکتاب”، معادل “آیات محکمات” و “و تفصیل الکتاب” است که شامل “حدود”، “الفرقان”، “آیات مبینات” و “تعلیمات عامه و خاصه” میباشد. به این صورت: حدود + فرقان + آیات مبینات + تعلیمات = أم الکتاب میگردد.
۵٫ “القرآن العظیم” به معنی “الحدیث” شامل “قرآن مجید” و “امام مبین” است که “امام مبین” به نوبۀ خود شامل “الکتاب المبین” و “کتاب مبین” میباشد.
۶٫ “السبع المثانی” به معنی “أحسن الحدیث” نیز آمده است. و تفصیل الکتاب گاهی با بخش نبوه نیز ارتباط پیدا میکند و به این صورت، شامل آیات نه محکم و نه متشابه میگردد.
۷٫ بخش “نبوه “ با تمام زیرمجموعههای خود قابل “اجتهاد” نیست، بلکه قابل “فهم نسبی” است و این فهم به مرور زمان انکشاف میکند و نباید از این بخش احکام عملی را بیرون کرد.
۸٫ بخش “رسالت” با تمام زیرمجموعههای خود قابل “فهم نسبی” (تأویل) نیست، بلکه قابل “اجتهاد” است و باید در مسیر تاریخ تطبیقِ خود مورد اجتهاد و تجدید داخل دایرۀ حدود خود قرار گیرد. و این بخش به معنی حقایق غیرقابل تغییر مطرح نیست، بلکه قابلیت اعمال و إبا را دارا میباشد.
۹٫ جهانبینی قرآن کریم از بخش نبوه آن بهدست میآید و باید مبتنی بر این بخش، جهان و انسان شناخته شود و ماهیت انسان، معرفت انسانی و جهان فهم گردد و این فهم توسط فلسفه و علوم تجربی به مرور زمان انکشاف مینماید.
۱۰٫ احکام و قواعد حقوقی و اخلاقی قرآن کریم باید از بخش رسالت آن بهدست آید و مبتنی بر این بخش قواعد اجرایی فردی و اجتماعی شناخته شود و توسط اجتهاد مجتهدین توسعه داده شود و منطبق با زمان و واقعیتهای جاری جامعه ساختاربندی گردد.
بخـش دوم
جهانبیــنی قرآنـی
مبتنی بر “روش قرائت مدرن از قرآن کریم” میتوان به مباحث دیگری که دکتر شحرور از قرآن کریم بهدست میدهد، پرداخت. وی فهم حقایق قرآنی و احکام قرآنی را موقوف بر رعایت روششناسی خاصی میکند که مدعی است روششناسی متذکره نیز برگرفته از قرآن کریم است. با توجه به “روش قرائت مدرن از قرآن کریم” میتوان گفت که تمام موضوعات مطرح شده در قرآن کریم به دو موضوع عمده تقسیم میگردد که عبارت اند از: ۱٫ جهانبینی قرآنی یا همان معارف و حقایق علمی که مختص به بخش “نبوه “ میگردد. ۲٫ احکام قرآنی یا همان احکام و راهکارهای اجرایی که ویژۀ بخش “رسالت” میباشد.
بدین ترتیب، جهانبینی قرآنی قابل “تأویل” و انکشاف مبتنی بر فهم نسبی میباشد و به همین ملحوظ، بیشترین کمک را در این راه فلسفه و علوم تجربی مینماید و همین بخش قرآن کریم نمایانگر اعجاز جاویدانی قرآن کریم است و در ضمن، مؤید بخش “رسالت” پیامبر اکرم نیز میباشد که خود به عنوان بخش “نبوه” شناخته میشود.
نخستین پرسش در بحث جهانبینی قرآنی، شناخت “دینامیسم” وجود جهان است که قرآن کریم چگونه آن را طرح مینماید و دوم شناخت ماهیت رابطۀ دوسویۀ انسان و معرفت انسانی میباشد و مسألۀ نهایی هم، جایگاه قرآنی معرفتِ انسانی باید مورد بحث قرار گیرد. خلاصۀ بحث شحرور در این مورد را میتوان اینگونه مطرح نمود:
فصـل اول
قوانین دینامیکی وجود
دینامیسم درونی وجود اشیاء مبتنی بر تعامل دو جانب میباشد و به این صورت رابطۀ بسیط یک سویه وجود ندارد. تمام تعامل دینامیکی وجود اشیاء، موقوف به تصور و وجود دو امر یا دو چیز میباشد. بنا به گفتۀ شحرور، این “جدل ثنایی” ممکن است به چهار صورت واقع گردد:
۱٫ دینامیسم تلازم: این دینامیسم در درون شیئ مادی واحد فعال است که آن شیئ به مرورهر لحظه تغییر شکل داده و تا پایان عمر این تغییر دینامیکی ادامه پیدا میکند. منطبق بر این اصل، هر چیزی مادی در حال تغییر شکل و درون به صورت طبیعی میباشد. از این جدل در قرآن کریم تحت عنوان “هلاک” یاد شده است.
۲٫ دینامیسم تقابل: این دینامیسم میان دو شیئ مادی موجود در یک آن، رخ میدهد که بر اثر این تقابل رابطۀ تأثیر و تأثر میان هر دو به وجود میآید. بنا به اصطلاح قرآنی این جدل را “زوجیت” میگویند.
۳٫ دینامیسم تعاقب: این دینامیسم میان ظهور دو شیئ و یا دو ظهور و حرکت واقع میگردد و این دو با هم تلاقی نمینماید و مدام در تعاقب هم به ظهور میرسند، مانند دینامیسم وجود شب و روز و حرکات زندهجانها.
۴٫ دینامیسم تلازم غیرمادی: این دینامیسم میان دو نقیض غیرمادی واقع میشود مانند حکم صادق و حقیقی و حکم کاذب و وهمی بر یک قضیه یا نظریه.
Comments are closed.