چیستیِ حقیقت و اریک وگلین

گزارشگر:مرتضی شیرودی/ سه شنبه 12 اسد 1395 - ۱۱ اسد ۱۳۹۵

بخش دوم و پایانی/

mandegar-3حقیقت‌شناسی مبتنی بر دوآلیسم، جزمیتِ غیرقابلِ باوری را وارد معرفت نموده است و با مطلق‌بخشی به یک نظام فکری، واقعیت گریزناپذیرِ تحول تجربه‌های انسانی و نمادهای مرتبط به آن را رد می‌کند.
دوآلیسم‌اندیشی، انحرافی از واقعیت ذاتیِ انسان و جهان است که توسط غنوسیه، یوآخیم و لوتر ایجاد شده است.
آن‌چه دوآلیسم ارایه می‌کند، حقیقت و واقعیت نیست، بلکه تصویری توهمی و محو شده از آن است. بنابراین، وگلین آن را واقعیتِ ثانویه یا کسوف واقعیت می‌نامد.
آن‌چه در نظریه‌های تکاملی قرون ۱۸ و ۱۹ دستیابی به عینیت و حقیقت تلقی شده است، به محاق بردنِ واقعیت و واژگونی حقیقت است.
تمامی جریان‌ها و دیدگاه‌هایی که در دورۀ تجدد در باب حقیقت سخن گفته‌اند، علی‌رغم تمایزات موجود، در واژگون نشان دادن حقیقت، اشتراک نظر دارند. به اعتقاد وگلین، معرفت‌شناسی تجدد، محدود ساختن محتوای آگاهی به تجربۀ حسی است، نه تجربۀ متعالی.
او به دلیل اعتقاد به عدم صداقت مارکس، کنت و فروید در طرح سوال‌های اساسی و پاسخ به آن‌ها، آن‌ها را فیلسوفان بی‌سواد خطاب کرده است.
وگلین، «پوپر» را دزد خطاب کرده است؛ چون وقتِ او را برای مطالعۀ کتاب جامعۀ باز و دشمنانش یعنی «نازله بوالهوسانه» تلف کرد.
او دیدگاه‌های هایدگر را مبنی بر تبدیل هستی به یک نظام بسته، بی‌بنیاد ساختن و قطع ارتباط آن با جهان متعالی و امتناع از اقرار به وجود تجربۀ ایمانی؛ تجربه‌یی که امکان مشارکت روح را در هستی ممکن می‌سازد، رد می‌کند.
وگلین به هیچ رو با عقل روشنگری که عقل غیرایمانی و در تقابل با مذهب است، سازگاری ندارد و نمی‌تواند وظیفۀ هدایت انسان را در مسیر کمال نظری و عملی به او بسپارد.
ویژه‌گی وگلین تنها آن نیست که به انتقاد بپردازد، بلکه جنبۀ ایجابی اندیشۀ او بیشتر از بُعد سلبی آن است. در واقع، نقد او از تجدد دوآلیسم‌گرا متوقف نمی‌شود، بلکه بنیان دیگری را جای آن می‌گمارد. او عقیده دارد چالش با پدیدار شناسی، نقطۀ عطفی در تقلاها و دست و پنجه نرم کردن‌های وی با مسالۀ آگاهی و یافتن جایگزینی برای آن است.

چیستی حقیقت از دیدگاه وگلین
تشخیص بیماری و بحران حقیقت در تجدد، تنها وجهی از کل اندیشه‌های وگلین است؛ زیرا او معتقد است: «مرض‌شناسی اگر به‌درستی انجام گیرد، درمان را ممکن‌تر می‌سازد.» در واقع، آسیب‌شناسی، عضو لاینفکِ هر کار حقیقت‌جویانه است، البته دست‌یابی به دیدگاه وگلین از حقیقت، دشوار است؛ به همان دلایلی که پیش از این بر شمردیم، به ویژه به دلیل تغییر دایم در نظریه‌ها و صعوبت زبان و اندیشه‌های او، تصاویر مختلفی از حقیقتِ وگلینی می‌توان دریافت:
الف) تصویر اول: حقیقت نماد، وجود است. بین نمادها و وجود، ثنویت و دوگانه‌گی نیست. نمادها یعنی هنر، مذهب، قانون، رسوم و… به بیان دیگر، نمادها چیزی جز اشاره نیستند. وجود یعنی تجربیات یا داده‌های الهی نهادینه شده در ذات انسان و جهان. بر طبق موارد ذکر شده، ما با دو قطب فرضی وجود و نماد مواجهیم، اما بین نمادها و وجود، پیوند محکمی برقرار است. به این معنا که بین این دو، وحدت را می‌یابیم. در واقع، نمادها و وجود، درختی واحدند، یعنی این‌که وجود به نمادها عطا شده و نمادها به وجود عطا شده اند. وجود، نمادینه و نمادها، موجودند.
ب) تصویر دوم: انسان نمی‌تواند نقطه‌یی ارشمیدسی در خارج از وجود برای نگاه به خویش و دیگران بیابد، بلکه آگاهی انسان با دست‌یابی او به حقیقت در ظرف وجودی‌اش شکل می‌گیرد. وجود در آدمی، از جسم کران‌مند تا روح بی‌کرانه امتداد دارد، لذا حقیقت میان آن‌چه هست و نیست، میان جهل و دانش و زمان و بی‌زمانی، سیال است. بنابراین، حقیقت؛ هستیِ برزخی دارد. انسان نیز با برخورداری از چنین هستی برزخی، دست به نمادسازی یا معناسازی می‌زند، چون این نمادسازی و معناسازی در پیوند با تجربۀ خاص و مشخصی شکل می‌گیرد، دارای ماهیتی منظردار است؛ پس تصویری که از حقیقت توسط نمادها عرضه می‌شود، نمی‌تواند آخرین دریافت از حقیقت باشد. در نتیجه، آن‌چه حاصل تلاش وگلین است، تلاشی برای کشف حقیقت است، اما نکتۀ مهم آن است که حقیقت وگلینی، آن‌گونه که گفتیم، پدید می‌آید.
ج) تصویر سوم: حقیقت از تجربۀ اصیل و واقعی انسان سر برمی‌آورد و هیچ تجربۀ وجودی را نمی‌توان نادرست دانست. تجربۀ اصیل و واقعی انسان، همان تاریخ یا وجود است که قبل از این، از سوی انسان تجربه شده است و در ضمیر او قرار دارد، لذا هر نظریه‌یی در باب حقیقت، باید مرتبط با تاریخ و از ماهیتِ تاریخی برخوردار باشد. بنابراین، دنیای نمادها انعکاس تجربۀ تاریخی انسان است. پس، آگاهی، ظهور، صورت‌های نمادین و پیدایی اشکال مختلف، از دل تجربه‌های وجودی انسان است و چون تجربۀ تاریخی انسان در هر دوره با دورۀ دیگر متفاوت است، حقیقت صور مختلف می‌یابد. به هر روی، دنیای نمادین انسانی، صوری است که در رابطه با واقعیت حیات تاریخی انسان قرار دارد.

د) تصویر چهارم: جهان آگاهی انسان، از درون تجربۀ جهان‌های متکثر وجود یا مشارکت در قلمروهای مختلفِ آن سر بر می‌آورد. مراد از جهان متکثر وجود یا مشارکت در قلمروهای مختلف، گسترۀ جهان حسی و ماورای حسی است، یعنی وجود انسانی، وجود برزخی است که در آن جسم و روح به تجربه‌های مختلف دست می‌یابند و حاصل تجربه را در قالب نمادها، صورت می‌بخشند.

بازتاب سیاسی حقیقت وگلین
حقیقت وگلینی منظرهایی از بازتاب‌های سیاسی را نشان می‌دهد:
الف) منظر اول: قدرت یکی از نمادهای برآمده از وجود است که شکل‌دهندۀ نظم اجتماعی و پیدایش انتظام جمعی است. نظم اجتماعی فوق، به نوبۀ خود ترکیب پیچیده‌یی دارد و شامل هنر، قانون و دیگر صور نمادین است. دولت هم یک نماد است که از درون واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی برمی‌آید. چنین دولتی به جنگ روی نمی‌آورد و دچار بی‌ثباتی نمی‌شود.
ب) منظر دوم: تاریخ و تحولات تاریخی، توالی تجلیات و تظاهراتِ وجود انسانی است. در واقع محتوای تاریخ به معنای عینیت‌بخشی به وجود انسانی است. این وجود، در تلاش برای دست‌یابی به نظم آرمانی در حوزۀ روح و جامعه است. انسان در جست‌وجوی حقیقت به تجربه‌های متعددی از نظم دست می‌یابد که حاصل آن، پیدایش تمدن‌ها و نظامات مختلف اجتماعی است. تاریخ، منظومه‌یی از صور متعدد نظم انسانی است که هر زمان بسته به تجربۀ وجودی انسان، می‌تواند در هیأتی تازه ظاهر شود.
ج) منظر سوم: درک وحی و مذهب توسط انسان، در قیاس با فهم علمی و فلسفی و درک اسطوره‌یی، کامل‌ترین معرفت است، زیرا:
۱) تجربۀ مذهبی، در کانون درک و نیل به نظم اجتماعی قرار می‌گیرد.
۲) دوره‌بندی‌های تاریخی را از یونان به خاورمیانه منتقل می‌کند.
۳) در این جابه‌جایی، بر اهمیت و مبدئیت تاریخ پیامبران تأکید می‌شود.
۴) به این ترتیب، صورتی از نمادسازی معرفتی، یعنی وحی و تاریخ مرتبط به آن، وارد حوزۀ فلسفۀ سیاسی می‌شود که عکس آن چیزی است که در تجدد روی داده است.

منبع: هفته‌نامۀ پنجره، ۱۳۸۸

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.