نگاهی نو به قرآن / فشرده‌یی از نظریاتِ شحرور در قرآن شـناسی

گزارشگر:کمال‌الدین حـامد/ شنبه 12 جوزا 1397 - ۱۱ جوزا ۱۳۹۷

بخش دهم/

mandegar-3۳٫ بهشت و دوزخ
به نظر دکتر شحرور، جنت و دوزخ فعلاً موجود نیست، بلکه بعد از انفجار دوم (نفخ صور) به‌وجود می‌آید و وجود آن‌ها بر ویرانه‌های وجود فعلی خواهد بود، ولی تحت تأثیر قوانین کونی جدید.
قرآن کریم به‌صراحت از این تغییر بزرگ یاد می‌کند، آن‌جا که می‌فرماید “یوم تبدل الارض غیرالارض و السماوات…” بنا بر آن، قانون حاکم بر بهشت و دوزخ، قانونی جدید و با خصایص جدید خواهد بود. بهشت و دوزخ محصول انفجار دوم (نفخ صور) در کون موجود می‌باشد. به این صورت، خصوصیت‌های موجود در “نظم وجود” فعلی در وجود بعدی نمی‌باشد. وی می‌گوید که قرآن کریم بهشت را موصوف به صفت “خلود” ( دایمی بودن ) کرده است، ولی دوزخ را “خالد” (دایم) نگفته و این نشان می‌دهد که وضعیت “دوزخ بودن” یک مرحلۀ پایان‌پذیر است، همان‌طوری‌که مراحل مختلفی را زمین پشت سر گذاشته تا این‌که به ثبات و مرحلۀ فعلی رسیده است.
جهان آخرت نیز مرحلۀ دوزخ (نار) بودن را پشت سر می‌گذارد و به مرحلۀ دایمی “بهشت بودن” می‌رسد. در نتیجه هرکه به بهشت داخل گردد، دایم و خالد آن‌جا خواهد بود و هرکه به دوزخ رفت، به معنی این نیست که دایم و خالد آن‌جا خواهد ماند برای این‌که وضعیت دوزخ همیشه دوزخ نخواهد ماند.
تناقض موجود در جهان ما، در جهان آخرت نخواهد بود. مثلاً حیات دنیا مرکب از کار و راحت است درحالی‌که در بهشت کار نیست، این‌جا صحت و مرض است ولی آن‌جا مرض نیست، این‌جا خیر و شر می‌باشد اما آن‌جا شر نخواهد بود و این‌جا جنگ و صلح است، ولی آخرت و بهشت، صلح مطلق است.

فصل دوم
انسان و معرفت انسانی
حق و باطل عبارت از دو اصلی است که اولی مبتنی بر “حقیقت” و دومی مبتنی بر “وهم” می‌باشد و میان این هر دو رابطۀ جدلی وجود دارد که همیشه فکر انسانی گرفتار هر دو است. اگر مدت کوتاهی حق از باطل جدا شود، بازهم التباس حق و باطل دوباره و با شکل جدید به وجود می‌آید. این التباس همان “قانون جدلی در معرفت انسانی” گفته می‌شود. خداوند متعال در قرآن کریم حق و باطل را به آب پاک و ملوث، و به آهن پاک و مخلوط تشبیه کرده است که همیشه یک ضرورت است تا آب از تلویث پاک نگهداشته شود و آهن نیز بر اثر حرارت پاک گردد ولی این دورۀ پاکی دایمی نیست، بلکه بنا بر “قانون جدل داخلی” آب پاک نیز بر اثر دیر ماندن و آهن هم همین‌طور، ناپاک می‌گردد. این وضعیت بر فکر و معرفت انسانی نیز در قالب “قانون جدلی در معرفت انسانی” حاکم می‌باشد.
در نتیجه این‌که معرفت انسانی اگر به صورت تطابق صور ذهنی انسان با حقایق خارجی و واقعی بود، “حقیقت” دانسته می‌شود و اگر منطبق با حقایق واقعی نبود، “وهم” و باطل پنداشته می‌شود.
الف) حق و باطل
حق عبارت است از وجود موضوعی مادی خارج ذهن و فکر انسانی، که قرآن کریم از آن به واژۀ “حق” تعبیر کرده است. در قرآن کریم اصطلاح “حق” بر “الله” استعمال شده است برای این‌که “الله” دارای وجود موضوعی و خارج فکر انسانی است، نه نتیجۀ تصور ذهن انسانی (ذالک بأن الله هو الحق) و این‌که وجود “الله” مانند وجود سایر اشیا و حقایق نمی‌باشد (لیس کمثله شیئ)؛ در نتیجه قانون اول و دوم جدل (دینامیسم “هلاک” و “تکیف”) بر الله انطباق نمی‌یابد، آن‌طوری‌که بر سایر موجودات تطبیق می‌گردد.
همچنین اصطلاح “حق” بر کلمات پروردگار اطلاق شده است و “کلمات الله” عین موجودات حقیقی است (قوله الحق)، (و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق)؛ پس “الله” و موجودات دیگر هردو دارای وجود حقیقیِ خارج ذهن انسانی اند که بر آن‌ها واژۀ “حق” به‌کار رفته است.
در مواردی که اصطلاح “حق” بر احکام اجرایی استفاده شده است، به معنی انطباق آن با حقایق وجود می‌باشد، مانند این‌که “عدالت” و “صدق” حق گفته شده است. باطل برخلاف “حق”، بر “وهم” و “تصور” انسانی استعمال شده است. عبادت “بت‌ها” باطل گفته شده است برای این‌که إیصال نفع و ضرر از جانب آن‌ها یک تصور ذهنی محض است، نه یک حقیقت موضوعی. در نهایت باید گفت که به هر اندازه‌یی که شناخت به موجودات تکوینی و حقایق مادی بالا می‌رود، به همان اندازه شناخت انسان نسبت به خدا که “حقیقت” موجود است، بالا می‌رود و این را گفته می‌شود “معرفت پروردگار از طریق معرفت اشیاء”.
ب) غیب و شهادت
دیدگاه مشهور آن است که “غیب” ماوراء طبیعت را گفته می‌شود، ولی این برداشت درست نیست، بلکه “غیب” در قرآن کریم بر موجود مادی استفاده شده است اما زمانی‌که این موجود مباشر نباشد. همان‌طوری‌که بر “هدهد” که یک موجود مادی است، کلمۀ “غائب” استعمال گردید، ولی زمانی‌که نزد سلیمان نبود. بنابراین، تمام قصص انبیا برای ما “غیب” است، چون ما بالمباشره شاهد آن‌ها نیستیم، ولی نسبت به جامعۀ خودشان غیب تلقی نمی‌شده است.
بنا به گفتۀ شحرور، آیت ۱۸۸ سورۀ اعراف نشان می‌دهد که دانستن “غیب” موجب دفع ضرر و جلب منافع است و به همین دلیل، امروز از طریق اقمار مصنوعی و تصاویر فضایی، حقایق غیبی شناخته می‌شود و از این طریق، از اضرار و حوادث سوء جلوگیری می‌گردد و منافع اقتصادی به‌دست آورده می‌شود. درحالی‌که دیدگاه مشهور با برداشت “خطا” از واژۀ غیب، آن را مخصوص ماوراء طبیعت دانسته‌اند و برای انکشاف علمی (همان دانستن غیبیات) تلاش نمی‌کنند و منتظر اند که غیب از ما وراء طبیعت ظهور نماید و به همین لحاظ، در مقایسه با تلاش‌های علمی، به تکرار “ادعیه” پناه می‌برند.
به این صورت، هر حقیقتِ غیرمباشر را “غیب” می‌گویند و هر حقیقت مباشر برای ما “شهادت” است و ممکن است برای دیگران “غیب” تلقی گردد.
نکتۀ دیگر این‌که “غیب” ممکن است یک غیب جزئی باشد، مانند حوادث واقعی گذشته که برای جامعۀ زمانِ خود “شهادت” بود، ولی برای ما “غیب” تلقی می‌گردد. و ممکن است “غیب کلی” باشد مانند حقایق و اشیاء که فقط خدا آن‌ها را می‌داند و این غیب کلی نسبی نیز است، چون به مرور زمان اطلاعاتِ ما نسبت به آن‌ها در حال توسعه است و آن‌چه که مختص به الله است و قابل دسترس برای انسان نمی‌باشد، آن “مفاتیح الغیب” است که مجموعه‌یی از قوانین وجود را گفته می‌شود که غیر خدا کسِ دیگری نمی‌تواند به آن اطلاع یابد و اطلاع نخواهد یافت و به این صورت، هیچ کسی ـ جز الله ـ صاحب درجۀ الوهیت نخواهد بود (برای این‌که صرف اوتعالی عالم به مفاتیح‌الغیب می‌باشد).

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.