احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حـامد/ شنبه 2 سرطان 1397 - ۰۱ سرطان ۱۳۹۷
بخش هفدهم/
ب) عبادات
به گفتۀ شحرور، عبادات برای تأمین رابطۀ انسان با خدا مد نظر گرفته شده است. لهذا با تفاوت میان ادیان، تفاوت میپذیرد ولی در هر دینی به صورتِ توفیقی و غیرقابل تغییر عقلانی میباشد. آنطوری که خداوند در آیت ۴۸ سورۀ مائده فرموده “برای هر دینی روش عبادت ویژهیی مقرر شده است”.
شحرور تلاش برای اثبات فلسفۀ عقلی برای عبادات را بهشدت میکوبد و این کار را نوعی توجیه عقلانی بعد از پدیده میداند که ارزش علمی ندارد و در عین حال وضعیت کیفی عبادات را زیر سوال میبرد. با توجه به آنچه گفته شد، واضح میگردد که پروردگار برای نماز، زکات، روزه و حج پاداشهای بزرگی وعده داده است و این امر نمایانگر توقیفی بودنِ مسألۀ عبادات، طریقۀ حل یا اجرای آن و نتیجۀ اجرای آن میباشد.
مثلاً در سورۀ مؤمنون میفرماید «الذین هم فی صلوتهم خاشعون… والذین هم للزکات فاعلون… اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون» و در باب روزه (صوم) میفرماید «والصائمین والصائمات… أعدالله لهم مغفره واجرا عظیما». اما آنچه تعلق میگیرد به فروعات عبادی حول محور عبادات مهم و تعیین شرایط صحت، اجرا و اکمال آن، کار فقهای سنتی قابل توجه بوده و با آنکه بیش از حد ریزبینی صورت گرفته (که امروز بر نحوۀ بستن دست در نماز و رفع یدین جنگ است) برای تسهیل اجرای عبادات مفید واقع گردیده است.
تنها نکتهیی که شحرور به آن میپردازد، تفاوت متنی حج است با نماز، روزه و زکات. وی میگوید که خداوند متعال نماز، روزه و زکات را مخصوص مؤمنان یادآوری کرده است، آنطور که آیات اوایل سورۀ مؤمنون و آیت ۱۸۴ سورۀ بقره نشان میدهد. اما قضیۀ حج را متوجه تمام مردم (الناس) نموده است (آیت ۹۷ آل عمران) و این تفاوت از یک طرف نشان میدهد که حج قبل از اسلام و در عصر جاهلی نیز بوده و همینطور قبل از آن در عصر ابراهیم بوده است (آیت ۳۷ سورۀ ابراهیم)، بدین ملحوظ اسلام فقط مفهوم و برخی شعایر آن را تغییرداده است (تبدیل از مفهوم شرکی به مفهوم توحیدی) و از طرف دیگر، نشان میدهد که اماکن حج، شعایر حج و ماهیت فلسفی حج، درسی اساسی است برای همۀ بشریت (قطع نظر از چگونهگی دینشان) درحالیکه نماز، زکات و روزه صرف دارای مفهوم اساسی برای مسلمانان (مؤمنان) میباشد.
مبحث دوم
وصایای اخلاقی (الفرقان)
فرقان، عبارت است از همان تقوا و رفتار مناسب اجتماعی و اخلاقی. این اصول از یکطرف مشترک است میان تمام ادیان آسمانی و به این صورت، بر تمام مسلمانان لازم است که این وصایا را در برابر مسلمان و غیرمسلمان رعایت نمایند و از طرف دیگر، این وصایا زمانی اخلاقی صرف پنداشته میشود که صورت حقوقی به خود نگرفته باشد و یا اینکه برای آن درخواست برخورد حقوقی صورت نگرفته باشد. مثلاً منع کشتن نفس یا فرزندان (فرزندکشی و سقط جنین). این وصیت در اسلام قبل از اینکه علیه آن شکایت صورت گیرد و یا تبدیل به یک دوسیۀ حقوق جزایی گردد، یک اصل اخلاقی است و معمولاً درسورههای مکی به آن توصیه گردیده است، ولی اگر علیه آن شکایت صورت گیرد و تبدیل به یک دوسیۀ جزایی گردد، دیگر یک قضیۀ اخلاقی نیست. همانطور که گفته شد، یک قضیۀ جزایی و حقوقی میتواند که در ردیف “حدود” جا گیرد. قدر مشترک این وصایا میان ادیان (شرایع) آسمانی همان جایگاه اخلاق اجتماعی آنهاست و جایگاه حقوقی آنها در هر دینی متفاوت میباشد.
الف) فرقان عام
یک قسمت عمدۀ وصایای اخلاقی مشخصکنندۀ حد پایین تعالیم اخلاقی میباشد که مشترک میان تمام ادیان آسمانی است و از طرف دیگر، ضرورت اخلاق اجتماعی تمام مردم تلقی میگردد. این بخش تحت عنوان فرقانِ عام دستهبندی میگردد و مورد توجه دین اسلام و سایر ادیان آسمانی به صورتِ مشترک میباشد. درحالیکه بخش دیگر از اصول اخلاق اجتماعی است که قرآن کریم به صورت ویژه مسلمانان (مؤمنان) به آن موظف گردیدهاند و نشاندهندۀ جایگاه و مسوولیت خاص پیروان پیامبر اسلام (ص) میباشد. فرقان عام به صورت مختصر در آیات ۱۵۱ــ ۱۵۳ سورۀ انعام یاد شده است که میتوان اینطور ردیف کرد:
اولین وصیت منع “شرک به خدا” میباشد و درآیت ۱۵۱ انعام میفرماید «الاتشرکوا به شیئا» و “شرک”، قرار دادن همسان برای خداوند متعال را گفته میشود. این شرک میتواند به صورت ظاهر باشد، یعنی شرک در “الوهیت” مانند عبادت اصنام و مظاهر طبیعت و ممکن است تا سرحد پرستش هواهای نفسانی و یا به شکل پرستش نظام دولتی (مانند نظامهای کمونیستی) و یا عبادت قبور ادامه یابد. و میتواند به صورت شرک خفی یا شرک در ربوبیت واقع گردد، مانند اعتقاد به همسانی مظاهر طبیعی و اشخاص با خداوند متعال در قدرت و صفات او. ولی نکتۀ واضح، فرق شرک با “کفر” است که “شرک” وضعیت ماقبل ایمان را گفته میشود، اگرچه در برابر دعوت به توحید موضع عنادآمیز نگرفته باشد (یعنی دعوت به توحید به آنها نرسیده باشد)، و”کفر” به وضعیتی گفته میشود که در برابر مطالبۀ ایمان به توحید موقف انکارآمیز اتخاذ کرده باشد. بدین لحاظ مشرکین که از ایمان سرباز زدهاند، “کافرین” نیز شمرده میشوند. از آنطرف دیگر، شرک حالت درونی و اعتقادی است درحالیکه کفر یک حالت عملی و اتخاذ موضع است که به این صورت ممکن است هر اتخاذ موضع عنادی در برابر مطالبات خاص را “کفر” به همان مطالبه تلقی نمود(بدینسان کفر در برابر دعوت به یک مطالبۀ خاص، مساوی کفر در برابر دعوت به توحید نمیباشد).
وصیت دوم، احسان به والدین (پدر و مادر) است. بدون شک اساس زندهگی اجتماعی مبتنی بر تشکیل خانواده است و والدین است که اطلاعات و شکل رفتارشان را به فرزندان انتقال میدهند. و روی همین دلیل، احسان به والدین نیاز اخلاق اجتماعی تمام انسانها در تمام ادیان تلقی میگردد. آیت متذکره بعد از “منع اشراک بالله” توصیۀ احسان به والدین را پیشکش مینماید.
وصیت سوم و پنجم، منع قتل فرزندان به لحاظ خوف ناداری و منع قتل نفس (بدون دلیل موجه) است. توأمیتِ این دو وصیت در یک بحث به لحاظ ارتباط هر دو و تصدیر هر دو به جملۀ “ولا تقتلوا” صورت گرفته است. اما سوالی که مطرح میگردد اینکه: آیا قتل اولاد، قتل نفس نیست؟
اگر است، چرا هریک جدا آورده شده است؟
پاسخ این است که قتل اولاد همان “کشتن” فرزندان گفته میشود، ولی به معنی معروفِ آن “یعنی از بین بردن حیات فیزیکی یک انسان”. اما “قتل نفس” تنها کشتن فیزیکی را شامل نمیگردد، بلکه “نفس” چیزی خاصتر است از “بشر” و تا حدودی شامل بُعد بشریت و انسانیت میگردد که به این صورت شامل منع کشتن فیزیکی انسان و تعذیب انسان (کشتن معنوی) توأم میگردد. چون در کشتن فیزیکی انسان قتل “بشر” (به معنی فیزیکی صرف) انجام میگیرد، ولی در تعذیب انسان “قتل انسانیت” او صورت میگیرد، در عین حال که نفس بشری او زنده است.
Comments are closed.