احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





چـــرایی هیجـان مفـرط وکیـل ‌شـدن

گزارشگر:مجید برهانی/ دانشجوی علوم سیاسی/ یک شنبه 3 سرطان 1397 - ۰۲ سرطان ۱۳۹۷

این روزها بازار انتخابات و به‌‌ویژه ثبت‌‌نام نامزدهای علاقه‌‌مند پارلمان گرم است هزاران تن خودشان را در بازار رقابت نماینده‌گی مردم ثبت کرده‌اند. این هیجان خلاف عادت و هجوم همه‌‌کس برای ورود به پارلمان، نه‌‌تنها ارزش‌‌مند نیست که نوعی عارضه‌‌ی سیاست‌‌زدگیِ ناشی از ناامیدی جمعی است که mandegar-3بر جامعه و آدم افغانستانی مستولی شده‌‌است. به‌‌این معنا، در روزگاری که در اثر فقر و فساد، و خشونت و ناامنی، هر روز شکاف میان مردم و حکومت بیش‌‌تر می‌‌شود و مردم دولت و سیاست‌‌گران را نه وسیله‌ی خدمت بل بیش‌‌تر به‌‌عنوان موجودات ظالم و شرور می‌پندارند، سران حکومتی و سخن‌‌گویان‌‌شان موضوع طنز تلخ شهروندان است و روزانه هزاران نفرت و ناسزا نثارشان می‌‌شود، بی‌‌اعتمادی به‌‌ کارگزاران دولت به‌‌ اوج رسیده‌‌است و نسبت به هر چه سیاست‌‌گر و مقام حکومتی است بدبینی وجود دارد، این روند هیجانی نمی‌‌تواند نشانه‌‌ی دغدغه‌‌ی سیاسی و رشد فرهنگ سیاسی مشارکتی مردمان این دیار فلک‌‌زده باشد؛ بلکه نشانه‌‌ی است از آنچه در زیر پوست این جامعه می‌‌گذرد؛ و آن ناامیدی جمعی است. ناامیدی که سیاست‌‌زدگی نیز به مدد آن آمده‌‌است و ذهنیتی را تدارک کرده تا مردمان ناامید این سرای، امید را فقط در سیاست ببینند و بنابراین همه برای ورود به‌‌پارلمان صف بکشند.
* ناامیدی
واقعیت این است که امید و دل‌‌خوشی‌یی که با شکست طالبان و ایجاد دولت جدید در وجود مردم خسته از جنگ این سرزمین جوانه ‌‌زده‌‌بود و رویاهای رنگارنگ و زندگی سبز و فارغ از جنگ و فقر که برای افغانستان -که همه جهان برای نجات‌‌اش آمده بودند- دیده شده‌‌بود، پس از یک‌‌ونیم دهه به ناامیدی تبدیل شده است. برنامه دولت‌‌سازی و مبارزه با تروریسم و هراس‌‌افگنی امریکا کلا ناکام مانده و به‌‌جای شکست طالبان و تروریست‌‌ها، آنها جان‌‌ تازه گرفته و تقریبا نیمی از قلمرو افغانستان را در اختیار دارند. ناامنی بیداد می‌‌کند و روزِ نیست که شاهد کشتار و به‌‌خون کشیده‌‌شدن تعدادی در این ملک نباشیم. دولت ناتوان و ناکارآمد از اجرای قانون، تامین نظم و تدارک خدمات برای شهروندان بوده و فساد اداری آن شهره‌‌ی عالم شده‌‌است؛ و هر ساله در جمع ۵ شکننده‌‌ترین و فرومانده‌‌ترین دولت‌‌های جهان قرار می-گیرد. اوضاع سیاسی کشور هر روزملتهب‌تر می‌شود و کشمکش و منازعه قدرت نخبگان حاکم، دولت را به بحران و بن‌‌بست کشانده‌‌است. فقر و رکود اقتصادی و بیکاری بالاترین نرخ را در این چند سال پسین تجربه می‌‌کند. فرار مغزها و مهاجرت دسته‌‌جمعی و گریز از این کشور نیز رکورد زده و افغانستان مقام دومین کشور دارای بیش‌‌ترین تعداد مهاجر را از آن خود کرده‌‌است. کوتاه‌‌سخن این‌که شرایط و وضعیت زندگی در این کشور روز به روز شکننده‌تر می‌شود و هیچ چشم‌اندازی برای توقف جنگ و خشونت و کاهش چالش‌‌های زمین‌‌گیرکننده این سرزمین سوخته متصور نیست.
این وضعیت شکننده نای فعالیت و توان خلاقیت و سرمایه‌‌گذاری را از مردم گرفته است و آدم افغانستانی با سرخودگی تمام دچار روزمرگی شده و هر روز را با ناامیدی سر می‌‌کند. تعدادی که راه‌‌حل را در فرار از این وضعیت و مهاجرت دیدند، رنج و دربدری‌‌های دوری از وطن را به‌‌جان خریده و به ماندن در غربت رضایت دادند. اما کسانی که هم‌‌چنان تعهد بر ماندن و ایستاده‌گی دارند، با تیره‌‌شدن تمام چشم‌‌اندازها راه‌‌حل و آخرین امید را فقط در سیاست یافته و به آن چشم دوخته‌‌اند. هیجان مفرط اعلام کاندیداتوری نامزدان احتمالی و هجوم بی‌‌پیشینه‌‌ی علاقه‌‌مندان وکالت در مراکز ثبت‌‌نام در همین راستا قابل فهم است. در این فراگرد حتا کسانی که سیاست را مزمت می‌‌کردند و روشن‌‌فکران و اهالی فرهنگ و اندیشه را از نزدیکی با سیاست بر حذر می‌‌داشتند، امروز خود عزم و برنامه حضور در سیاست را دارند. دلیل این رجوع همه‌‌گانی به سیاست چیست مگر ناامیدی جمعی. یعنی در روزگار ناامیدی و «هزیمت جمعی» که ساحت‌‌های دیگر حیات اجتماعی به‌‌روی مردمان بسته شده و زمینه کار و ادامه زندگی در آن نیست، همه امید را در سیاست می‌‌بینند و درآخرین پایگاه زندگی به آن متوسل می‌‌شوند، تا مگر به‌‌وسیله‌‌ی امکانات و مصوونیت موجود در آن عرصه، رخت خویش را از ورطه‌‌ی ناامیدی برکشیده و چند صباحی بیش‌‌تر امکان زندگی داشته باشند. چنین است که همه رو به سیاست می‌‌آورند و به تعداد رای‌‌دهندگان نامزدوکیل ثبت می‌‌شود.
* سیاست‌‌زدگی
از دیگر دلایل چرایی پدیده «هیجان وکیل‌‌شدن» عارضه‌‌ی سیاست‌‌زدگی است که به عنوان فرهنگ رفتاری در نهاد آدم افغانستانی رسوخ کرده است. سیاست‌‌زدگی همه‌‌گیرشدن سیاست در تمامی عرصه‌‌های زندگی اجتماعی است که ضمن آنتمام پدیده‌‌ها رنگ و بوی سیاسی به خود می‌‌گیرد. به این معنا که در یک جامعه سیاست‌‌زده «همه چیز به صورت توهم آمیزی به سیاست وصل می‌‌شود. اگر امری خوب پیش برود و یا بد پیش برود، در هر صورت منشأ سیاسی برای آن در نظر گرفته می‌‌شود.» امری که در افغانستان به روشنی مشهود است و می‌‌توان مصادیقی زیادی برای آن فهرست کرد. یکی از این مصادیق همین هیجان همه‌‌گیر وکیل‌‌شدن است. این‌که همه‌‌کس می‌‌خواهد وکیل شود و از دریچه مجلس نمایندگان به اصطلاح «خدمت» و فعالیت نمایند، مصداق بارز و تبلور روشنی از سیاست‌‌زدگی است. مگر مشکلات و چالش-های این ملک صرفا سیاسی است؟ و جای و عرصه‌‌ی دیگر برای فعالیت وجود ندارد که همه از هر قشر و طیف سیاست‌‌‌‌گر شده و از رهگذر پارلمان و سیاست می‌‌خواهند به داد این مردم برسند و دردشان را درمان نمایند؟ قطعا نه دشواری‌‌ها و چالش‌‌های این کشور سیاسیِ صرف است و نه هم یگانه راه درمان این مشکلات در سیاست است. بلکه فرهنگ سیاست‌‌زده است که مردم را به این سمت هدایت می‌‌کند.
در شمار نامزدان احتمالی و ثبت‌‌نام‌‌کنندگان انتخابات پارلمانی، کسانی را می‌‌توان شناسایی کرد که حتا الفبای سیاست‌‌ورزی و کنش‌‌گری سیاسی نمی‌‌دانند و یک روز کاری سیاسی نکرده‌‌اند، اما بنابر غلبه جو سیاست‌‌زده و فربهگی نگاه سیاسی که فتح هر بابی را با کلید سیاست ممکن می‌‌داند، هوس پارلمان کرده و برای وکیل‌‌شدن صف کشیده‌‌اند.
عواملی زیادی ممکن در تکوین و ایجاد پدیده سیاست‌‌زدگی در افغانستان نقش داشته باشد؛ اما دو عامل تاریخی و ساختاری بیش‌‌تر از دیگر عوامل تاثیرگذار بوده است.
به‌‌لحاظ تاریخی افغانستان جامعه جنگ‌‌زده است که در طول بیش از چهار دهه شاهد خشونت‌‌ها و جنگ-های پی‌‌هم بر سر قدرت بوده‌‌است. اطراف منازعه از هر طیفی که بودند و با هر خط‌‌کشی و معیاری که می‌‌جنگیدند، هدف اصلی‌‌ خشونت‌‌های خانمان‌‌براندازشان حصول قدرت و تامین عدالت قومی این گروه-های درگیر منازعه بوده‌‌است. افغانستان به عنوان جامعه‌ی پسامنازعه شرایطی را تجربه می‌‌کندکه حوزه سیاسی، تاثیر بسیار زیادی بر سایر حوزه‌‌ها دارد. البته این وضعیت تاحدی برای همه کشورهای پساجنگ صادق است که همه مسائل در چنین جوامعی، سیاسی است. سیاست زدگی لزوماً آشنایی با سیاست یا داشتن علاقه و دغدغه سیاسی نیست، بلکه پدیده‌ای است که آفتی را در خود پنهان دارد و آن خلاصه-کردن همه چیز به ساحت سیاست است. به این معنا که کلیدِ تمام قفل های بسته در سیاست جستجو می‌‌ شود و این خیال به وجود می آید که با این نوش‌‌دارو تمام دردهای درمان شده و همه زخم ها مرهم خواهد یافت.
عامل دیگر شیوع پدیده سیاست‌‌زدگی، ساختاری است. با شکل‌‌گیری نظام جدید پساطالبان و کمک‌‌های جامعه جهانی و حامیان بین‌‌المللی برای تقویت ارگان‌‌های دولتی و بازسازی نهادهای سیاسی، توجه‌‌ها بیش‌‌تر از پیش به‌‌سیاست جلب و راه‌‌حل مشکلات نیز سیاسی دانسته شد. چون فرض حمله آمریکا این بود که دولت افغانستان شکننده‌‌است و توان محافظت از مرزهایش را ندارد و بنابراین تروریسم در این کشور لانه کرده و امنیت جهان را به خطر مواجه نموده‌‌است. باید این دولت تقویت شود تا توان محافظت از خود و مرزهایش را باز یابد. این حمایت‌‌های مالی بین‌‌المللی و به‌‌تبع وابستگی دولت‌‌ افغانستان به این کمک‌‌ها بر فربهگی نگاه سیاسی و شیوع سیاست‌‌زدگی کمک کرد و سیاست را در متن و محور تمامی مباحث و برنامه‌‌ها در جامعه افغانستان قرار داد. و چون عامل قدرت و در دایره قدرت بودن برای دسترسی به مواهب کمک‌‌های خارجی تعیین‌کننده بود، این نگاه سیاست‌‌زده بیش از پیش تقویت شد و شایع گردید. چنین بود که دسترسی به قدرت، هم محملی برای دسترسی به ثروت، هم ابزاری برای دستیابی به سرمایه‌های فرهنگی و انجویی و هم محملی برای دستیابی به قدرت بیشتر شد. همه تلاش کردند و می‌‌کنند تا در گوشه خوان قدرت سهیم شوند تا مگر بهره و سهمی از این مواهب قرارداد‌ی و پروژه‌ای عاید آنها نیز گردد. این روندها موجب شد که رابطه‌‌ی قدرت –منزلتنیز در این جامعه برقرار شود. یعنی قدرت هممجرای رسیدن به ثروت و‌ هم به دلیل فقدان حاکمیت قانون و نبود مرجع دادگستری و نظارت از عمل‌‌کردها، منشاء دست‌یابی به وجاهت و منزلت تعدادی قلدرماب شده-است.خیلی‌ها فکر می‌کنند چون به قدرت دست پیدا کنند، خواه ناخواه واجد یک اعتبار و منزلت نیزمی-شوند؛ درحالی‌که اصولا این توهمی بیش نیست. نتیجه همه موارد پیش‌‌گفته چاقی سیاست‌‌گری و سیاست‌‌زدگی جامعه است که همه نگاه ها را معطوف حوزه سیاست و راه‌حل سیاسی کرده است.
روی هم رفته این دو عامل ناامیدی و سیاست‌‌زدگی با رابطه‌ی هم‌پوشانه که دارند، مردم را از دیگر ساحت‌‌ها و عرصه‌‌های زندگی جمعی دور کرده و با تزریق ایده‌ی سیاست راه‌‌حل است، همه را در گرویدن به سیاست و کاری سیاسی کشانده‌است. اما اصولا این هر دو «ناامیدی» و «سیاست‌زدگی» عارضه و چالشی است که بر یک جامعه و ملت چیره شده و مانع پیش‌رفت آن می‌شود. و چون آسیب است باید درمان شود. ناامیدی، توان و انگیزه را از افراد یک جامعه می‌‌گیرد و آن‌‌ها را به مردمان دل‌‌سرد، بی‌‌تفاوت و تسلیم شده تبدیل می‌‌کند که توان تغییر جامعه را در خود نمی‌‌بینند و سیه‌‌روزی را سرنوشت محتوم‌‌شان می‌پندارند. و سیاست‌‌زدگی که هست و نیست را به سیاست خلاصه کرده و زمینه کار و تلاش، و خلاقیت و سرمایه‌‌گذاری را از مردم سلب کرده و همه را با کشاندن در وادی سیاست، فساد و رابطه‌سالاری را ترویج و تحکیم می‌نماید.
معالجه و درمان این آسیب‌‌ها به دلایل ساختاری و ریشه‌های عمیق آن به‌‌یکبارگی و در کوتاه‌مدت شاید ممکن نباشد، اما تردیدی نیست که مسیر بازیافت سلامت جامعه و درمان این عارضه از مجرای حکومت کارآمد می‌گذرد. نخبگان حکومتی و متولیان امور و در کل دولت باید این چالش‌ها و شکنندگی شرایط را درک کنند. و تا جامعه به‌‌بحران نرفته، چاره‎‌ای برای این دشواری‌ها بسنجند و روزنه‌ی امیدی را بگشایند. در غیر آن تداوم این وضعیت بی‌تردید به فروپاشی جامعه و طغیان آن خواهد انجامید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.