احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد/ شنبه 20 اسد 1397 - ۱۹ اسد ۱۳۹۷
آب موقعی که راکد و ساکن باشد و مدتی دراز در برکهای باقی بماند میگندد و خاصیتهای اصلی خود را از دست میدهد و غیر قابل استفاده میشود و حتا در مواردی، کسی را که از آن استفاده میکند به بیماریهای مهلک و خطرناک گرفتار میکند. زندگی انسان بر روی زمین هم چنین حکایتی دارد. وقتی در جامعهای خلاقیت و ابتکار و ابداع و نوآوری وجود نداشته باشد و اندیشهها و خردها به زنجیر کشیده شوند و آدمهای صاحب خرد در تنگنا قرار داده شوند و تقلید و پیروی کورکورانه از گذشتگان به امری معمول مبدل شود، افراد چنین جامعهای گرفتار شقاوت و بدبختی میشوند و زندگیشان دچار تباهی و عفونت میشود.
جهان اسلام در سدههای نخستِ تاریخ اسلام در دامان خود دانشمندانی را پرورش داد که «علوم اجتهاد» را میآموختند و سپس بدون هیچ خوف و هراسی، با سنجههایی که در دست داشتند سراغ قرآن و حدیث میرفتند و احکام شرعی را از این دو منبع تشریع به دست میآوردند و اگر حادثهای پیش میآمد که در قرآن و حدیث پاسخی به آن داده نشده بود از قیاس و عقل و دیگر بنیادهای فقهی کمک میخواستند تا پاسخی برای حادثۀ مزبور پیدا کنند و بدین گونه میکوشیدند گره مشکلات جامعه را بگشایند و به پرسشهای تازه، پاسخهای تازه ارائه کنند.
در نیمههای سدۀ چهارم هـ ق و در وضعیتی که خلافت عباسی گرفتار پیری و رنجوری شده بود و وحدت و یکپارچگی خود را از دست داده بود، اتفاق ناگوار دیگری نیز رخ داد که ضربۀ مهلکی بر پیکر جهان اسلام وارد کرد و فاجعهای هولناک را به بار آورد. عدهای از آدمهای سبکمغز و کمخرد به بهانۀ اینکه برخی از افراد عوامفریبِ مدعی دانش و اجتهاد از نام «اجتهاد» سوء استفاده میکنند و هرج و مرج پدید میآورند و فتواهای جاهلانه صادر میکنند و مردم را دچار سردرگمی میسازند؛ فیصله کردند از این پس کسی حق ندارد خلاف مذاهب چهارگانه سخنی بزند و اظهار نظری کند چرا که دروازۀ اجتهاد بسته شده و مذاهب فقهی هم منحصر در چهار مذهباست! این در حالیاست که مجتهدان بزرگِ دیگری بودهاند که به مراتب نسبت به برخی از پیشوایان مذاهب چهارگانه فقیهتر و مجتهدتر بودهاند و آگاهی دینی آنها بیشتر بودهاست. تاسفآورتر اینکه هر قدر که زمان میگذشت جمود و تعصب و دگماندیشی ریشهدارتر میشد و سخن مجتهدانه و نو زدن، دشوارتر و پیروان تقلید و تعصب مذهبی، پرشمارتر.
هنگامی که به تاریخ اندیشه و فقه اسلامی نگاهی میافگنیم درمییابیم که پس از بستهشدن دروازۀ اجتهاد ( هرچند حالا دیگر دروازۀ اجتهاد بسته نیست اما تا ما قد راست کنیم و غبار گذشتۀ منحوس را از سر و روی خود پاک کنیم، سالهای زیادی باید بگذرد، حال آنکه کاروان تمدن بشری به سرعت برق و باد در حال حرکتاست) علمای بسیار بسیار زبده و ورزیدۀ ما از آنجا که مجال اندیشهورزی را به روی خود بسته میدیدهاند و از یک طرف، از عوام و از سوی دیگر، از رژیمهای سیاسی میهراسیدهاند، روی آوردهاند به نوشتن کتاب در تایید همان مذهبی که مردم میپسندیدهاند و عمر خود را صرف تایید مذهبی خاص کردهاند و سالها زندگی خود را وقف شرح و شرح شرح و حاشیهنویسی و تلخیص و تلخیص تلخیص و.. کردهاند. در بسیاری از موردها، آنهایی که در تایید مذهبی دیگر قلم میزدهاند خیلی عالمتر از صاحب مذهب بودهاند، ولی زمینه را برای پدید آوردن مذهبی جدید فراهم نمیدیدهاند. از همین رو، دم فروبستهاند و خودسانسوری کردهاند و استعداد خود را حرام کردهاند.
برای اینکه بدانیم «بسته شدن دورازۀ اجتهاد» چه پیامدهای ناگواری را بر مسلمانان تحمیل کرد و به چه مصائبی آنها را گرفتار کرد، مثالی میزنیم از یک تن از دانشمندان درجهیکِ شبه قارۀ هند که دانش و استعدادش را در پای «تقلید مذهبی» تباه ساخت:
علامه عبدالحی لکهنوی (۱۲۶۴ – ۱۳۰۴ هـ ق)، علیالاطلاق یکی از برجستهترین و زبدهترین و نویساترین فقیهان حنفیمذهب در شبه قارۀ هند است. به شهادت آثاری که وی نوشته، ایشان در فقه و حدیث، تبحر ونبوغ خاصی داشته و از همگنانش یک سر و گردن، بالاتر بودهاست. او در عمرِ نسبتاً کوتاهش دست به نوشتن آثار پرشماری زدهاست که برخی از آنها آثاری ماندگار به شمار میروند.
اما تنها عیبی که در کارهای عبدالحی لکهنوی/ لکنوی دیده میشود ایناست که از آنجایی که ایشان- مثل هزاران دانشمند مسلمان دیگر در طول تاریخ اسلام- در عصر جمود و انحطاط و تقلید میزیسته و حرف نو زدن را کاری دشوار میدانسته، مصلحت نمیدیده یا جسارت این را نداشته که بیرون از چارچوب مذهب حنفی، سخنی بزند و نظریهای طرح کند. از همین رو، همۀ آن همه استعداد و نبوغ و نویساییاش، صرف بازنویسی حرفهای دیگرانی که گاهی از نظر علمی، پایینمرتبهتر از او بودهاند شدهاست و اگر ابتکاری هم به خرج داده در همین محدودۀ تنگ فقه حنفی بودهاست. گاهی با خود میاندیشم که در طی صدها سال از تاریخ ما، چه پرشمار از استعدادهای درجهیک به دلیل اینکه فرصت این را نیافتند که حرف خودشان را بزنند و مجبور شدند سخنان گذشتگان را تلقین و تکرار کنند تباه شدند و هم به خود و هم به خلقالله هیچ بهرهای ندادند. اگر شخصیتهای اندیشهورز ما میتوانستند خارج از چارچوبهای تحمیلشده سخن بزنند و مجبور به خودسانسوری نمیبودند بدون شک، وضعیت اندیشگی در جهان اسلام، مثل حالا نمیبود و ما اکنون دچار قحطسال اندیشه نمیبودیم و ما هم توانایی این را داشتیم که در زمینۀ اندیشه با دیگران رقابت کنیم و برای خود کسی باشیم.
برای اینکه بدانید ما در چه وضعیتی در سدههای گذشته ( در عصر انحطاط و تقلید و تحجر) قرار داشتهایم کافیاست به فهرست ذیل از آثاری که از قلم عبدالحی لکنوی تراوش کردهاست نظری بیندازید تا عمق فاجعه را به روشنی دریابید:
-أحکام السواک من السعایه
-إحکام القنطره فی أحکام البسمله
– إفاده الخیر فی الاستیاک بسواک الغیر
-آکام النفائس بأداء الأذکار بلسان فارس
-الإفصاح عن شهاده المرأه فی الإرضاع
-الانصاف فی حکم الاعتکاف
-التحقیق العجیب فی التثویب
-الفلک الدوار فی رؤیه الهلال بالنهار
-الفلک المشحون فیما یتعلق بانتفاع المرتهن والمرهون
-القول الأشرف فی الفتح عن المصحف
-القول الجازم فی سقوط الحد بنکاح المحارم
– القول المنشور فی هلال خیر الشهور
-الکلام الجلیل فیما یتعلق بالمندیل
-الهسهسه بنقض الوضوء بالقهقهه
– إمام الکلام فی القراءه خلف الإمام
– تحفه الطلبه فی تحقیق مسح الرقبه
– تحفه النبلاء فی جماعه النساء
– تدویر الفلک فی حصول الجماعه بالجن والملک
– ترویج الجنان بحکم شرب الدخان
– رفع الستر عن کیفیه إدخال المیت وتوجیهه إلى القبله فی القبر
-غایه المقال فیما یتعلق بالنعال
-ظفر الأنفال على حواشی غایه المقال
همانگونه که خواندید رسالهها یا کتابهایی که علامه عبدالحی لکنوی نوشته در بارۀ مسائلی چون « مسح گردن» و « قرائت در پشت امام» و «تثویب ( دوباره فراخواندن موذن پس از اذان، مردم را به نماز) و « نماز جماعت خواندن با پریان و فرشتگان» و «شکستن وضوء با خندۀ بلند» « ذکر گفتن به زبان فارسی» و « مسواک زدن با استفاده از مسواک آدمیزاد دیگر» و « احکام استفاده از روپاک پس از وضوء» و «احکام بسمالله» و « چگونگی رو به قبله گذاشتن مرده در گور» و..
برخی از این موضوعها به شدت بیارزشاند و اصلا پرداختن به آنها روا نیست و پارهای دیگر از این مسائل، نیازی به تالیف کتاب و رساله ندارند و چند جمله یا چند سطر میتواند وافی به مقصود باشد و ضرورتی ندارد با نوشتن کتابهای و رسالهها راجع به این مسائل، خود را و مردم را به کارهای بیارزش و ناسودمند سرگرم کنیم. ایشان که علامه بوده، مشغول ارتکاب چنین کارهایی بوده، معلوم نیست دیگرانی که چندان علامه نبودهاند، چه کارهایی میکردهاند!
نکتۀ قابل توجه اینکه فقیهان ما در گذشتهها از آنجایی که نمیتوانستهاند وارد «مناطق ممنوعه» شوند و برای نمونه، در بارۀ مسایل سیاسی و استبداد حاکمان چیزی بنویسند یا بگویند، برای جبران این کمبود، تا دلتان بخواهد راجع به مسایل بیارزش یا کمارزش فقهی که ضرری به کسی نداشته بحثها پرداختهاند و مناظرهها دایر کردهاند. از همین رو، در فقه سنتی ما بسیار کم در بارۀ اوضاع سیاسی و حاکم و حکومت سخن زده شده اما چه قلمفرساییهایی که در باب «خلال کردن ریش در وضوء» و «شیوۀ استنجاء کردن در تابستان و زمستان» و از این قبیل بحثهای ناسودمند دیگر که نشدهاست!
در چنین اوضاع و احوالی، آدمهایی پیدا میشوند که از «بازگشت به خویشتن» و احیای مذهب حنفی سخن میزنند. اگر «مذهب حنفی» همانی باشد که علامه عبدالحی لکهنوی میشناخته ما نیازی به آن نداریم و خیلی هم خوشحال میشویم که از شرش رهایی یابیم. ما هرگز چنین «بازگشت به خویشتن»ای را قبول نداریم. آن «خویشتن» ارزانی صاحبانش باد!
به هرحال، ما به شدت نیازمند بازنگری جدیِ میراث فقهی و فکری خود هستیم. ما باید گذشتۀ خود را بیرحمانه نقد کنیم. بدون نقد گذشته وضعمان از اینکه هست بهتر نخواهد شد. به عنوان نخستین گام، ما باید به خود جرات اندیشیدن را بدهیم و از شکستن تابوها هراسی به دل راه ندهیم و اندیشیدن را گناه و عملی شیطانی نشماریم. شعار جنبش روشنگری در اروپا چنین بود که:» جسارت اندیشیدن داشته باش». ظاهرا هواداران جنبش مزبور، این شعار را از کانت، فیلسوف نامدار آلمانی وام کرده بودند.
Comments are closed.