- ۲۷ اسد ۱۳۹۷
دهۀ نخست ثور/ اردیبهشتماه بود که دبیرخانه نخستین دوره جشنواره غزل پارسی، غزلسران جوان کشور را برای اشتراک در این جشنواره فراخواند.
هشتاد و یک شاعر از ولایتهای مختلف کشور با فرستادن بیش از چهار صد اثر در «نخستین دوره جشنواره غزل پارسی» به رقابت پرداختند.
مراسم اختتامیۀ این جشنواره عصرگاه پنجشنبه (۱۸ اسد/ مرداد) سال روان با حضور تعدادی از شاعران، نویسندهگان و هنرمندان افغانستان در قلعۀ اختیارالدین شهر باستانی هرات برگزار شد.
آثار فرستادهشده در دو مرحله بررسی شد و در پایان سه شاعر توانستند تندیس طلاییرنگ جشنواره را از آن خود کنند.
هیأت داوران جشنواره، محمد ادهم کاوه را بهعنوان نفر نخست، سید موسی زکیزاده را بهعنوان نفر دوم و جاوید نبیزاده را بهعنوان نفر سوم اعلام کردند و اثر چهارده شاعر دیگر نیز فراخوار تقدیر شمرده شده و از سرایندهگان آنها قدردانی به عمل آمد.
امان میرزایی، احمد شعیب امیری، احمد بهراد، تمنا توانگر، جلال نظری، جمشید حیدری، ربابه جعفری، شعیب حمیدزی، صدا سلطانی، عنایت شهیر، فرهاد فرهمند، محمد اکرام بسیم، محمد رضایی و واحد مهران تقدیرشدهگان این جشنواره بودند.
تندیس طلاییرنگی که ازآن سه شاعر برتر شد، از برنج ساخته شده و تمام جزئیات آن کار دست هنرمندان کشور است. خط آن به قلم استاد نجیبالله انوری، مینیاتوری آن کار استاد مهدی بنایی، ریختگری آن کار استاد حسینی، جوش و پرداخت کاری آن توسط جواد صفارزاده، حکاکی و سواد کار آن توسط خیال محمد سلطانی و طراحی آن توسط روحالامین امینی انجام شده است.
مراسم پایانی نخستین دوره جشنواره غزل پارسی همراه بود با اجرای آهنگتوسط استاد وحید قاسمی و کنسرت با شکوه گروه ناژو. همچنین بخشی از این مراسم با شعرخوانی، سخنرانی و تجلیل از ناظم هروی شاعر بزرگ قرن یازدهم قمری با انتشار گزیده غزلیات و رونمایی از نقاشی شاعر (اثر استاد محمدناصر طالب) شکل یافته بود. در این مراسم یکی از غزلهای ناظم هروی با آهنگسازی مسعود حسن زاده، آواز مهدی افشار و نوازندگی هنرمندان گروه ناژو به سفارش دبیرخانه جشنواره غزل پارسی اجرا شد.
این جشنواره از سوی انجمن ادبی فدایی هروی با حمایت و همکاری دفتر یوناما در هرات، ریاست اطلاعات و فرهنگ ولایت هرات، دفتر داکتر سمیع حامد، بنیاد آرمان شهر، انتشارات امیری، انتشارات فدایی هروی و انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان برگزار شد.
دکترکاوه جبران، خانم زهرا حسینزاده، ابراهیم امینی، رامین عربنژاد و مجیب مهرداد داوران این جشنواره بودند.
هیأت داوران به آثار هر کدام از شاعران شرکتکننده در این جشنواره درپنج بخشِ زبان، کشف در محتوا، موسیقی و استفاده بهینه از وزن قافیه و ردیف، نوآوری در ساختار و ویژهگیهای خاص امتیاز دادند و جمع این امتیازها نمره هر شاعر را از هر کدام از داوران مشخص کرد.
بدون تردید به داوری سپردن شعر و در کل متن ادبی سبب غنامندی ادبیات میشود. جشنواههای ادبی از یکسو سبب میگردد تا کارهایی ارزشمند و جدیتر شناسایی شوند و از سوی دیگر شاعران را برآن میدارد تا متعهدتر و بااشتیاقتر از گذشته در کار خود گام بردارند.
در افغانستان همانطور که نگاه نسبت به پدیدههای ادبی و فرهنگی کمرنگ است؛ شوربختانه برگزاری جشنوارههای ادبی نیز کمرنگ است. اما علی رغم بیتوجهی دولت نسبت به این امر مهم، این که تعدادی از اهالی فکر و فرهنگ در کنار هم جمع شده و کارهایی در زمینه پربار شدن ابیات و فرهنگ انجام میدهند باز هم جای خوشنودی است.
سه نمونه از کارهای سه شاعری که بر مقام نخست، دوم و سوم تکیه کردند:
در پهلوی زمین زدن و جان نداشتن
در کیسه ماندهاست فراوان نداشتن
ما ساکنان زخمی و از دسترفته در-
شهری که گور رفته در انسان نداشتن
این زخم، این مزاحم در حال گسترش
تن دادهاست تازه به درمان نداشتن
این عمرِ هیچ دیدهای نامرد هم گذشت
در آرزوی کشور ویران نداشتن
این روزها نیامدن گل در این اتاق
منجر شدهست ساده به گلدان نداشتن
تو مثل مبحثی که بدونت نمیشود
یعنی تو را نداشتن ایمان نداشتن
ادهم کاوه
می خواستم از چشمه شدن دست بشویم
در خاک فروتر روم و هیچ نگویم
در پیچ وخم زندگی ریگ نچرخم
وقت عطش گل دگر از سنگ نرویم
می خواستم آسوده شود سینۀ صحرا
از اینهمه جاری شدن جوی به جویم
اندیشۀ مرداب شدن داشتم؛ اما
تاک هوس ات ریشه دوانید به سویم
چون سیب که از شاخه فرود آمده باشد
واداشت که من جاذبه را در تو بجویم
حالا دگر آمادۀ جوشیدنم؛ اما
کی می شکفی؟ … من چقدر شعر بگویم؟
موسی زکی زاده
اولین صحنه، اول قصه، صخرهها کوهها در آغوشم
کاش بگذاردت نویسنده، آخر ماجرا در آغوشم
ضربان شدید، جایی تنگ، ترس افسردگیِ تنهایی…
جای تو امن نیست، میترسم، از دل من بیا در آغوشم
نیستی و گرفته تنهایی همه جا را و… استرس دارم
پیش من باشی و ببینی که نیست یک ذره جا در آغوشم
ماندهام در کدام عبادتگاه در چه دینی و با چه آیینی
بنشینم دعا کنم که خدا برساند تو را در آغوشم؟
هی ببوسی و مضطرب باشی، هی بترسی و خنده سر بدهی
دوست دارم که یک شب اینگونه گم کنی دست و پا در آغوشم
رو به آیینه، سر میان دو دست، میزنم هی به صورتم سیلی
خواب میبینم اینکه پیش منی؟ یا خدا! یا خدا! در آغوشم…؟
جاوید نبی زاده
Comments are closed.