احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جنرال هابیل هابیل/ یک شنیه 18 سنبله - ۱۷ سنبله ۱۳۹۷
در این مقاله هرکجا که کلمۀ «آمرصاحب» ذکر شده است، به معنای احمدشاه مسعود است.
فهیم صاحب! پنجشیر اینبار، پنجشیر سابق نبود و همهچیز بیمزه و تاریک به نظر میرسید.
تاریخ ٢۵سنبله یعنی پنجروز پس از بهشهادترسیدن قهرمان ملی و یکروز پیش از به خاکسپردن پیکر مطهر وی که هنوز در سردخانهیی در فرخار تاجیکستان نگهداری میشد، با جناب مارشال محمدقسیم فهیم، قوماندان گدامحمد خالد و جنرال عتیق الله بریالی در قرارگاه آمر صاحب در خواجه بهاءالدین تخار بودیم.
بحث محرمنگهداشتن شهادت آمر صاحب)احمدشاه مسعود) بهحدی جدی برنامهریزی شده بود که حتا در حضور من در صحبتهای روزمرۀ شان با جبهات، قطعات و فرماندهان ارشد جبهۀ متحد و همچنان در تماسهای تیلفونیکه از بیرون افغانستان میبود، بهسوالهای مرتبط به وضعیت صحی آمر صاحب طوری با خونسردی و آرامی پاسخ میگفتند، اصلاً فکر آن به سر نمیرفت که آمر صاحب دیگر زنده نیست. البته هدف از پنهاننگهداری خبر شهادت با توجه به وضعیت حساس آن وقت، روی چنددلیل اساسی، بسیار مهم بود:
۱- جبهات و مجاهدینیکه در بعضی از نقاط افغانستان و بیشتر در خطوط جنگ مصروف نبرد با دشمن بودند، باید به تدریج آگاهی پیدا میکردند و این آگاهی تدریجی، ذهن آنها را برای پذیرفتن این واقعۀ بسیار تلخ آماده میساخت.
۲- طالبان با گردآوری تعداد زیادی از افراد شان در تخار و کندز، برنامۀ یک حملۀ بزرگ را داشتند که این برنامۀ شان پیشآمادهگی همان برنامه شوم شان-شاید شهادت آمر صاحب- بود که بعد از نتیجهدهی آن، حملات خویش را آغاز کنند و تمرکز بیشتر شان روی شکستاندن خط تنگی فرخار و رفتن بهطرف بدخشان بود. از این جهت نیز پنهاننگهداری شهادت آمر صاحب مهم بود. فرصتیکه تا مراسم خاکسپاری آمر صاحب داشتیم، برای معلومشدن پلان دشمن و نتیجۀ جنگ مهم بود، که به لطف الهی بعداً تمام تلاشهای شان با دادن تلفات بسیار سنگین به شکست مواجه شد.
۳- آمادهگی لازم برای مراسم خاکسپاری نیاز به زمان بیشتر داشت، از جمعشدن تعدادی از همسنگران و فرماندهان ارشد از ولایات اطراف گرفته تا تدابیر و آمادهگیهای دفاعی و بیشتر برای پیشبینی خطر حملات هوایی دشمن در جریان خاکسپاری که در آن بخش بسمالله محمدی صاحب برای جا بهجاسازی سلاحهای دافع هوا به نقاط بلندکوهی به افراد تحت امرش وظیفه سپرده بودند. همینگونه چندین مسالۀ دیگر باعث شده بود که شهادت آمر صاحب پنهان بماند.
تا همان لحظه نیز فهم من از وضعیت صحی آمر صاحب همان جراحاتی بود که گفته میشد از اثر انفجار برداشته و وضعیت کلی شان خوب است و میتواند گپ بزند. تمام حرفهای من به دوستان و جبهات و همچنان رسانهها و خبرگزاریهای زیادی که در آنوقت با من منحیث یکی از سخنگویان جبهۀ متحد در تماس بودند، همین بود که وضع آمر صاحب خوب است، امروز توانسته صحبت کند، نظر به هدایت داکتران، دو-سه روز دیگر نیاز است تا در بستر بمانند بعد انشاءالله صحتیاب خواهند شد.
قبل از ظهر روز ٢۵سنبله داکتر صاحب عبدالله عبدالله ذریعۀ چرخبال از پنجشیر به خواجه بهاءالدین آمد، داکتر صاحب بعد از واقعۀ انفجار و شهادت آمر صاحب به پنجشیر رفته بود تا آنجا وضعیت و بیروحیهگی که پس از خبر حمله به آمر صاحب حاکم شده بود را، کنترول کند، در آن زمان قانونی صاحب و محمدی صاحب با تعدای از بزرگان پروان، کاپیسا، شمال-کابل و سایر برادران غیرمستقیم و بدون اینکه عام مردم بفهمند آمادهگیهای خاکسپاری را داشتند.
اینجا در خواجهبهاءالدین در داخل اتاقی مارشال صاحب، داکتر صاحب عبدالله، انجینر محمدعارف سروری و جنرال عتیقالله بریالی نشسته بودیم. مارشال صاحب ضمن احوالپرسی از داکتر صاحب عبدالله که تازه از پنجشیر آمده بود، پرسید: داکتر صاحب پنجشیر چه گپ بود و وضعیت چهطور بود؟ من با دقت کامل بهطرف داکتر صاحب منتظر بودم که از پنجشیر چه میگوید، صورت داکتر صاحب تاریک شد، با مکث عمیق، طولانی و توأم با اندوه که بغضی هم گلویش را گرفته بود به آهستهگی گفت: فهیم صاحب! پنجشیر اینبار پنجشیر سابق نبود و همه چیز بیمزه و تاریک به نظر میرسید!
در اینجا من برای اولینبار با توجه به گفتههای داکتر صاحب دریافتم که چنین حرفی قطعاً حکایت از زندهنبودن آمر صاحب میکند. هنوز حرف داکتر صاحب از وضعیت پنجشیر تمام نشده بود، بدون اینکه کنترولی بهخود داشته باشم با این جمله وای آمر صاحب، چیغ زدم!!! همه برادران شامل مجلس بهطرف من متوجه شدند و مارشال صاحب به داکتر صاحب گفت حتا هابیل هم تاهنوز خبر نبود، با شنیدن این حرف مارشال صاحب از اینکه تا آندم بیخبر مانده بودم، درد و اندوهم چند برابر شد و از اتاق بیرون شدم. اینکه چه درد کشیدم، نیاز نمیبینم که بنویسم زیرا میترسم تظاهر نشود. اکنون نیز در جریان نوشتن این خاطره، اشک مجال نوشتن بیشتر نمیدهد.
بههرحال روز بعدش از آنجا به فرخار تاجیکستان رفتیم، پیکر مطهرش را به چرخبال گذاشته بهطرف پنجشیر انتقال دادیم که من نیز در جمع چندنفر معدود که شامل مارشال صاحب، داکتر صاحب عبدالله عبدالله، داکتر صاحب مهدی، جنرال عبدالودود، حاجی راشدین محمدی، قوماندان حسینخان، حاجی عبدالرحیم، جمشید دستیار خاص آمر صاحب، صدیق یکی دیگر از دستیاران آمر صاحب، عبدالودود کماندو و تعداد دیگری که نامهای شان را حضور ذهن ندارم، بودم که همراه با پیکر مطهر آمر صاحب در همان چرخبال به پنجشیر آمدیم.
Comments are closed.