احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشیر احمد انصاری/ سه شنبه 27 سنبله 1397 - ۲۶ سنبله ۱۳۹۷
بخش چهارم/
در جایی دیگر او مینویسد:
«إنّما اختلف اعتقاد الخاصّ والعامّ فی کلّ أمّه بسبب أنّ طباع الخاصّه ینازع المعقول ویقصد التحقیق فی الأصول، وطباع العامّه یقف عند المحسوس ویقتنع بالفروع ولا یروم التدقیق وخاصّه فیما افتنّت فیه الآراء ولم یتّفق علیه الأهواء؛ واعتقاد الهند فی الله سبحانه أنه الواحد الأزلی، من غیر ابتداء ولا انتهاء المختار فی فعله القادر الحکیم الحیّ المحیی المدبّر المبقی الفرد فی ملکوته عن الأضداد والأنداد لا یشبه شیئا ولا یشبهه شیء.»
یعنی: «باورهای عمومی مردم با نخبهگان آن در میان هر امتی متفاوت است و این به سبب آن است که سرشت نخبهگان با آنچه معمول بوده سر سازش نداشته و به کنجکاوی در ریشۀ باورها میپردازد. اما سرشت عامۀ مردم با محسوسات سر و کار داشته و به امور فرعی قناعت نموده میلی به پژوهش ندارد، بهویژه پیرامون نظریاتی که مردم بر سر آن اتفاق نظر ندارند. باور مردم هند در مورد خداوند این است که آنها خدا را ذاتی یگانه و ازلی که نه آغازی داشته و نه انجامی، صاحب اختیار، حکیم، زنده، زندهگیبخش، تدبیر کننده، آنکه سبب بقاست و در تمام هستی بیمانند است که نه ضدی دارد و نه رقیبی، نه چیزی به او شبیه است و نه او به چیزی، میدانند». البیرونی برای اثبات ادعای خویش نقل قولهایی دقیق از کتاب مذهبی هندوان «باتنجل» نیز میکند.
ابوریحان البیرونی در پیوند به اعتقادات صابئان مندایی که در عراق زیست میکنند نوشته و به دفاع از آنها نیز برخاسته و مینویسد: «ما آنها را پرستندهگان خدای یکتا میدانیم که او را از همه زشتیها منزه میدانند».
البیرونی در گلگشت علمی خویش به اساسیترین تفاوتی که مسلمانان را از مسیحیان جدا میسازد میرسد که عبارت از مفهوم «پدری» است. به باور البیرونی پدر به معنی «آقا» میباشد نه پدر بیولوژیکی. او میگوید فرزند و پدر چون در زبان عربی از حیث معنا باهم نزدیکاند و در عربی آنکه به غیر از پدر و مادر به دنیا آمده و یا زاده شده باشد معنایی ندارد درحالیکه زبانهای دیگری غیر از عربی ظرفیت چنین مفهومی را دارند که در آن زبانها خطاب «پدر» مناسبتر از خطاب «آقا» میباشد. مسیحیها از همین جملهاند که حتی کسانیکه منکر پیوند پدری و پسریاند او را مسیحی نمیدانند. اینکه عیسی فرزند خدا خوانده میشود از جهت ویژهگی و خصوصیت اوست و این مساله تنها او را شامل نشده بلکه دیگران را نیز شامل میشود. از همین جهت عیسی شاگرادانش را امر میفرماید تا خدا را اینطور فرا خوانند: ای پدر آسمانی ما! از سوی دیگر حضرت مسیح در انجیل زمانی که از مرگ خودش خبر میدهد، میگوید به دیدار پدر خودش و پدر آنها رفته است درحالیکه او در بیشتر حالتها خودش را فرزند بشر میداند.
یکی از کاستیهاییکه رشتۀ ادیان تطبیقی در نهادهای آموزش عالی در جهان اسلام از آن رنج میبرد، عدم شناخت از دیگران است که این عدم شناخت از چندجا نشأت میکند: یکی از بیاطلاعی و دوربودن از منابع دستاول است، دیگرش ندانستن زبان متون مقدس ادیان میباشد، سومیاش اساس قراردادن پیشفرضهای خاص دینی بوده است و مشکل چهارم در این زمینه عدم تماس با رهبران ادیان دیگر و بیخبری از تحولاتی است که در داخل یک دین صورت میپذیرد. اما کاستی بزرگی که این رشته از آن رنج میبرد، نقد مغرضانه و خصمانۀ ادیان و «دعوت بهسوی دین خاصی» را در جای «مطالعه و شناخت علمی ادیان» قراردادن است، کاری که تا مرز خیانت به حق و حقیقت ارتقا مییابد.
امروز یکی از رسالههای علمی رشتۀ ادیان مقایسهیی را که به عربی نگاشته شده بود، ورق میزدم دیدم که تمامی مراجع آن به زبان عربی و تمامی نویسندهگان آن مسلمان بودهاند. آنچه از آن یاد نمودم صدها نمونهاش را در نهادهای «علمی» جهان امروزی ما میتوان یافت.
ابوریحان البیرونى یکهزارسال پیش بر همه چالشهاییکه در بالا از آن یاد کردیم غالب آمده بود. او زبانهای فارسی، عربی، سانسکریت، یونانی، و عبری میدانست و میتوانست از منابع دستاول ادیان یهودی، مسیحی، بودایی، هندویزم و زردشتی استفاده نماید. گذشته از آن، سفر او به هند و تماس مستقیم او با پیروان ادیان و دانشمندان شان راه را برای تحقیق میدانی و پژوهشهای علمی او در عرصۀ ادیان هموار نمود.
البیرونی تعصب را آفت بزرگ پژوهش علمی میدانست و از همینرو میگفت:
«العصبیه تعمی أعین البواصر وتصم الآذان السوامع وتدعو الی ارتکاب ما لا تسامح باعتقاده العقول.»
یعنی: «تعصب چشمهای بینا را کور و گوشهای شنوا را کر و به ارتکاب امری فرا میخواند که عقل آنرا نمیپذیرد.»
برای شناخت بهتر ادیان باید آنها را در زمینۀ فلسفه و آداب و تاریخ و فرهنگ و سنتها و عادتهای ملتها مطالعه نمود، کاری که البیرونی یکهزارسال پیش انجام داده بود. برای شناخت درست ادیان، البیرونی معتقد به مطالعات میدانی بود و از همینرو در نخستین سطر کتاب خویش بر اهمیت مشاهده آن انگشت گذاشته میفرماید:
«إنما صدق القائل لیس الخبر کالعیان لأن العیان هو إدراک عین الناظر عین المنظور الیه فی زمان وجوده وفی مکان حصوله» .
یعنی: «آنکه گفته شنیدن کی بود مانند دیدن، راست گفته است و مشاهده به معنی درک چشم بیننده ذات شی را از زمان وجود و مکان حصول کاری گویند».
سپس البیرونی به آفتهای روایت اشاره نموده میگوید آفتهای روایت یا این است که گروهی برای اینکه خود و جمعیت شان را بلند بکشند به دروغ دست مییازند و یا اینکه مخالفان شان را پایین آورند که در این زمینه شهوت خودپرستی و غضب بیگانهستیزی هردو نقش داشته است. یکی دیگر از آسیبهای روایت این است که راوی به دروغ روی آورد و بهخاطر آنکه گروهی را بد میبیند بر آنها دروغ میبندد. دیگر اینکه راوی برمبنای پستی سرشت خویش به چیزی چشم داشته یا آنکه از امری هراس داشته باشد، یا مقلدی باشد که گفتههای دیگران را تکرار نماید. تأویل بیجای مخالفان هم از دیدگاه البیرونی چنان ناپسند است که البیرونی در صفحۀ ۳ و ۴ کتاب خویش استادش ابوسهل تفلیسی را نقد نموده که چهگونه سخن معتزله را در جهت کوبیدن آنها تأویل نموده است.
البیرونی این قهرمان عرصۀ همزیستی گاهی از برخورد هندوها با دیگران شکایت میکند که چرا در انزوای خویش با همه عالم و آدم بریدهاند. او مینویسد:
«إنهم یعتقدون فی الأرض أنها أرضهم وفی الناس أنهم جنسهم وفی الملوک أنهم رؤسائهم وفی الدین أنه نحلتهم وفی العلم أنه ما معهم فیترفعون ویتبظرمون ویعجبون بأنفسهم فیجهلون.. إنهم لا یظنون أن فی الارض غیر بلدانهم وفی الناس غیر سکانها وأن للخلق غیرهم علما حتى أنهم إن حدثوا بعلم أو عالم فی خراسان وفارس إستجهلوا المخبر ولم یصدقوه للآفه المذکوره، ولو أنهم سافروا وخالطوا غیرهم لرجعوا عن رأیهم، على أن اوائلهم لم یکونوا بهذه المثابه من الغفله.»
یعنی: «آنها به این باوراند که زمین تنها مال آنها است و انسان تنها آنهااند و رهبران شان یگانه پادشاهاناند و دین تنها دین آنها است و علم همان چیزی است که آنها دارند و بر دیگران فخر میفروشند و تکبر میورزند و درحالیکه شیفتۀ خویشاند جاهلانه تکبر میورزند… آنها تصور نمیکنند که در زمین به جز کشور خود شان کشور دیگری هم وجود داشته باشد و مردمان دیگری غیر از هندیان در این دنیا یافت شوند و معتقداند که در میان خلایق کسی دانش آنها را ندارد و اگر کسی از دانشمندان خراسان و فارس حکایت کند او را جاهل انگاشته و نظر به عواملی که یاد کردم سخن راوی را نمیپذیرند.. درحالیکه گذشتهگان شان اینگونه غافل نبودهاند.»البیرونی درحالیکه چشمدیدهای خودش را از وضعیت موجود حکایت میکند، نمیخواهد در قسمت گذشتهگان هند بیانصافی نماید و از همین لحاظ گذشتهگان آنها را مبری از این خودبزرگبینیها دانسته و نمونههایی هم ذکر میکند.
دربارۀ عقاید یونانیان گوید:
«فعندهم على ما یظهر من أقاویلهم یقع اسم الآلهه من جهه العموم على کلّ شیء جلیل شریف یوجد ذلک کذلک عند أمم کثیره حتى یتجاوزون به إلى الجبال والبحار وأمثالها، ویقع من جهه الخصوص على العلّه الأولى وعلى الملائکه وأنفسهم .. ولم تبلغ عباره المترجمین فیها إلى التعریف التامّ فلذلک وصلنا منها إلى الاسم دون المعنى؛ وقال یحیى النحویّ فی ردّه على «ابروقلس»: کان الیونیّون یوقعون اسم «الآلهه» على الأجسام المحسوسه فی السماء، کما علیه کثیر من العجم».
یعنی: آنچه از سخنان شان برمیآید آنها اسم خدا را بر هرموجود شریفی اطلاق مینمودند و این عادت در میان گروههای مختلف بشری دیده میشود تا جاییکه حتی کوهها و بحرها و امثال آنرا خدا میدانستند. اما خدا بهصورت خاص به علت اول هستی و فرشتهگان و نفس شان اطلاق میشد… و مترجمان در زمینۀ تعریف همهجانبۀ آن تقصیر نمودند و از همین جهت برای ما اسمی بیگانه با معنی رسید.
Comments are closed.