احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: یعقوب ابراهیمی/ سه شنبه 27 سنبله 1397 - ۲۶ سنبله ۱۳۹۷
بخش ششم/
همچنین نجیبالله منلی، تحلیلگر سیاسی در کابل، بر این باور است که طالبان حدأقل از چهارلایه تشکیل شده که هرکدام متضمن اقدامات متفاوت میباشد:
یکی طالبان افغانی که با یک ایدئولوژی و به خاطر برقراری یک نظام، قدرت را در افغانستان به دست گرفتند، ولی قدرت را حفظ کرده نتوانستند. اما باز هم اینها کسانیاند که به فکر افغانستان هستند، اما برای افغانستان یک سیستم سیاسی دیگر میخواهند… گروه دوم طالبان تروریزم بینالمللی است… در دو-سه سال اخیر حاکمیت طالبان، این گروه تقریباً گروه حاکم در درون طالبان بودند… تعداد این گروه هم خیلی زیاد نیست، شاید حدود ۷ تا ۸ هزارنفر باشند. گروه سوم که بیشترین قسمت بدنۀ طالبان را تشکیل میدهند، کسانی هستند که در ظرف ۱۷سال گذشته از حکومت ناراضی شدهاند… گروه چهارم ساختارهای مافیایی است که جنگ را به بِزنس تبدیل کردهاند.
اقتصاد مواد مخدر عامل دیگری است که به آن اغلب بهعنوان عامل داخلی شورشگری طالبان اشاره شده است. شرکتکنندهگانی که مواد مخدر را بهعنوان عنصر منازعه یاد کردهاند، بر این باورند که قبایل قدرتمند و زورمندان محلی که از اقتصاد مواد مخدر بهره میبرند، شورشگری را بهعنوان پوششی برای تجارتشان استفاده میکنند. این شرکتکنندگان مالیات مواد مخدری را که طالبان بر تولیدکنندهگان محلی وضع میکنند، بهعنوان منبع درآمد طالبان و تدوام شورشگری قلمداد میکنند. مصاحبهشوندهگان سایر عوامل محلی دوام شورشگری طالبان را چنین فهرست میکنند: ماهیت طالبان بهعنوان یک نیروی اساساً «ستیزهجو»؛ وجود این باور در میان طالبان که در صورت عدم کمکهای بینالمللی و فرسایش اردوی ملی افغانستان پس از قطع این کمکها، با رویکرد نظامی پیروز میشوند؛ رویکرد طالبان برای سرکوب دولت بهعنوان روشی برای کسب قدرت چانهزنی در سطح بینالمللی و وابستهگی طالبان به پاکستان.
با توجه به ریشهها و ابعاد داخلی شورشگری طالبان، شرکتکنندهگان پیشنهاد میکنند که علاوه بر تلاشها برای مذاکرات مستقیم با طالبان، باید آجندای مؤثر حل منازعه برای شناخت و مقابله با این عوامل طرح و ترتیب شود. این شرکتکنندهگان پیشنهاد میکنند که این برنامه باید شامل اصلاحات در حکومتداری، امنیت، و نظام عدلی ـ قضایی بوده و روی افزایش ظرفیت و توانایی حکومت برای تامین امنیت، عدالت و ارائۀ خدمات در افغانستان، بهویژه روی مناطقی تمرکز کند که بهعنوان مراکز طالبان به کار میرود.
در سطح منطقهیی، یافتههای این تحقیق نشان میدهد که شورشگری در سیاست قدرتهای منطقهیی و جهانی ریشههای عمیقی دارد. تقریباً تمام شرکتکنندهگان این تحقیق بهطور واضح نقش پاکستان را بهعنوان عامل کلیدی گسترش شورشگری طالبان برجسته کردهاند. اکثر استدلالها، بهویژه از سوی شرکتکنندهگان افغان، بر این ادعا استوار است که پاکستان از طالبان بهعنوان ابزار سیاست خارجی با هدف افزایش نفوذ خود در افغانستان استفاده میکند. بنابر اظهارات شورای امنیت ملی افغانستان، پاکستان عامل عمدۀ گسترش جنگ در افغانستان است:
پاکستان نیز یکی از اساسیترین عوامل تداوم جنگ طالبان با دولت افغانستان بود که با فراهمکردن بستر مساعد برای شکلگیری دوبارۀ طالبان توانست آنها را دوباره در جنگ نگه دارد تا از این طریق، هم بالای تحولات در افغانستان کنترل داشته باشد و هم از امریکا باجگیری نماید. بههمین دلیل، بعد از سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ هر زمانی که طالبان تلاش کردند تا جنگ را از راه مذاکرات سیاسی حل نمایند، با موانع و برخورد جدی پاکستان مواجه شدند.
محمداشرف حیدری، رییس پالیسی و استراتژی وزارت امور خارجۀ افغانستان نیز بر نقش پاکستان در شورشگری به شرح ذیل تأکید میکند: «هدف و دیدگاه خودشان [طالبان] این است که دولت، دولت اسلامی باشد، چنانکه در دهۀ ۹۰ تجربه کردیم و این نظام مبتنی بر شریعت است. ما باور داریم که کشور همسایۀ ما پاکستان، با سوءاستفاده از مسالۀ [دین]، به توسعۀ آجندای استراتژیک خود که عبارت از نفوذ سیاست پاکستان در قلمرو افغانستان است، میپردازد.»
برعلاوه، ریحانه آزاد، عضو پارلمان افغانستان، طالبان را بهعنوان نیروی وابسته توصیف میکند که اساساً از سوی کشورهای همسایه کنترل شده، و از این گروه بهعنوان ابزار سیاست خارجی برای افزایش نفوذشان در افغانستان استفاده میکنند. به همین ترتیب، داوود راوش، رهبر حزب ملی ترقی مردم افغانستان، پاکستان را بهعنوان عامل کلیدی در گسترش قدرت طالبان و عملیات تهاجمی این گروه میپندارد. حتی زاهد نصراللهخان، سفیر پاکستان در کابل، با توضیح منافع «بسیار مشروع» پاکستان در افغانستان، به گونۀ صریح ارتباط پاکستان با طالبان را رد نکرد.
علاوه بر نفوذ پاکستان بهعنوان عامل منطقهیی شورشگری، طالبان بهویژه در پنج سال گذشته، ابعاد وسیعتر منطقهیی به خود گرفته است. بهعنوان مثال ایران و روسیه قدرتهای منطقهیی هستند که گفته میشود با طالبان ارتباط برقرار کردهاند. تحت فشار قراردادن ایالات متحده در افغانستان و مقابله با گسترش نفوذ این کشور در منطقه، از دلایل اصلی قدرتهای منطقهیی در حمایت از شورشگری پنداشته میشود. بهطور مثال عطاءالرحمن سلیم، یکی از معاونان شورای عالی صلح، معتقد است که پاکستان، ایران و روسیه از جمله قدرتهاییاند که برای منافع و اهداف استراتژیک طولانیمدتشان در منطقه، با طالبان روابط قوی برقرار کردهاند. عبدالحکیم مجاهد، یکی دیگر از معاونان شورای عالی صلح و رییس پیشین نمایندهگی طالبان در سازمان ملل متحد، حمایت قدرتهای منطقهیی از طالبان را به سیاستهایشان برای مقابله با ایالات متحده پیوند میدهد. سفیر پاکستان در کابل تأکید میکند که هرگونه دخالت قدرتهای منطقهیی در منازعۀ افغانستان به نگرانیهای خودشان پیوند داشته که از این میان، حضور نیروهای ایالات متحده در افغانستان مهمترین آن است.
… ایرانیها نگران بودند که امریکاییها در افغانستان باقی بمانند… آنها فکر میکردند ممکن است از این ناحیه بیثبات شوند. سپس چین نیز احساس کرد که وضعیت بیثبات گردیده است. آنها [چیناییها] میخواهند به لحاظ اقتصادی توسعه یابند. چیناییها میخواهند که دهلیزهای خود را باز کنند… به این خاطر افغانستان باید ثبات داشته باشد. روسیه احساس کرد که ایالات متحده در این کشور حضور دارد، داعش وارد بازی میشود که میتواند آسیای مرکزی را بیثبات کند… و ایالات متحده [با روسیه] بر سر اوکراین اختلاف داشتند… لذا، همۀ این عوامل روی سیاستهای تمام کشورهای منطقه تأثیر داشته است. به همین ترتیب، بدون شک رقابتهای میان چین و هند نیز در اینجا جریان دارد… آنها به لحاظ اقتصادی باهم رقابت میکنند. مردم فکر میکنند که ایالات متحده، هند را حمایت میکند تا در مقابل چین قرار گیرد. بنابر این، تمام این موارد پیامدهای خود را برای کشورهای منطقه و همچنین سیاستهایشان در افغانستان داشته است.
علاوه بر مقاومت صریح منطقهیی در برابر حضور ایالات متحده در افغانستان، دخالت قدرتهای منطقهیی در این منازعه، در برخی موارد پیچیدهتر است. بهعنوان مثال دخالت چین. طوری که هو شیشینگ استدلال میکند، چین بهصورت غیرمستقیم و از طریق دولت پاکستان در منازعۀ افغانستان دخیل است. با این حال، وی تصریح میکند که چین به برای حل منازعه دخالت میکند، نه بهعنوان بازیگر دخیل در منازعه:
[چین] به علت عدم داشتن وسیلهیی برای برقراری روابط با طالبان، تلاش میکند تا از طریق کمک پاکستان با طالبان ارتباط برقرار کند که تا امروز موفق نشده است. [چین] در گروه همکاری چهارجانبه شرکت کرد، اما کشتن ملامنصور این روند را مختل کرد. سپس [چین] نشست و زاری سهجانبۀ چین ـ پاکستان ـ افغانستان را بهمنظور تقویت درک متقابل افغانستان ـ پاکستان برگزار کرد تا شاید پاکستان منابع بیشتری را برای وادارکردن طالبان استفاده کند که به میز مذاکره حاضر شوند. تلاشی که هنوز جریان دارد.
با برجستهسازی عوامل منطقهیی منازعه، تعدادی از شرکتکنندهگان تأکید کردند که باید نخستین گام برای راه اندازی مذاکرات میان طالبان و دولت از سطح آغاز شود. بهعنوان مثال، ولادیمیر پارامونوف، پژوهشگر ازبکستانی و مشاور پیشین رییسجمهور ازبکستان برای سیاستهای اجتماعی ـ اقتصادی، بیان میدارد که مذاکرات باید در سطح دیپلماتیک با کشورهای نظیر قطر، روسیه، چین و ایالات متحده که روی افغانستان و طالبان نفوذ دارند آغاز شود.
شرکتکنندهگان همچنین پیشنهاد میکنند که برای هماهنگکردن سیاستهای متناقض منطقهیی، به دیپلماسی پویا نیاز است تا «آنها» قناعت داده شوند که در حالت صلح بیشتر از جنگ در افغانستان «منافع» بهدست میآورند. به عبارت دیگر، حل منازعه از طریق مذاکره نیازمند نوعی از دیپلماسی است که بتواند بازیگران منطقهیی را در مورد حل منازعه در افغانستان، حول موضع مشترک، گِرد هم بیاورد.
سرانجام، در سطح بینالمللی عوامل منازعه پیچیدهتر و با عوامل داخلی و منطقهیی گِره خورده است. سیاستهای قدرتهای جهانی و رقابتهای بینالمللی در منطقه، بستر مناسبی را برای تداوم و گسترش شورشگری فراهم کرده است. حضور نیروهای نظامی ایالات متحده در افغانستان عاملیست که طالبان آنرا علت اصلی دوام جنگ عنوان میکنند. در اکثر اعلامیههای سیاسی این گروه، رهبری طالبان به حضور نیروهای امریکایی در افغانستان بهعنوان منبع اصلی شورشگری اشاره کرده است. بهطور مثال، در یکی از آخرین پیامها به مناسبت «عید فطر»، مولوی هیبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، «حضور نیروهای امریکایی و دیگر نیروهای اشغالگر» در افغانستان را بهعنوان عامل اصلی منازعه در افغانستان دانسته و بر گسترش جهاد تا زمانی که این نیروها کشور را ترک نکنند، تأکید کرده است.
شرکتکنندهگان این تحقیق نیز اکثرا خاطرنشان کردند که رقابت قدرتهای منطقهیی با ایالات متحده در افغانستان، به منازعه ابعاد بینالمللی بخشیده و باعث گسترش منابع درآمد طالبان و پویایی مناسبات خارجی این گروه شده است. بهطور مثال، عبدالحکیم مجاهد اظهار میکند که حضور نیروهای ایالات متحده در افغانستان، باعث شده تا قدرتهای منطقهیی برای مقابله با نفوذ و گسترش امریکا در منطقه، از طالبان حمایت کنند. مجاهد همچنین معتقد است که حضور نیروهای خارجی در افغانستان به طالبان کمک میکند تا به شورشگری ادامه دهند: «آنچه که از طالبان میشنویم این است که تنها هدف و آجندای آنها، مقاومت در برابر نیروهای خارجی در افغانستان است. [طالبان به ما میگویند] تا زمانی که آنها [نیروهای خارجی] در اینجا هستند، همچنان به مبارزۀ خود ادامه خواهیم داد.»
علاوه بر تشخیص ریشههای اصلی منازعه در افغانستان که در بالا توضیح و مورد بحث قرار گرفت، شناسایی دقیق ساختارهای داخلی و خارجی طالبان نیز در حل منازعه حتمی است. در غیاب ساختارهایی که با ریشههای منازعه گِره خورده است، طرح مدل مذاکرهیی که به آجندای جامع برای تامین صلح کمک کند امکانپذیر نیست.
Comments are closed.