اندیشه‌های کلامیِ امام ابوحنیفه

گزارشگر:عبدالمالک ضیایی/ دو شنبه 16 میزان 1397 - ۱۵ میزان ۱۳۹۷

بخش پنجم/

mandegar-3بحث قضا و قدر از گذشته‌ها تا اکنون یکی از جمله عناوینِ برجسته و پُرمناقشۀ متکلمین است که فرقه‌ها را تا آن‌جا از هم متفرق ساخته که در حدِ افراط و تفریط گام برداشته‌اند و نه‌تنها به بحث‌های مشکل و پیچیده پرداخته‌اند، که برخی از آن‌ها از دایرۀ اعتدال و حق‌پسندی مکابره نموده و از صراط مستقیم انحراف ورزیده‌اند. قضا و قدر که ارتباط به عالمِ غیب دارد، علمی‌ست غیرمکشوف و اسراری‌ست پیچیده و مهم که به‌سختی توان در عویصاتِ آن سرنخی را یافت. همچنان امواجی دارد پُرتلاطم و سرکش، هرکسی که در آن شنا کرد جان به سلامت نبرد. گاهی امام اعظم ابوحنیفه به سرانِ قدریه می‌گفت که ناظر در قدر به گونۀ چشم دوختن به قرص آفتاب است که از زیاد نظر کردن به آن، حیرت و تیره‌گی به چشم رخ می‌دهد. امام بزرگ امام ابوحنیفه در این علم پیچیده جانب احتیاط را در نظر دارد، به جز خدا کس دیگری به اکتناه، کیف و کمِ آن پرداخته نمی‌تواند و بنده‌ها جز تسلیم به ارادۀ خدا و به غیب ایمان آوردن، راه دیگری ندارند. قدر رکن ششم ایمان و ما به آن اعتقاد جازم داریم که هیچ موجودی در عالم هستی بدون هستی، بدون قضا و قدر وجودش امکان‌پذیر نیست که تمام صفاتِ کمی و کیفیِ آن تعلق به قضا و قدر و مشیتِ خدا دارد به‌ این دلیل که هرآن‌چه در عالم امکان ظهور می‌کند، چه نیک باشد چه زشت، به نزد پروردگار وجود علمی دارد و در ازل نقشه‌اش مهندسی شده است. امام ابوحنیفه با فکر ثاقب و رأی صایبی که داشتند، از اغراق در این بحث مُجدانه خودداری کرده و به یکی از شاگردان خود به نام یوسف بن خالد السمتی گفته است: بحث قضا و قدر دشوارتر از آن است که مردم به آن پی ببرند؛ زیرا به دربِ اسرارش قفل زده‌اند و اگر کلید مفقودش پیدا شود، باز دانسته می‌شود که چه اسرار و گنجینه‌یی در مسایل آن نهفته است. گشودن درب این علم به جز به افرادی که از طرفِ خدا با برهان و دلایل آمده‌اند، به افراد دیگری ناممکن است. متکلمین در حوزه‌های مختلفِ این بحث سعی کرده‌اند که عصاره‌یی از بحث‌های عقلی و نقلیِ آن به‌دست آرند و به رهروان بعدیِ مذاهبِ خویش بسپارند تا قطره‌یی باشد که به آن گلوی خشکِ خویش را تازه کرده باشند. لکن بخت اکثرشان یاری نکرده با انبوهی از مغالطات در پرتگاه افراط و تفریط سقوط کرده‌اند. امام ابوحنیفه در هر حالت میانه‌رو است. ایشان معنی و مفهوم وسطیت دین را بیشتر در مذهب فقهی و کلامی خویش رعایت کرده و با در نظرداشتِ احتیاط، وسطیت را در دین جزوِ لازمی و لاینفکِ حوزۀ کلامی خود گردانیده است. گروهی غرض بحث پیرامون قضا و قدر به نزد امام ابوحنیفه حضور یافتند و بحث را با ایشان آغاز کردند و گفتند: آیا هیچ مخلوقی توانِ آن را دارد که بدون قضای خدا در ملک خدا به وقوع بپیوندد. امام گفت: هرگز نه، لکن قضا به دوگونه است: یکی قضای امر و دیگری قضای قدرت. در قضای قدرت حکم به کفر کافر نمی‌شود و نه به آن مأمور می‌گردد، اما کفرش در علم خدا مقدر است با آن‌هم توسط انبیا و کتب آسمانی از آن ترسانده می‌شود و منع قرار می‌گیرد و هیچ فردی در دنیا محکوم به کفر نشده اما موصوف به آن شده است. قضا به معنی امر که به وحی الهی حکم صورت می‌گیرد، در این‌جا امام میان قضا و قدر فرق گذاشته است به‌وقوع پیوستن پدیده‌یی که در عالم هستی مطابق به همان قدر ازلی شکل می‌گیرد که در روز ازل در علم خدا سرنوشتِ آن مقدر شده بود و این تغییرناپذیر است و اعمال بنده‌ها نیز یک ذره از آن‌چه در علم ازلی خداوند ثابت است، قابل به تغیر نیست و در حقیقت دو قسم امر در این‌جا دیده می‌شود که یکی امر تکوین و ایجاد است. اعمالِ ما مطابق به آن در عالم هستی نقش می‌بندد و دوم امر تکلیف و ایجاب که اساس مکافات و مجازاتِ عالم آخرت را دارد. بلی ما به قضا و قدر ایمان راسخ داریم، چنان‌چه قرآن عظیم‌الشأن بیان می‌دارد: «إنا کل شی‌ء خلقناه بقدر» القمر ۴۹: به تحقیق ما هرچه را به اندازه آفریدیم. «وکان أمرالله قدراً مقدوراً» احزاب ۳۸: حکم خداوند تقدیری است که مقدر شده است. «الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی» الاعلی ۲-۳: آن‌که آفرید و آن‌گاه برابر ساخت و آن‌که اندازه کرد و آن‌گاه راه نمود. «ثم جئت علی قدر یا موسی» طه ۴: به این‌جا طوری که مقرر شده بود، آمدی. این آیت‌ها و آیه‌های دیگر به ما چنین می‌رساند که هر موجودی که از نعمتِ وجود برخوردار است و اطلاق وجود بر او کرده می‌شود، همه چیز آن زیر پوشش قضا و قدر قرار می‌گیرد. هیچ اعیان، اوصاف، جوهر و عرض بدون مشیت، اراده و قضا و قدر خدا تحقق نمی‌یابد. برخی متکلمین سخن پُرمحتوایی پیرامون قضا و قدر گفته‌اند: قدر سر است و قضا ظهور سر در لوح محفوظ و حکم نزول آن به بنده است و بنده را لازم است که رضا به قضای الهی داده و در برابر او منقاد و تسلیم شود و هر خیر و شر را از آنِ خدا بداند. موضوع پیچیده‌گی ناتمام و دشواری‌های مزیدی دارد که تا به آن لطایف و اسرار توجه روحی و معنوی نشود، نتیجۀ بهتری به‌دست نخواهد آمد. طوری که پیشتر اشاره شد، مقدرات به تمامها منطوی در علم خداوند کریم است، کسی را به فهم و کاوشِ آن دسترسی نیست. آن‌گاه که مقدرات به لوح محفوظ نزول می‌کند، قضا خوانده می‌شود و ملک به آن آگاهی می‌یابد و چون به بنده مواصلت کرد، به آن حکم می‌گویند. قدر صفت قدیمه ذات واجب‌الوجود و مقدورات همه ملک اویند، قدر لامتناهی و مقدور متناهی و محدود می‌باشد. قدر صفت ربوبیت خدا از ازل برای موجودات تصویب شده است، قضا الزام همان تصویب است. در بخاری شریف از عبدالله بن عباس (رض) روایت است: «کل شی‌ء بقدر حتی وضعک یدک علی خدک ولاتسقط ورقه من شجره إلا بقدر»: تا آن‌که دست به رخسار گذاشتن مطابق به قدر است و هیچ برگی از درخت نمی‌ریزد مگر به مقتضای قدر.
مراتب چهارگانۀ قدر
اول: ایمان داشتن به علم خداوند. أنه أحاط بکل شی‌ء علماً: علم خداوند همه چیز را فرا گرفته است و هر موجودی در علم قدیمی خداوند قبل از ایجاد آن اندازه شده است. در سورۀ سبا می‌خوانیم: «یعلم مایلج فی الأرض و مایخرج منها وما ینزل من السماء وما یعرج فیها وهو الرحیم الغفور»: آن‌چه در زمین درمی‌آید و آن‌چه از آن برمی‌آید، آن‌چه از آسمان فرود می‌آید و از آنچه در آن بالا می‌رود، همه را می‌داند و او مهربان و آمرزنده است. ما اعتقاد و باورِ کامل داریم که علم صفت قدیمی خداوند است. جزییات و کلیات به علمی حضوری به نزد ذات مکشوف است و از ذات مقدس هیچ چیزی پنهان نیست و این مرتبه نخست فهم مرتبۀ قدر است.
ایمان به کتابت: شک نداریم که همه چیز بزرگ و کوچک در لوح محفظ نوشته شده و تدوین یافته است؛ چنان‌چه الله پاک می‌فرماید: «وکل شی‌ء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر» القمر ۵۲-۵۳: هر‌آن‌چه که مرتکب شده‌اند، در نامۀ اعمال‌شان درج است، هرکار کوچک و بزرگ نوشته شده است. و یا می‌خوانیم: «ألم تعلم أن الله یعلم ما فی السماء و الأرض إن ذالک فی کتاب إن ذالک علی الله یسیر»: آیا ندانسته‌ای که خدا هرچه را که در آسمان‌ها و زمین است، می‌داند و این در کتابی نوشته است و کاری است بر خدا آسان. عبدالله بن عمرو بن عاص از پیامبر بزرگ روایت می‌کند که ایشان فرمود: پنج‌هزار سال قبل از خلقت آسمان و زمین، خداوند مقادیر خلایق را نوشت و آن‌گاه که عرش در آب بود.
سوم: ایمان داشتن به مشیت خداوند است: ما اعتقاد و باور کامل داریم که بدون مشیتِ خدا برگی بر شاخی نمی‌جنبد. چنان‌چه الله پاک فرموده است: «و ما تشائون إلا أن یشاء الله رب العلمین» تکویر ۲۹: و شما نمی‌خواهید مگر آن‌چه را که خدا خواسته باشد. نبی کریم (صلی‌الله علیه وسلم) به عبد الله بن عباس (رض) سفارش می‌کند: «أن الأمه لو اجتمعت علی أن ینفعوک بشیئ لم ینعفوک إلا بشیئ کتب الله ولو اجتمعوا علی أن یضروک بشیئ لم یضروک بشیئ إلا کتب الله علیک رفعت الأقلام وجفت الصحف»: اگر امت دست به دستِ هم بدهند که تو را با چیزی کمک کنند، همان کاری را خواهد انجام دادند که خدا او را در سرنوشتِ تو نوشته است و همچنان همه اگر متفق شوند که تو را زیانی برسانند، به جز آن‌که خدا نوشته به تو کاری کرده نمی‌توانند و این فیصلۀ وی است که انجام گردیده است. ما ایمانِ کامل داریم که بدون اراده و مشیت الهی، عالم طبیعت هم اثر کرده نمی‌تواند و تأثیر آن مرتبط به همان اراده و مشیت ازلی است.
چهارم: چهارم چیزی که ما به فهم اجمالی قدر باید بشناسیم، ایمان به ایجاد و خلق هستی به قدرت کاملۀ خداوند است و هر هستی که دیده می‌شود، در تصرف مالکیت و قیمومیت پروردگار عالم است. چنان‌چه قرآن کریم بیان می‌دارد: «الله خالق کل شی‌ء و هو علی کل شی وکیل» الزم ۶۲: خداوند خالق همه چیز و سرپرست همه چیزهاست. «والله خلقکم و ما تعلمون» الصافات ۹۶: درحالی‌که خدا همه چیزی را که می‌سازید آفریده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.