خیـرالقـرون در آیینـۀ تـاریـخ!

گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ سه شنبه 24 میزان 1397 - ۲۳ میزان ۱۳۹۷

بخش نخست/

mandegar-3عنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسْعُودٍ – رضی الله عنه – عَنِ النَّبِی – صلى الله علیه وسلم – قَالَ: «خَیرُ النَّاسِ قَرْنِی، ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ، ثُمَّ یجِیءُ أَقْوَامٌ تَسْبِقُ شَهَادَهُ أَحَدِهِمْ یمِینَهُ وَیمِینُهُ شَهَادَتَهُ». (بخارى:۲۶۵۲) «ازعبدالله بن مسعود از پیامبر خدا روایت است که فرمود: بهترین مردم، کسانی هستند که در عهد و زمان من به سر می‌برند (صحابه). و بعد، کسانی که بعد از آنان می‌آیند (تابعین). و سپس کسانی که پس از آنان می‌آیند (تبع تابعین). و بعد از آنان، کسانی می‌آیند که گاهی پیش از سوگند خوردن، گواهی می‌دهند و گاهی پیش از گواهی دادن، سوگند می‌خورند». (یعنی تقوا ندارند و به راحتی گواهی می‌دهند و سوگند می‌خورند)
پیش از اینکه به تحلیل حدیث فوق که از جمله احادیث استراتژیک در اندیشۀ دینی به حساب می‌آید و مجموعه‌یی از مفاهیم مانند: عدالت صحابه، اجماع و سلطه سلف در فهم و تنزیل، بپردازم، باید تاکید کنم که هدف از این تحلیل ویران‌سازی اندیشۀ مروج میان بیشتر مسلمانان و یا نگاه مقدسانه به تاریخ نیست، بلکه رویکردی موضوعی است که می‌خواهد حدیث فوق را در ترازوی قرآنکریم، عقل و واقعیت بسنجد تا بدین‌وسیله بتواند ارزش‌های وحی را از اسارت و بندهایی که در طول تاریخ به آن زده شده است، برهاند.
بنابرین، موضوع مطرح بحث را می‌توانیم به چهار نکته تقسیم کنیم که:
اول: مکتب کلاسیک و فهم حدیث.
دوم: عقل، ظاهر حدیث را نمی‌پذیرد.
سوم: وحی، عصمت سلف را نقض می‌کند.
چهارم: رویکرد تاریخی در حوزه‌های اخلاقی و سیاسی قرن اول.

نکتۀ اول: مکتب کلاسیک و فهم حدیث:
مکتب کلاسیک این حدیث را به گونۀ متعارف مورد بحث قرار داده و به سلسله راویان توجه کرده و متن را نیر مورد تمجید و بزرگداشت قرار داده و از آن لطایف فقهی و حدیثی زیادی برکشیده، بدون اینکه به محاکمه متن حدیث از طریق محورهای سه گانه که قرآن کریم، عقل و تاریخ است، بپردازد. روش کلاسیک از جمله لطایف اصولی و فقهی‌یی را که از لابه‌لای متن حدیث کشیده است، این است: برخی از آنان به این باور اند که افراد خیر القرون از دیگران بهتر اند نه مجموع آنان، برخی دیگر معتقد اند، برتری برای مجموع کسانی است که در آن قرن‌ها زنده‌گی می‌کرده اند و برخی هم ابتدای و انتهای قرن را از نگاه زمانی مورد بحث قرار داده بدون اینکه به بازپرسی سیاق تاریخ و مساق فرهنگی و سیاسی‌یی که از این حدیث به دست می‌آید، توجهی نشان دهد.
آنچه از روش کلاسیک به دست می‌آید این است که آنان به ظاهر متن حدیث تسلیم شده و آن را کاملاً پذیرفته اند، به همین لحاظ به نهادینه‌سازی قدرت استدلالی برای سخنان و کارنامۀ قرن‌های سه‌گانه پرداخته اند، این کارشان نسل قرن‌های سه‌گانه را به مرتبۀ عصمت و مصاف نبوت رسانیده است، چنین تصوری از سلف باعث به وجود آمدن قدرت معصومی شده است که آن عبارت است از قدرت سلف و کار به جایی کشیده که فهم را تنها منحصر به فهم سلف کرده اند، با وجود اینکه مجموعه‌یی از احادیث دیگر با ظاهر حدیث-خیر القرون- منافات دارند، از جمله حدیث أنس از پیامبر خدا که فرمودند: «بر حوض من مردانی از امتم وارد می‌شوند تا آن که من آنان را می‌بینم و چون می‌خواهند خود را به من برسانند، باز کشیده می‌شوند. پس من می‌گویم صحابی گک‌های من صحابی گک‌های من! در آن وقت برای من گفته می‌شود که تو نمی‌دانی که اینها بعد از تو چه بدعت‌هایی را مرتکب شده اند.»(متفق علیه) و در روایت ابوهریره در صحیح بخاری آمده است که آن حضرت گفت: «در حالی که (کنار حوض) ایستاده ام، ناگهان چشمم به گروهی می‌افتد و آنان را می‌شناسم. در این هنگام، مردی از میان من و آنان، بیرون می‌آید و (به آنان) می‌گوید: بیایید. من می‌گویم: کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند که به سوی آتش. می‌گویم: آنان چه کار کرده اند؟ می‌گوید: آنان بعد از تو به پشت سرشان برگشتند و مرتد شدند. سپس ناگهان، گروهی دیگر، آشکار می‌شود و هنگامی که آنان را می‌شناسم، مردی از میان من و آنان بیرون می‌آید و (به آنان) می‌گوید: بیایید. می‌گویم: کجا؟ می‌گوید: سوگند به خدا که به سوی آتش. می‌گویم: چه کار کرده اند؟ می‌گوید: آنان بعد از تو به پشت سرشان برگشتند و مرتد شدند. فکر نمی‌کنم که از میان آنان، جز افراد کمی که به اندازۀ تعداد شتران سرگردان هستند، کسی نجات پیدا کند». و در روایت ابن عباس آمده است که پیامبر موعظه‌هایی در میان مردم ایراد کردند و فرمودند: «ای مردم! شما نزد خداوند، پا برهنه، لخت و ختنه نشده حشر می‌شوید، همچنان که خداوند می‌فرماید:{ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَینَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ }…(الانبیاء: ۱۰۴)»همانگونه که در اول، آفرینش را آغاز کردیم، آن را مجدداً باز می‌گردانیم و این بر ما وعده است که قطعاً آن را انجام می‌دهیم و بدانید که نخستین کسی که در قیامت پوشیده می‌شود، ابراهیم – علیه السلام – است، آگاه باشید! مردانی از امت من آورده می‌شوند و از طرف چپ، گرفته می‌شوند، آنگاه من می‌گویم: بار خدایا! آنان یاران من هستند! گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که آنان بعد از تو چه کردند! و من همان قولی را که بندۀ شایسته خدا، عیسی – علیه السلام – گفت، عرض می‌کنم: (وکنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم وأنت على کل شیء شهید، إن تعذبهم فإنهم عبادک وإن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم)« و تا آن زمان که میان آنان بودم مراقب و گواه آنان بودم، و هنگامى که مرا از میان شان برگرفتى تو خود مراقب آنان بودى، و تو گواه بر هر چیز هستى. بارالها! اگر آنان را عذاب دهی، آنان بنده‌گان تو هستند و اگر آنان را ببخشی، تو غالب و با حکمت هستی».
اما روش کلاسیک تقدس‌گرا به این احادیث توجه نشان نداده و در پهلوی سلطۀ وحی به طور مزاحم سلطۀ بشری را مطرح کرده است و در پهلوی قدرت عقل، عصمت تاریخی را مورد توجه قرار داده است، به اندازه‌یی که عقل را که اساس مکلفیت است معطل ساخته و برای او اجازه داده تا از اندیشیدن در بارۀ نصوصی دینی‌یی که با فهم بشری درآمیخته است، فکر نکند و این باعث شده که ارزش نص با فهم وتطبیق آن نزد وی در آمیزد، در این زمینه پیروان شیعه و سنی با هم تفاوتی ندارند.

نکتۀ دوم: عقل، ظاهر این حدیث را نمی‌پذیرد
برای انتقاد از متون و روایت‌ها، نیاز است که به چند اصل اعتماد شود یکی اینکه راه رسیدن به حقیقت همانا بحث علمی آزاد با روش‌های متعدد آن در چارچوب آزادسازی خویشتن و عصیان‌گری بر روش کهنوتی بوده و دیگر باز نگه‌داشتن دروازۀ گفت‌وگوی عقلانی با دیگران می‌باشد؛ زیرا حقیقت را فرد منزوی و تمدنی که اکتفا به خویشتن می‌کند، به دست نمی‌آورد.
همچنان هیچ گفت‌وگویی منتج به نتیجه نمی‌شود تا زمانی که میان مباحث علمی و غیره تفاوت قایل نشود، مفاهیم اساسی‌یی را که اندیشۀ دینی بر آنان استوار است مورد بررسی قرار ندهد کما اینکه منابع تکوین آنان را که کدام یک الهی است، کدام یک بشری و کدام یک قطعی الدلاله است و کدام یک ظنی الدلاله در چارچوب روش تحلیلی نه تلقینی حشوی مشخص نسازد؛ زیرا روش اسلامی سنتی از فقر معرفتی در اسالیب و وسایل بحث علمی آزاد رنج می‌برد. این را نیز مدنظر قرار دهیم که تشخیص ماهیت مفاهیم فکری به شکل علمی، ما را کمک می‌کند تا از روش‌های علمی و وسایل آن برای رسیدن به حقیقت اشیا و آزادسازی معانی آن استفاده بریم، بدون چنین روشی، بحث علمی و گفت‌وگوی عقلانی با روش سنتی با فرآوردهای دیگران جز ضیاع وقت و کوبیدن آب در هاون چیز دیگری نخواهد بود.
اندیشۀ اسلامی معاصر با گرایش‌های متعددی که دارد با مشکلات گذشته‌گان زنده‌گی می‌کند و مسایلی را مطرح می‌کند، گذشته‌گان مطرح کرده بودند، علت آن این است تا هنوز که هنوز است مفاهیم از بند گذشته‌گان آزاد نشده است. تمام این موارد از ما می‌خواهد تا به تطبیق قاطعانۀ روش علمی بپردازیم تا بتوانیم از کیفیت بیرون آمدن این مفاهیم از سیاق لغوی، تاریخی و ارتباط آن به وضعیت زمان و مکان اطلاع یابیم.
همین است که عملیۀ تجدید و گفت‌وگوی علمی و استفاده از داشته‌های دیگران دگرگون می‌شود، این باعث شده که اندیشۀ دینی با سرگردانی‌های خطرناکی دچار شود که بر زنده‌گی فکری، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پیروان خود تأثیر گذاشته است. خطر این آشفته‌گی و عدم نقد مفاهیم بر روابط داخلی و بین‌المللی نیز تأثیر گذاشته است، به این معنا که دیگر خبری از اینکه امت اسلامی وظیفه خلافت الهی را به‌جا آورد و به ساخت و ساز زمین بپردازد و مشارکت تمدنی داشته باشد، نیست، بلکه ماشین تمدن موجود را که در حال ساخت و ساز است نیز از کار انداخته است.
ما در برابر مجموعه‌یی از مفاهیمی قرار داریم که در غلاف مقدس و در چارچوب ایده‌آل تاریخی پیشکش شده اند، ما نیاز داریم تا با غربال‌گری به وسیلۀ بحث علمی آزاد، میان غث و سمین، خوب و خراب آن تفکیک کنیم. چنین کاری از طریق وسایل و روش تحقیق کلاسیک کهنوتی امکان پذیر نیست؛ زیرا در این روش از نگاه ایمانی از ما خواسته می‌شود تا به مفاهیم استراتژیک قاطعانه پابند باشیم و بر تأویل سلف خارج نشویم، برای اینکه تأویل و تفسیر سلف از برای این مفاهیم باید با مرور زمان، مکان و نسل‎ها ادامه پیدا کند، به همین اساس وقتی که می‎خواهیم مفاهیم را با روش علمی آزاد در سیاق و مساق آن دوباره بخوانیم، چنین روشی ما را از اینگونه قرائت باز می‌دارد.
گاهی این عقب‌مانده‌گی در تفکر و بحث علمی را می‌توان از تفاله‌های انحطاط فکری و یا فرآورد نبود اندیشۀ علمی دانست. گاهی می‌توان ان را برایند عدم خلع لباس قداست از تن این مفاهیم تصور کرد و یا می‌توان گفت: اندیشۀ دینی، ایمان و اعتقاد به اصل نقد و گفت‌وگو ندارد، برای اینکه اندیشۀ دینی تسلیم قدرت سلف است، چنین پنداری مانع غربال‌گری شده و نمی‌گذارد مفاهیم از لوث اندیشه‌های منحطی که در زمان رکود فقهی و انحطاط سیاسی به آن چسپیده است، پاک گردد. به عبارت کوتاه‌تر باید گفت، اندیشۀ اسلامی تاکنون در تحقق مقاطعۀ معرفتی موفق نشده است؛ لذا از تداخل زمان‌های معرفتی رنج می‌برد.
اینجاست که پرسش پیچیده و درعین حال، خیلی ساده مطرح می‌شود که چگونه در مسایل اساسی‌یی که در عصر حاضر مطرح می‌شود و آینده هم در گرو آن است، بیندیشیم، آن هم در مرحلۀ مفاهیم و فهمِ سلوک و مشارکت در تمدن بشری؟!
به عبارت دیگر، چگونه اسلام را نخست با خودش و بعد با دشمنانش و با فرآوردهای مدرنیزم معرفتی و علمی آشتی دهیم تا بتوانیم آن را از غربت معرفتی و روحی‌یی که در عصر حاضر با آن دست و پنجه نرم می‌کند، نجات دهیم؟!
آنچه گفته آمدیم، بارزترین محورهای رویکردی است که تلاش می‌کنیم از لابه‌لای آن به قرائت تاریخ قرن اول بپردازیم، اما این رویکرد به تمام جنبه‌های آن قرن می‌پردازد، به سازنده‌گان و نمادهای آن بدون تقدیس و تدنیس احترام می‌گذارد. به میراث سلف به عنوان تلاش بشری‌یی که با زمانۀ خود تعامل داشته است، نگاه می‌کند اما آن را بت نمی‌سازد، از تاریخ و میراث آن، ماده‌یی برای تحقیق و بررسی می‌سازد خواه به نفع آن باشد و یا به ضرر آن؛ اما هیچ‌گاهی آن را در صف نص مقدس قرار نداده و به مرتبۀ عصمت هم نمی‌رساند. با این رویکرد می‌توانیم از قرائت‌های تقدس‌گرا پا فراتر نهیم، قرائتی که تاریخ و میراث آن را در زمان خودش خوانده و با آن زنده‌گی کرده و از حاضر خود بیرون رفته است، کما اینکه از قرائت‌های خصمانه نیز بگذریم، قرائتی که تلاش می‌کند تا امت را از میراث و تاریخش بگسلاند و به میراث، تاریخ و مفاهیم دیگران بچسپاند. فکر می‌کنم با درک این محورها می‌توانیم به داوری منصفانه در بارۀ اندیشه و تاریخ برسیم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.