احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 25 میزان 1397 - ۲۴ میزان ۱۳۹۷
بخش دوم/
نویسـنده: محمد عابد الجابری- مترجـم: عبدالفتاح اطهر/
میراث عربی ناب
تنها در واژۀ عقل و مشتقاتِ آن که ریشۀ «ع. ق. ل» دارد، جنبۀ اخلاقی و ارزشی دیده نمیشود بلکه در همۀ واژهگانی که قرابتِ معنایی با این کلمه دارند، جنبۀ ارزشی و هنجاری پیداست؛ کلماتی چون: ذهن، نهی، حجا، فکر، فؤاد و… در کتاب لسانالعرب آمده است: عقل، به معنای منع و بازداری بوده و ضد حماقت است. عاقل به کسی میگویند که صاحب رأی استوار و دوراندیش باشد. عقل، مأخوذ از عقال (پابند شتر) است که با آن پای اشتر را میبندند تا از حرکت بازبماند. همچنان عاقل به کسی اطلاق میشود که نفسِ خود را از هوی و هوس بازدارد و آن را از این سخنِ عرب برگرفتهاند: اعتقل لسانه: یعنی زبان از سخن برگرفت. عقل به این جهت عقل نامیده میشود که صاحبش را از افتادن در ورطۀ نابودی و هلاکت بازمیدارد. در کتاب الفروق فیاللغه نقل شده است که: “عقل نخستین علمی است که آدمی را از زشتی و پلشتی باز میدارد و هرکه مانع و بازدارندۀ او بیشتر باشد، عقل او افزونتر است. برخی دیگر گفتهاند: عقل، صاحبِ خود را از انجام عمل قبیح بازمیدارد. واژۀ عقل از عقال (پابند شتر) است که با آن پای اشتر ببندند تا آن را از رمیدن باز دارند؛ از اینرو متکلمان مسلمان، خداوند را با صفت عقل وصف نمیکنند و فلاسفه نیز به معنای دیگری باری تعالی را عقل و عاقل و معقول میدانند. شمار دیگر، عقل را به معنای حفظ و نگاهداری به کاربردهاند؛ چنانکه عربها میگویند: «عقلت دراهمی» یعنی درهمهای خود را نگه داشتم” .
آنچه بیان شد، معنای عقل در لغت بود اما در روایاتی که تشکیلدهندۀ سنت عربی ناب هستند، نمیتوان انتظار داشت که در آنها بهسان لغت، تحلیلی در باب عقل یا هر مفهوم دیگری پیدا شود؛ به این دلیل که تقریباً همۀ مرویات متشکل از کلمات قصار، منظوم و منثور هستند و آنها در لابهلای مفاهیم خود «حقیقتی» را بیان میکنند که نیاز به دلیل و برهان ندارد، بلکه برهان و حجت در طبیعت و بداهتِ آن نهفته است. همزمان این حقیقت مخالفت را نیز برنمیتابد کما اینکه ممکن نیست برای درستی آن اقامۀ دلیل کرد؛ زیرا این حقیقت عبارت از تجربهیی گسترده، فربه، ناب و بیعیبی است که بایست آن را دستنخورده برگرفت. ورنه چنانکه متنبی میگوید:
لیس یصح فی الأذهان شئ إذا احتاج النهار إلی دلیل
اگر اثبات روز محتاج به دلیل باشد، پس هیچ اندیشهیی در اذهان صحت ندارد.
با آنهم اگرچه آفتاب آمد دلیل آفتاب، ولی این «روشنایی» نیاز به وصف دارد یا لااقل وصف را میپذیرد و هر کس میتواند به شکلی که میخواهد آن را توصیف و تفسیر کند. این همان ویژهگی میراث ناب عربی است. این میراث تنها ناظر به سخن عرب نیست، بلکه شامل و حامل همۀ معانی در طی عصور میشود. این نکته را همیشه باید به خاطر داشته باشیم که آنچه نزد ما مهم است، نفس عبارات عربی نیست بلکه ارزشهاییست که این سخنان به طور ضمنی حامل آناند. شاید هیچگاهی این ارزشها به صراحت و روشنی بیان نشده باشند اما همیشه به گونۀ ضمنی در زبان و ادبِ عربی حضور دارند.
مثال دیگری از یک قولِ مشهور میآوریم که هم خرد را میستاید و هم شرح و تحلیل و تفسیر میپذیرد و نمونۀ بارزی از عموم اقوال ادبی است. زهیر بن ابی سلمی در معلقهاش میگوید:
لسان الفتی نصف و نصف فؤاده فلم یبق إلا صوره اللحم والدم
نیم انسان دل و نیم دیگر زبانش هست، چون از این دو درگذری، چیزی باقی نمیماند.
ما میتوانیم از این معنا، خوانشی بر اساس تصور رایج تقریباً در همۀ تمدنها داشته باشیم؛ تصوری که انسان را آمیزهیی از دو جزء نفس و بدن میداند. در این بیت، بدن، گوشت و خون و نفس، «زبان و عقل» معنا میدهند. پیوند زبان و خرد چون گوشت و خون است. چنانکه نمیتوان میان آن دو جدایی افگند، همچنان نمیتوان میان خرد و زبان فاصله ایجاد کرد. چه هریک بدون دیگری حقیقت و کارکردِ خود را از دست میدهد. خرد ناگزیر است که خود را از راه زبان آفتابی کند و زبان نیز بدون فرمانروایی خرد، تنها صداهایی چون صدای چهارپایان است و در بهترین حالت میتواند سخنانِ ناشمرده و مغشوش و درهم و برهم به شمار آید.
اینگونه مینماید که این بیت، احتمالاً چنین خوانشی را برمیتابد. همچنان دیده میشود این خوانش مطابق تصور یونانی پیش از عصر ترجمه است؛ تصوری که میان نطق و عقل پیوند میدهد. این خوانش آشکارا از آن کسی است که زمینۀ فرهنگی و فلسفی معینی دارد. ناگفته پیدا است، هر ادیب و شاعر و بازرگانی با توجه به زمینۀ فرهنگی و علاقۀ خود میتواند خوانشی از لونِ دیگر ارایه کند. به رغم تنوع برداشتها و خوانشها، آنچه در همۀ آنها پابرجاست، ارزش والای خرد آدمی است. بدون آنکه انسان، انسانیتِ خود را از کف بدهد. این مسلم است که انسانیتِ انسان معنای یکسانی نزد فیلسوف، ادیب، بازرگان، رجل سیاسی و دینی ندارد، ولی همۀ آنان معنای پیشگفته از انسانیتِ انسان را میپذیرند. مشروط به اینکه مرجعیت میراث ناب عربی که این بیت از آن سرچشمه گرفته است، مورد قبول باشد. میراثی که در آن سخنانِ بسیاری آمده که همه بر این معنا تأکید میورزند. چند مثال به گونۀ مشت نمونۀ خروار ذکر میکنیم: از بادیهنشینی پرسیدند خرد در چه زمانی شناخته میشود؟ گفت: “هنگامی که خرد تو را از کارهای ناشایست بازدارد، خردمند هستی” . همچنان آمده است که: خردمند کسی است که همیشه مهر میورزد و احمق آن است که به شتاب از آدمی میبُرد. ایضاً: دوست هرکس خرد او و دشمنش نادانی اوست. ایضاً: دشمن عاقل به از دوست جاهل. عمرو بن العاص میگوید: “خردمند کسی نیست که خیر و شر را بشناسد، بلکه آن است که کمضررترین شر را بازشناسد” . شماری میگویند: خرد به پاکدامنی و پارسایی فرمان میدهد و هرکس به سوی آن رود، بردبار میشود. اگر میتوانی با فضل خود از فضیلت عقل بهره گیر، چه عاقلان به فضل آن گواهی دادهاند. نیز گفته شده است: بزرگواری و بزرگمنشی جز با خرد ممکن نیست. سخن واپسین، فشرده و عصارۀ همۀ معانی پیشین را در بردارد: “آنگاه که خرد تو را از کارهای بیهوده بازداشت، پس بدان که خردمند هستی” . از دید ما، مهمتر از آن، این سخن است که میگوید: “آنکه مروت و جوانمردی ندارد، خرد ندارد” ؛ زیرا جوانمردی را به مثابۀ «ارزش محوری» در میراث ناب عربی برگزیدیم که در جای مناسب به شرح آن خواهیم پرداخت. نظام ویژۀ ارزشها در سنت عربی، در محور جوانمردی میچرخد. به این ترتیب «کسی که مروت و جوانمردی ندارد، خرد ندارد». به این معنا است کسی که اخلاق ندارد، عقل ندارد. و از سوی دیگر، عقل مبنای اخلاق است.
آیا قیود و دیدگاههای دیگری در درون میراث عربی ناب وجود دارد؟ به اعتبار ماهیتِ این میراث میتوان پاسخ منفی داد؛ زیرا میراث ناب عربی محکوم به دین معینی نیست، کما اینکه عاری از اختلافات مذهبی و دینی است. از خصایص این میراث، داد و ستد و تعامل با همۀ ادیان و مذاهب است. این میراث با عصر جاهلی و ادوار مختلف اسلامی با تورات و انجیل و حکمت پارسی و هندی و یونانی و چینی… در تعامل بوده است. شعار میراث ناب عربی این است: هرجا حکمتی یافتی، برگیر. اینجا لازم است که آنچه را پیش از این به گونۀ فشرده و سربسته گفتیم، اندکی بازکنیم. پیش از این، بیان کردیم که میراث عربی در قالب «کلمات قصار» است و این امر موجب بستهشدن باب «شهوت» اختلاف و اعتراض میگردد. نیز دریافتیم که چگونه «عقل اخلاقی» در میراث ناب عربی، تعدد و اختلاف را برنمیتابد. این وضع از آن رو نیست که میراث ناب عربی بر روی خود دروازهها را بسته است بلکه برعکس، دروازۀ آن، بر روی هر حکمتی از هر جایی که باشد، باز است. این نکته همزمان هم نقطۀ قوت و هم نقطۀ ضعف میراث عربی است؛ نقطه قوت از این جهت است که میراث مذکور ناشی از خرد جمعی است و با هیچ کسی سرِ ناسازگاری ندارد، از این جهت اما نقطۀ ضعف است که خرد جمعی در ماهیتِ خود فقیر است. چنانکه منطقیها میگویند به هر میزان که مصادیق مفهومی بسیار باشد، آن مفهوم ضعیفتر و مبهمتر است و به هر مقدار مفهومی، مصادیق اندکی داشته باشد، دقیقتر و قویتر است.
میراث فارسی
بحث در باب میراث اسلامی را به این اعتبار که بعداً به آن خواهیم پرداخت، به تأخیر میاندازیم و بیدرنگ به مردهریگِ پارسی میپردازیم. در میراث فارسی خرد و فرزانهگی به زبان پادشاهان، وزیران، ادیبان و روحانیان ستایش میشود. چنانکه کتابها و منابع تخصصی زبان و ادبِ عربی مملو از آن است. در اینجا به پارهیی از سخنان ابن مقفع بسنده میکنیم. او نمایندۀ برجستۀ میراث فارسی در فرهنگ عربی است.
Comments are closed.