احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ یک شنبه 6 عقرب 1397 - ۰۵ عقرب ۱۳۹۷
بخش ششم و پایانی/
پس از مباح سازی شهر مدینه و تثبیت پایههای قدرت یزید، عبدالله بن زبیر از اطاعت یزید سرباز میزند و خلافت خود را در حجاز اعلام میکند، اینجاست که یزید لشکر خود را پس از سرکوب مردم مدینه به مکه میفرستد تا ابن زبیر را از بین ببرد، لشکر یزید مکه را محاصره کرده و با منجنیق آن را میکوبد و به آتش میکشد، اما از قضا یزید میمیرد و لشکرش به شام بر میگردند.
واقعیت امر این است که کعبه قبلۀ مسلمانان و مقدسترین جای نزد آنان است، اما کعبه هم به خاطر رسیدن به قدرت و تثبیت پایههای خانوادۀ بنی امیه از ویران شدن و سوزاندن مصون نمیماند. پس از اینکه کعبه توسط بن نمیر فرمانده یزید کوبیده و سوزانده شد، بار دیگر عبدالملک بن مروان، توسط فرمانده خود حجاج آن را در سال ۶۵هجری دوباره به آتش کشید تا اینکه ابن زبیر را به دار آویخت و شمار زیادی از طرفداران او که مخالف نظام وراثتی بودند به جوقههای اعدام سپرده شدند.
چنین جنگهایی در قرن اول و ابتدای قرن دوم میان امویها و عباسیها صورت گرفت، جنگهای خانمانسوزی میان شیعه و سنی و میان خوارج و اهل سنت به وقوع پیوست. در همین قرنها بود که اکثر فرقههای و گروهها و مذاهب اسلامی ظهور کردند، جنگهای عقیدتی زیادی میان آنان رُخ داد، در همین قرنها بود که روحیه تکفیر، گروه گرایی و اختلاف در کالبد امت اسلامی رخنه کرد که تا امروز میوههای تلخ آن کام امت اسلامی را میآزارد، مانع بزرگی در برابر فهم نص و عقلایی سازی تاریخ به خاطر رهایی از سلطۀ تاریخ و به همین اساس، مشارکت با ملتهای دیگر برای مشارکت در تشکیل تمدن انسانی گردیده است.
به طور فشرده میتوان گفت، رویداد سقیفه و کشته شدن عثمان دروازه را برای فتنهها و جنگهای داخلی فراهم کرد که این اختلافات آسیب جبران ناپذیری بر وحدت مسلمانان وارد کرده و باعث قیام عقاید و اسلامهای متعدد در درون دین واحد گردید، از همین جا بود که اسلام سنی، اسلام شیعی، خوارجی، اعتزالی، صوفی، فلسفی، عربی، فارسی، ترکی و…، به وجود آمدند.
آنچه شگفت انگیز است این که مجموعه مفاهیمی را که رجال اسلام سنتی و یا تاریخی پیشنهاد میکنند همۀ این مفاهیم از منطق کشمکش و جنگ میان نسل اول سرچشمه گرفته است، از جملۀ این مفاهیم استراتژیک میتوان از مفهوم عدالت صحابه، عصمت امامان، عصمت قرنهای سهگانه و این مفهوم که «امت من بر گمراهی جمع نمیشوند»، مفهومِ «حال این امت جز به آنچه اول آن صلاح یافت اصلاح نخواهد شد» و این مفهوم «تاریخ بسوی بدتر شدن میرود» … و دیگر مفاهیم استراتژیک در اندیشۀ دینی میان خواص و عوام شهرت یافته است.
اگر نگاه سریعی به مفهوم خیریت قرون اولیه انداخته شود که همواره بر منبرها و در مناسبتهای مختلف تکرار شده و به آن تبلیغ میشود. معتقدم که توقف منتقدانه بر این مفهوم با در نظرداشت سیاق تاریخی و مساق فرهنگی سیاسی و…، مکنونات این مفهوم را لرزان میگرداند، نمیتواند در برابر وقایع تاریخی نسل اول که آن را به خیریت مسما کرده اند، بایستد هم به سطح وقایع سیاسی و هم اخلاق فردی و اجتماعی چه رسد به سطح فرآورد معرفتی. این سخن به معنای این نیست که کسانی در قرون سهگانه دارای اخلاق بلند و ایمان استوار نبوده و یا وجود نداشته اند، بلکه آنچه معروف است این که احکام بر اکثریت عام بنا میشود نه بر نادر و شاذ.
هرگاه این باور و مفهوم استراتژیک نتواند در برابر وقایع تاریخی بایستد پُر واضح است که هرگز نخواهد توانست تا در برابر عقل انسانی و فرآوردهای نوین آن در حوزۀ اندیشۀ سیاسی از قبیل انتقال قدرت، محاسبه و مراقبت از آن، حقوق مخالفان سیاسی، حق زن در تصدی مناصب حکومتی و در حوزههای حقوق اساسی که از آزادیهای عمومی حمایت میکند و آزادی بیان و حمایت کودکان و حقوق زنان و حقوق کارگران و… که از نشانههای فرآوردهای عقل بشری نوین به حساب میآیند، ایستادهگی کند. اگر نگاهی به فرآوردهای دنیای جدید در حوزههای فلسفه و معرفت باندازیم و آن را با فرآوردهای اندیشۀ اسلامی در گذشته و حال مقایسه کنیم، قیاس ما در حقیقت قیاس مع الفارق و یا قیاس گادی سواری با فضانوردی خواهد بود!
این نکتۀ مهم و اساسی را نباید فراموش کرد که اندیشۀ بشری معاصر مراحلی را طی کرده که اندیشۀ اسلامی آن را پیموده است، اما تفاوت عقل بشری معاصر این است که توانست با قرائت نقدی از تسلط و تقدیس گذشتهها خود را برهاند و از تجربهها و مصیبتهای گذشتهگان درس گیرد، برای فهم حاضر و خواستههای آن باندیشد که اتحادیه اروپا بهترین مثال برای رهایی اروپاییها از تسلط گذشتهگان است؛ اما متأسفانه که عقل مسلمانان هیچگاهی گذشته را برای قرائت و نقد نخوانده و آن را از خود دور نساخته بلکه بسان یک حقیقت مقدس با آن برخورد میکند و مسلمان معاصر و حتا حکومتهای دینی مسلمانان به گونۀ شده اند که الان زندهگی نمیکنند بلکه خود را با گذشته پیوند داده اند، گذشتهیی که هیچگاه قطع نمیشود، پس آنانی که گذشتۀ ما را ساختند الان هم حاضر و آیندۀ ما را اداره کرده و میسازند.
قابل توجه این که عقل تقدیسی مفهوم خیر القرون بودن را به عنوان مفهوم استراتژیک بدون چون و چرا میپذیرد، بدون اینکه عقل و منطق خود را برای فهم درست این روایات و مفاهیم به کار اندازد. گمان میکنم که عدم تلاش برای استفاده از عقل و راههای بحث علمی آزاد در زمینۀ مفاهیم استراتژیک با منطق تشریفات مذهبی(که هرچه تکرار شود، تثبیت میگردد) جا افتاده است. تجدید نظر کردن در این مفاهیم سوالها و اشکالات زیادی را به بار میآورد، گرچه پرسشهایی که در آن زمینه مطرح میشود، منطقی و درست است اما در عین حال، از پرسشهای حرام نزد عقل تقدیسی به حساب میآید. از جملۀ این پرسشها سوالی پیرامون حقیقت حفظ قرآن کریم است آنجا که خداوند میفرماید: (إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له حافظون)، آیا حفظ مراد به آن حفظ حروف آن است یا مراد حفظ معانی و یا کدام چیز دیگر؛ زیرا آنچه میان صحابه در سقیفه صورت گرفت و بعد در زمان کشته شدن عثمان و جنگ با اصحاب جمل و صفین و مباح دانستن مدینه و حلال دانستن خون ال بیت پیامبر در کربلا؛ تمام این رویدادها به این واقعیت اشاره میکند که معانی وحی و درست بودن تطبیق آن توسط صحابه به وسیلۀ کسانی که بر آنان نازل شد هدر رفت، جز حفظ حروف دیگر چیزی باقی نماند! اشکال دوم این است که تأثیر تربیت پیامبر در این نسل کجا رفت؟
نگاه عقلانی وانتقادی به رویدادهای تاریخییی که شخصیت امت اسلامی را پاره پاره ساخت و وحدت آن را به هم زد و امت اسلامی را به سنت و شیعه و خارجی و معتزله تقسیم کرد و تا امروز این انقسام و چند دستهگی در صحنۀ دینی معاصر حاضر است، چنین نگاهی از ما میخواهد که دیگر تسلط مردهها را از خود دور کنیم، گرچه آن مردهها از نگاه بیولوژیکی نابود شده و از بین رفته اند، اما بیشتر از زندهها بر ما تسلط دارند، خون حسین تا امروز در جریان است، بیعت سقیفه و بیعتهای دیگری که بعد از آن آمد تا امروز بر منابر یاد میشود، تا هنوز که هنوز است قبول و یا عدم آن نشانهیی برای اهل سنت بودن و نبودن به حساب میآید!
چهرۀ قرن اول آنگونه که خطیبان برای ما ترسیم کرده اند، نیست. مردم قرون اول اسلام هم بشر بودند و در آنان هم انگیزههای خیر و شر و محبت قدرت و ثروت وجود داشت، با چنین نفوس و چنین ساختار بشرییی در اندیشۀ دینی چیزی بهنام اسلام تأویل شده پایهگذاری شد و چنین اسلامی غیر از اسلام نازل شده بود، به این معنا که ما در اینجا نصوص با ارزشی داریم و نفوس انسانی هم است، نصوص آسمانی و نفوس خاکی، نصوص معیاری که از بالا آمده که با ابعاد زمان و مکان جغرافیایی و تاریخی متأثر نمیگردد، نفوسی که متأثر و متشکل از زمان و مکان از نگاه فرهنگی سیاسی اجتماعی و سلوکی اند، شاید تاریخ حجت بوده و رویدادهای آن دلیل باشد به اینکه ما در برابر مفاهیم و عقایدی قرار داریم که فرآورد اسلام مأوَل است(تاویل شده) بوده است نه فرآورد اسلام منزل (اسلامی که از طرف خدا نازل شده است).
از همین زمان است که دین در خدمت سیاست، قوم، گروه و نژاد قرار گرفته است. نتیجۀ آن همین اختلافها و چندپارهگیها و جنگها میان مسلمانان تا امروز است، به آنچه در صومال، یمن، پاکستان، سودان، افغانستان و عراق میگذرد، نگاه کنید. با وجود اینکه ارزشهای وحی الهی بیان میدارد که ارزش انسان فی ذاته و به دور از عقیده، رنگ و نژادش آنقدر برتر و والا است که (… من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا، ومن أحیاها فکأنما أحیاء الناس جمیعا)«هرکس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است»، ( ولقد کرمنا بنی آدم)«ما فرزندان آدم را کرامت دادیم» که حُرمت انسان نزد خدا والاتر از اماکن مقدسه مانند کعبه است چنانچه از ابن عمر روایت شده است که گفت: رسول خدا را دیدم که گرد کعبه طواف میکرد و میگفت: چقدر پاکی و چقدر بوی تو پاک و طیب است و چقدر با عظمت و با حُرمتی، قسم به آنکه جان محمد در دست اوست، حُرمت نفس و مال وخون مسلمان نزد خدا از حُرمت تو بیشتر و گرامیتر است».(ابن ماجه) اما اسلام تأویل شده از ابتدای قرن اول به هیچکدام از این ارزشها پابند نبود، آنان خونهای زیادی از صحابه و تابعین را ریختاندند و به مقدسترین مکان توهین و با ارزشترین مکان و مردم را که مدینه پیامبر گرامی اسلام است، بی حُرمت کردند.
آیا زمان آن فرا نرسیده که از جبر تاریخ و تسلط گذشتهگان خود را برهانیم و از عقبماندهگی جانکاه و شرم آور به میدان ارزشهای انسانی قدم بگذاریم، ارزشهایی که برای انسان و ادیان و سرزمینها ارج قایل است؟!
Comments are closed.