احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکـی خاورنیا/ دوشنبه 14 عقرب 1397 - ۱۳ عقرب ۱۳۹۷
بخش ششم/
عقل، لغت یا تأویل از منظر محمد عبده
محمد عبده با میراث معرفتشناختی اسلامییی مواجه شد که عقل در آن کنار زده شده بود، پس وی به تقویت عقل پرداخت. عقل در اندیشۀ محمد عبده اهمیت اساسی و مرکزی داشت. او نگرش عقلی را اصل نخستین اسلام میدانست و به آن اهمیتِ زیادی قایل بود و میگفت: «نخستین اساسی که اسلام بر آن استوار است، نگرش عقلی است».(الاسلام والنصرانیه، ص ۴۵)
در اصل دوم گفته است که «عقل، بر ظاهر شرع در حال تعارض، مقدم دانسته میشود»، اما اگر «تعارضی میان عقل و نقل صورت گرفت، در آن صورت به دلالت عقل گرفته میشود و برای نقل، دو راه وجود دارد؛ اول اینکه به صحتِ آن اعتراف کرده و بهخاطر عجز و ناتوانی خویش در فهم آن، امر آن را به خدا میسپاریم. راه دوم اینکه به تأویل نقل با در نظرداشت قوانین زبان میپردازیم تا معنای آن با دادههای عقل جور دربیاید».(همان، ص ۴۵-۴۶)
این رأی، از اندیشههای معتزله و ابن رشد سرچشمه گرفته است. ابن رشد در کتاب خود به نام «فصل المقال وتقریر ما بین الشریعه والحکمه من الاتصال» میگوید: «اگر شریعت نطق به آن (یعنی به حق) کند، پس ظاهر نطق شریعت از دو حال خالی نیست؛ یا اینکه موافق چیزی است که برهان به آن رسیده است و یا مخالف آن. اگر موافق بود پس چه خوب! واگر مخالف بود، در آن صورت به تأویل شریعت پرداخته میشود». (کتاب فصل المقال وتقریر ما بین الشریعه والحکمه من اتصال، ابن رشد، ص ۳۵)
میتوانیم کاملاً یقین داشته باشیم که محمد عبده به دو قدرت تأثیرگذار معتقد بوده است: یکی عقل و دیگری زبان. ابن رشد نیز بر این دو قدرت تأکید بیشتری نموده که میتوان وی را بنیانگذار در این زمینه خواند. محمد عبده نیز تلاش میکند که قدرت عقل و زبان را در حوزههای نصوص مختلف مورد تطبیق قرار دهد که مهمترین آنها تفسیر قرآن کریم است، و غالباً زمانی به تأویل بیشتر نیاز دیده میشود که نص قرآنی را با مباحت علوم طبیعی و هستیشناسی و جامعهشناسی ارتباط بدهیم.
محمد عبده از اینکه علوم طبیعی را وارد تفسیر کرده است، در لابهلای آیت «یتلوا علیهم ایاته» به توجیه این کار خویش پرداخته و معنای «آیات» در آیت فوق را همانا بیان آیات هستی میداند که از آنها باید استفاده و عبرت گرفته شود(تفسیر المنار، ۴/۲۲۲). چنانچه به وسیلۀ دو ابزار تأویلی خویش که “عقل و لغت” است، به انتقاد مفسرینی پرداخته است که واژۀ «الکوثر» را اسم نهری در بهشت دانستهاند که خداوند آن نهر را برای پیامبرش حضرت محمد عطا کرده است. وی به این باور است که «الکوثر» در اینجا به معنای خیر بزرگی است که خداوند آن را برای بشریت مهربانی کرده است، و آن خیر بزرگ، رسالت میباشد. (رائد الفکر المصری الامام محمد عبده، عثمان امین، ص ۱۴۹)
نمونۀ دیگر تأویل را میتوان در تفسیر سورۀ فاتحه نیز سراغ نمود. محمد عبده به این باور است که قرآن کریم برای پنج چیز نازل شده است: اول توحید، زیرا مردم زمان پیامبر بتپرست بودند، گرچه برخی از آنها ادعای توحید را میکردند. دوم، وعدۀ پاداش نیک برای مؤمنان و وعدۀ سرنوشت ناگوار و عذاب سخت برای کافران. سوم، عبادت که یک ضرورت است، زیرا باعث زنده شدنِ توحید در دلهای مؤمنان و تقویت قلب آنان میگردد. چهارم، بیان راههای سعادت و کیفیت حرکت در مسیر آن تا انسانها به سعادت دنیا و آخرت برسند. پنجم، مجموعه از داستانهای کسانی که پابند حدود الهی بوده و به احکام دین عمل کردهاند و خبر آنانیکه از حدود الهی تجاوز کرده و از احکام دین سرپیچی نمودند و به سرنوشت بدی دچار شدند. پس در زمینۀ توحید «الحمد لله رب العالمین» است، و در ارتباط به وعده و وعید «مالک یوم الدین» است. و عبادت در «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و همچنان در «اهدنا الصراط المستقیم» ذکر شده است. اما اخبار و داستانها در «صراط الذین انعمت علیهم» و «غیر المغضوب علیهم ولا الضالین» متمثل گردیده است.(مشکلات القران الکریم و تفسیر سورۀ الفاتحه، محمد عبده، ص ۲۷-۳۱)
اما دعوت محمد عبده به تأویل به این معنا نیست که وی از محدودۀ زبان و بیان عرب قدم فراتر میگذارد، بلکه تفسیر و تأویل وی همواره موافق آنچه در زبان عرب مروج بود، صورت میگیرد، برخلاف آنچه نزد صوفیها و باطنیها رواج دارد. باید گفت که باطنیها با تأویلات عجیب و غریبشان خشم محمد عبده را برانگیختهاند، طوری که وی آنها را عناصر نفوذی بر عقیدۀ اسلامی میداند، برای اینکه «اهل حلول و یا دهریان قرآن را مطابق خواستههای خودشان تأویل کرده و در این زمینه راه افراط را در پیش گرفتهاند، به گونهیی که هر عمل ظاهری را به سّر باطنی تغییر دادند و چنان قرآن را تفسیر کردند که از خطاب اصلیاش دور ساختند به دوری درست از نادرست، و به نامهای باطنیه و اسماعیلیه شناخته شدند».(رساله التوحید، محمد عبده، ص ۳۰)
محمد عبده زمانی دست به تأویل میزند و از ظاهر آیت عدول میکند که ظاهر آیت با حکم عقل سازگاری نداشته باشد. و بر این امر همیشه تأکید میکند که تأویل باید موافق با قواعد زبان عربی و احکام آن صورت گیرد.
محمد عبده در استفاده از تأویل از این مقولۀ بنیادین شروع کرد که «دین مملو از خرافات، با عقل روشن در یک دماغ جمع نمیشوند» و به همین اساس امکان ندارد که قرآن کریم حاوی چیزهایی باشد که از نگاه عقلی محال است. و برای اینکه اسلام با عقل تناقض نداشته باشد، لازم است که جز به دلیل قطعی گوش ندهیم؛ زیرا اینها از باب مسایل اعتقادی اند که باید بر یقین استوار باشند و شک و تردید و گمان در آنها راه نداشته باشد».(تاریخ الاستاذ الامام، ۲/۶۴۳)
محمد عبده برخی از مفسران گذشته را سخت مورد انتقاد قرار میدهد که آنها در تأویلات خویش اوصاف و دیدگاههایی را وارد میکنند که با روح اسلام سازگاری ندارد و بیشتر به توصیف میپردازند و چیزهایی را با اعتماد به اوهامشان اختراع میکنند، به ویژه در چیزهایی که مردم آنها را نمیبینند، اگرچه از درک آن عاجز هم هستند، و در امور غیبی جرأت بیش از حد مینمایند و چیزهایی را در اینباره ذکر میکنند که جز خدا کس دیگری از آن اطلاع ندارد. سپس به این هم اکتفا نکرده و به اختراع احادیث میپردازند تا اوهام خویش را تأیید کنند و به سلف، چیزهایی را نسبت میدهند که گمان میکنند این چیزها سخنانشان را تقویت میکند.(رائد الفکر المصری، ص ۱۵۰-۱۵۱)
در سیاق سخنانِ فوق باید گفت که محمد عبده از پیشقدمترین کسانی است که از «پیدایش اختراع در روایت و تأویل» علما را آگاه ساخت. به عقیدۀ وی، اختراع در روایت و تأویل زمانی پدید آمد که در جماعت اسلامی شکاف ایجاد شد و خلیفۀ سوم به شهادت رسید و امویان قدرت را به دست گرفتند. وی در اینباره میگوید: «احادیث دروغین در زمان حکومت امویان عمومیت یافت» (رساله التوحید، ص ۲۵) و تذکر میدهد که چگونه معاویه بن ابی سفیان کسانی از صحابه و تابعین را برای وضع احادیث در ذم و نکوهش علی بن ابی طالب استخدام میکرد و برایشان معاش میداد که از جملۀ آنها ابوهریره است.(تدوین السنه، ابراهیم فوزی، ص ۹۱)
محمد عبده از جمله کسانی است که به احادیث آحاد هرچند درجه صحتِ آنها عالی هم باشد، زمانیکه با قرآن و عقل مخالف باشد، نمیگیرد. او به حدیث سحر که آن را بخاری، مسلم و نسائی روایت کردهاند، پرداخته و آن را قاطعانه رد کرده است، و در گفتوگویی که با “مقلدین” داشته است، به این قاعده رسیده که «به هر حال بر ما لازم است که امر حدیث را فرو گذاریم و در عقیده ما آن را حَکَم قرار ندهیم و تنها به نص کتاب (قرآن) و به دلیل عقل تمسک جوییم». (الاسلام والحداثه، عبدالمجید الشرفی، ص ۶۳)
عقل و آزادی یا جبر و اختیار از منظر محمد عبده
مسالۀ جبر و اختیار، قضا و قدر یا مسألۀ اراده وآزادی انسانی، همۀ اینها تعبیر از یک مشکل فلسفی میکنند که آرای فلاسفه و اندیشمندان در طول تاریخ پیرامونِ آن متفاوت بوده است، و تا هنوز که هنوز است، نظریات و دیدگاههای متفاوتی پیرامون این مسأله طرح میشود، و علت اینهمه اختلاف این است که این مسأله از جمله پیچیدهترین مشکلات فکرییی است که تا کنون اندیشۀ بشری با آن روبهرو شده است.
شاید یکی از اندیشههای اعتقادی اساسییی که محمد عبده در برابر آن به مبارزه پرداخت تا آن را از اندیشۀ اسلامی دور کند، ایدۀ تقدیر و توکل است. وی این ایده را مانع اساسی در برابر حرکت مسلمان تلقی نمود، «مسلمان در فهم معنای “توکل” و یا “تقدیر” اشتباه کرده و به تنبلی روی آورده و از عمل باز نشسته و امور را به حوادت واگذار کرده که هر طرفی که بخواهد آن را ببرد، و گمان میکند که با چنین کاری خداوند را راضی میسازد و مسؤولیت دینی خود را انجام داده است».(الاعمال الکامله، ۳/۲۲۹)
محمد عبده تلاش نمود که این فهمِ نادرست از تقدیر و توکل را تغییر دهد تا فرد مسلمان وارد وضعیتِ موجود شده و به آینده امیدوار شود و بهخاطر تغییر وضعیتِ موجود تلاش بیشتر کند. وی در اینباره مینویسد: «یکی از ما وقتی که در ذهنش نور الهی میتابد و او را به سوی علم راهنمایی میکند، مخالفی میآید و برایش میگوید: وضعیت موجود تقدیر الهی است و ما جز تسلیم در برابر آن چارۀ دیگری نداریم، شخص باید به خدا توکل کند و مطابق خواست خدا حرکت نماید، پس ما باید همۀ امور خویش را به خدا بسپاریم و بر اوتعالی توکل کنیم. با این سخنان نور الهییی که در ذهن این شخص تابید، به خاموشی میگراید و انگیزۀ کار و تلاش که برایش پیدا شده بود، با شنیدن این سخنان به تنبلی و بیکاری روی میآورد. آنچه شگفتانگیز است اینکه اینها چنین وسوسهها را از جملۀ باورهای دینی میدانند، اما دین از چنین سخنانی بیزار است و هیچ دشمنی برای دین خطرناکتر از چنین باورهایی نیست»(دروس من القران، ص ۱۰۹-۱۱۰). چنانچه محمد عبده ملامتنامهیی به علما و فقهایی که چنین اندیشههایی را عملاً پایهگذاری میکنند نوشت، زیرا پایهگذاری چنین اندیشههایی باعث عزلت، عقبنشینی و فرار از وظایف عقلانی میگردد.
Comments are closed.