گزارشگر:عبدالکبیر ستوده/ دو شنبه 12 قوس 1397 - ۱۲ قوس ۱۳۹۷
بخش نخست/
۱- قومگرایی
یکی از بزرگترین مشکلات جامعۀ ما، مشکل «تعصبات قومی» است. «تعصبات قومی»، نه تنها که خودش یک مشکل است، بلکه مادر کثیری از مشکلات جامعۀ ما نیز بوده است. در این جامعه اگر بیاعتمادیهای بوده و اگر انحصارطلبیهای بوده و اگر بیعدالتیهای بوده و اگر حقتلفیهای بوده و اگر زورگوییهای بوده و اگر نزاعهای بوده و اگر جنگهای بوده و اگر خونریزیهای بوده، بدون تردید، یک بخش عمدۀ آن ناشی از «تعصبات قومی» بوده است. در این خاک چه ارزشهای بزرگی، به پای «قوم و قبیله» قربانی شده است؟. در این خطه چه جنایتهای هولناکی، بهنام «قوم و قبیله» توجیه شده و نادیده گرفته شده است. در این کشور نادانترین و ناتوانترین آدمها قهرمان میشوند، فقط به این دلیل که «تعصب قومی و قبیلهیی» دارد.
اما جدای از این «تعصبات قومی» و «ظلمهای قبیلهیی»، چیزی که بیشتر از همه دردآور است این که مردم ما از این گذشتۀ سیاه قومی و قبیلهیی نمیآموزند و باز هم بر دهل این «تعصبات قومی و قبیلهیی» میکوبند. ما آموخته بودیم که «تعصبات قومی» یکی از رذالتهای اخلاقی و دینی است، میدانیم که یکی از مشکلات ما «تعصبات قومی» است، فهمیدهایم که «تعصبات قومی»، قربانیهای زیادی از ما گرفته است، درک کردهایم که بزرگترین ضربات را از دست «قومپرستان» خوردهایم، دریافتهایم که قویترین ضعف ما همین «تعصبات قومی و قبیلهیی» ما است، دانستهایم که مهمترین ابزار کشورهای دیگر در برابر ما همین «تعصبات قومی و قبیلهیی» است، اتفاق نظر داریم که اولین گام برای رفتن به سوی یک «ملت واحد و متحد و برابر»، پشت پا زدن به همین «تعصبات قومی» است، اما باز هم در دام «تعصبات قومی و قبیلهیی» گیرماندهایم و بهخاطر قوم خود جهالت به خرج میدهیم و حماقت میکنیم و تعصب میورزیم.
اندوهبارتر این که در این کشور، یک فرد متعصب نیست، اکثر افراد متعصب اند، یک قوم متعصب نیست، اکثر اقوام متعصب اند، یک قشر متعصب نیست، کثیری از اقشار متعصب اند، عامی و بیسواد متعصب نیست، عالم و دانشمند نیز متعصب اند، قدرتخواهان متعصب نیستند، قدرتمداران هم متعصب اند، بیدیندان و خدا ناباوران متعصب نیستند، دینداران و خداباوران نیز متعصب اند. در این مملکت کم اند کسانی که «تعصبات قومی» نداشته باشند و از «تعصبات قومی» دیگران اثر نپذیرند و آلوده نشوند.
۲- نگاهی به دلایل تعصبات قومی
در این خصوص که اکثر مشکلات ما ناشی از «تعصبات قومی و قبیلهیی» است، شاید نزدیکی نظر زیادی بین شهروندان این کشور وجود داشته باشد. اما سوال این است که علل/ دلایل این همه «تعصبات شدید قومی و قبیلهیی» چیست؟ چه چیزی ما را این همه متعصب ساخته است و چه چیزی نمیگذارد که ما از این دام «تعصبات قومی و قبیلهیی»، رهایی یابیم؟
تردیدی وجود ندارد که گرایشهای قومی و تعلقات قبیلهیی یک خواست غریزی است و بهسان گرایشها و تعلقات خانوادهگی و دینی و…، برای آدمیان اهمیت دارد و برای خیلی از آدمها سرنوشتساز و هویت بخش است. نادیده گرفتن این خواست غریزی، نشانهیی خامی و خلاف واقعگرایی است. اما این گرایشهای قومی و تعلقات قبیلهیی زمانی مشکلآفرین میشود که گرایشهای قومی و تعلقات قبیلهیی اقوام و قبایل دیگر را نادیده میگیرد و یکهتازی میکند، به انحصارطلبی میگراید و سبب نقض کرامت و شرافت و حقوق دیگران میشود و باعث بیعدالتی و حق تلقی میگردد و به نحوی، ارزشهای انسانی و اخلاقی متعالی و برتر را تحت شعاع قرار میدهد و حتا به کرامت زدای از دیگران و فاصلهگیری نسبت به دیگران منجر میشود.
متأسفانه «تعصبات قومی و قبیلهیی»، در کشور ما از حالت اعتدال خود سالها و قرنهاست که بیرون شده است و دارد تمام واکنشهای انسانی و منابع اخلاقی ما را میفرساید و کرامت و شرافت ما را پامال میکند و از ما قربانی میگیرد و ما را سنگدل و بیرحم ساخته است و شخصیت اخلاقی ما را نابود کرده است و خِرد ما را به بندهگی گرفته است.
۳- جهالت و تعصب قومی
پیامبر بزرگوار اسلام، در زمانه و زمینهیی بهدنیا آمدند و به پیامبری مبعوث شدند که سازوکار فرهنگی و ساختارهای اجتماعی و روابط فردی و جمعی، بر اساس زدوبندهای قومی و قبیلهیی شکل گرفته بود.
قومگرامی در جزیره العرب در اکثر موارد حرف اول و آخر را میزد و این مسأله آنقدر جدی بود که حتا رد و قبول پیامبری پیامبر و حمایت از او و شورش در برابر حرکت و رسالت او، گاهی رنگ و بوی قومی و قبیلهیی میگرفت. این تعصبات قومی و قبیلهیی، بدون تردید، از جهالت و سرکشی مردم آن خطه آب میخورد و جهالت نقش انکار ناپذیری در رواج و رونق آن داشت. به همین اساس یک بخش مبارزات پیامبر بزرگ اسلام، مبارزه با نقش مخرب قومگرایی و تعصبات قومی بود و یکی از راهکارهای مبارزهاش در برابر این معضله، تعقل و تفکر و دانش و دانایی بود جهالت دست کم از سه زاویه به گسترش تعصبات قومی و بیعدالتیهای قبیلهیی کمک میکند.
۱-۳ گرایشهای قومی و تعلقات قبیلهیی یک خواست غریزی است و نشناختن این خواست غریزی و در نظر نگرفتن آن، خودش به تعصبات قومی میانجامد و به آن دامن میزند. آدمها خود را نسبت به غیر خود خوبتر و بهتر درک میکنند و خودیها را نسبت به غیرخودیها بهتر میشناسد و این درک بهتر و بیشتر، به راحتی آدمی را به حمایت از خودیهای و دفاع از موقف آنان وا میدارد و این موردی است برای کسانی که درک درستی از غرایز آدمها و درک خوبی از دیگران ندارند، غیر قابل درک بوده و غالباً سبب سوء فهم و موجب واکنش نظری و عملی جانب مقابل میشود و هر دو طرف را در مظان اتهام قرار میدهد و به تعصبات دامن میزند.
به این نمونه دقت باید کرد. قضاتی که از ولایات ناامن کشور اند، بیشتر کوشش میکنند که برای جرم عضویت در گروههای طالب و داعش مجازات کمتری در نظر بگیرند. این نکته برای قضاتی که از چنین ولایاتی نیستند و یا در چنین ولایاتی زندهگی نکردهاند به درستی قابل درک نیست. قضات قبلی، جو فرهنگی آن ولایت و روحیه عمومی مردم ساکن در آن ولایت و ناامنی و عدم دسترسی به نهادهای امنیتی و نیروهای نظامی و فقر و ناتوانی و وابستهگی زمینی و معیشتی به ولایت خود و تهدید و ترور این گروههای تروریستی و ترس و هراس ناشی از آن را در آن ولایات به خوبی درک میکنند، اما برای قضات دیگری که از این ولایت نیستنند و یا در چنین والاتی زندهگی نکرده و یا درک درستی از چنین شرایطی ندارند و یا از داشتن قوه خیال قویِ بیبهرهاند، چنین همکاریهای و چنین روحیهیی تعصب جلوه میکند و اکثراً سبب واکنش شان میشود؛ همین واکنش برای طرف دیگر نیز نوعی تعصب جلوه میکند و همین جرقههای کوچک سبب تعصبات شدیدتر قومی میشود و سایۀ شومش را به هر طرف میگستراند و پهن میکند.
حالا اگر ما دانش خوب و درک درستی از سرشت آدمها داشته باشیم و درک ما را از و همدلی ما را نسبت به غیرخودیها بالا ببریم، اکثر چنین موقفگیریها برایمان طبیعی جلوه میکند و بیهوده تمام گرایشها و تعلقات قومی و قبیلهیی را «تعصبات قومی» عنوان نمیکنیم و به این سادهگیها همه را متعصب خطاب و هر نظری و عملی را تفسیر قومی نمیکنیم و به گفتوگوی انسانی حاظر میشویم و آشوب به پا نمیکنیم.
۲-۳ جهل نسبت به غرایز انسانی و از جمله غریزۀ گرایشهای قومی و تعلقات قبیلهیی، تنها جهلی نیست که به گسترش «تعصبات قومی و قبیلهیی» دامن میزند و به آن مجال پروبال میدهد. جهل نسبت به ارزشهای انسانی و متعالی دیگر نیز نقش انکار ناپذیری در ترویج «تعصبات قومی و قبیلهیی» دارد. کسانی که دچار آفت نفهمی و عدم درک هستند، جز ارزش قوم و قبیله، ارزش دیگری را نمیبینند و درک نمیکنند و به همین دلیل تمام توش و توان خود را در پای ارزش قوم و و قبیله میریزند و موجب عقب زدن و پامال کردن ارزشهای برتر دیگر میشوند.
عشق مفرط نسبت به خانوداه، غالباً سبب تضییع حقوق همسایه میشود و توجه انحصاری به ارزشهای دینی موجب نادیده گرفتن و سبک شمردن ارزشهای دیگر و حقوق انسانهای دیگر میگردد. همین گونه توجه به ارزشهای قوم و قبیله، سبب بیتوجهی به اقوام دیگر میگردد و زمینههای «تعصبات قومی و قبیلهیی» را فراهم میکند. جهالت نسبت به ارزشهای دیگر و حقوق انسانهای دیگر، نقش انکار ناپذیری در این تضییعها و نقضها دارد. کسانی که نسبت به ارزشهای انسانی و اخلاقی دیگر آگاهی داشته باشند و ارزش افراد دیگر را بهسان ارزش افراد قوم و قبیلهیی خود بدانند، بدون تردید، یک تعادلی را در میان این ارزشها قایم میکنند و به سادهگی نمیگذارند که ارزشهای برتر قربانی ارزشهای فروتر گردد.
روی هم رفته مردم ما باید بدانند و به این آگاهی برسند که جامعۀ ما متشکل از اقوام زیادی است و همهیی این اقوام شریف افغانستان، در پیشگاه خداوند و در برابر قانون، ارزش و جایگاه یکسانی دارند و کرامت و حقوق همه باید قابل احترام باشد. ما باید بدانیم که گرایشهای ما نسبت به قوم ما و تعلقات ما نسبت به قبیلهیی ما، به هر پیمانهیی که برای ما ارزش داشته باشد، بدون تردید، ارزش این را ندارد که ارزشهای دیگر و حقوق انسانهای دیگر را بابت آن نادیده بگیریم و پامال کنیم.
ارزش انسانیت برتر از ارزش قوم و قبیله است و حقوق فرد فرد شهروندان یک کشور به مراتب با ارزشتر از امتیازهای است که به یک قوم میرسد.
۳-۳ جهل نسبت به عواقب مخرب «تعصبات قومی و قبیلهیی»، نیز میتواند به «تعصبات قومی و قبیلهیی» دامن بزند و موجب رشد این غدهیی سرطانی گردد. انسانهای جاهل فقط پیشپای خود را میبینند و به سودها و لذتهای دم دستی دلخوش میکنند و به عواقب وخیم کارهایشان نمیاندیشند. به همین دلیل آدمهای جاهل و بیخِرد، «تعصبات قومی و قبیلهیی» را دست کم میگیرند و به سادهگی به دام «تعصبات قومی و قبیلهیی» میافتند.
نخستین پیامد «تعصبات قومی و قبیلهیی»، خودبرتربینی و امتیازخواهی و انحصارطلبی است و این سه رذالت اخلاقی، زمینهساز رویش و پرورش دهها رذالت اخلاقی دیگر میشود. انسانهای خودبرتربین و امتیازخواه و انحصارطلب، به سادهگی به دام خودشیفتهگی و خودپرستی میافتند و آهسته آهسته دیگر ستیز میشوند، چون دیگران را بهسان خود، خودبرتربین و امتیازخواه و انحصارطلب و خودشیفته و خودپرست دانسته و در نتیجه، آنان را دشمنان خود و قوم و قبیلۀ خود میپندارند و در صدد طرد یا حزف آنان میبرایند. سخن به همین جا ختم نمیشود. انسانهای متعصب، با کسب این اوصاف غیر اخلاقی، به راحتی گرفتار بدبینی و بیاعتمادی و توهم میشوند و با دشمنانگاری غیرخودیها، نه تنها که این رذالتهای اخلاقی را در آنها میبیند، بلکه این رذالتهای اخلاقی را به به آنها بار میکنند و عملاً آغازگر نزاع و جنگ و دشمنانهگی میشوند.
این همه «تعصبات قومی و قبیلهیی» و خودخواهی و امتیازگیری و انحصارطلبی و زورگویی و قلدری، رذالت «تعصبات قومی و قبیلهیی» را به میان دیگران هم میبرد و آنان را نیز متعصب و پرخاشگر میسازد و چرخۀ «تعصبات قومی و قبیلهیی» را در میان گروهها و اقوام و قبایل بیشتری و در محدودهیی گستردهتری به گردش میآورد و باعث نزاعها و جنگها و ظلمها و بیعدالتیها و حقتلفیها و خونریزیها و ویرانیهای زیادی میشود. چه کسی حاضر میشود که غلام کس دیگری شود؟ چه کسی اجازه میدهد که از حقوق و آزادیهای خود بگذرد و تمام شخصیت و هویت خود را به پای یک قوم متعصب بریزد و غرور خود را بشکند؟ چه کسی میپذیرد که به زورگویی دیگران تن بدهد؟
دقیقاً از همین جاست که چشمها کور میشوند و دلها سخت میگردند و دندانها و پنجهها تیزتر میگردند و وجدانها میمیرند و شخصیتها دریده میشوند و قامتها به زمین میافتند و شرافتها به باد میروند و همه خود را گرگ و کفتار میپندارند و طرف را برهیی که باید طعمهیی این گرگها و کفتارها شوند. همه متعصب میشوند و همه انحصار طلب میشوند و همه زورگوی میگردند و همه گرگ و کفتار میشوند و همه بردۀ خوش مزه.
درک این پیامدهای مخرب و ویرانگر «تعصبات قومی و قبیلهیی»، ما را واقعبینتر می سازد و خِرد و وجدان ما را بیدار میکند و برای ما این توانایی را میدهد که تعصب به خرج ندهیم و حُرمت همه افراد و همه اقوام را نگهداریم و به برابری و برادری فکر کنیم و…
Comments are closed.