احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد صابر صبوریار - ۰۵ جدی ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
عاصی به تاریخ، فرهنگ و اسطورۀ گذشتۀ خود فخر میکرد و آن را مدیونِ سرزمینِ خود میدانست. وطنِ خود را به «بهشت هفتم» مانند میکرد و تذکر میداد که مثل رستم و آرش که قهرمانانِ این سرزمین بودند، هنوز هم کسانی در این سرزمین وجود دارند که در مقابل ظلم و استبداد خاموشی اختیار نکنند.
خیال من یقین من جناب کفر و دین مــــن
بهشت هفتمیـن من دیـار نازنیــن مــــــن
به خانه خانه رستمی به خانه خانه آرشــــی
بــرای روز امتحــان دلاوری کمــانکشــــی
چه سرفـراز ملتی چه سربلند مردمــی
که خاک راهشان بود شرافت جبین مـن
(عاصی،۱۳۸۸: ص ۲۲۹)
عاصی بعضی اوقات با تمام وجود سوگوار میشود؛ آن زمانی که مردمش را خوار میبیند و انسانهایی را میبیند که به ناحق کشته میشوند، زنانی را میبیند که بیرحمانه بیوه و بیچاره میشوند، نوجوانانی را میبیند که پدرانشان را غرقه به خون میبینند…، با آنهم عاصی به بهتر شدنِ آیندۀ مردمش باورمند است:
مگو که باغ کجا رفت و آشیانه چه شـــد
مگو ترانهسرایان چـه شـد ترانه چـه شـد
مگو که مردم عاشـق چــرا سفر کــردنـد
مگو که زمـزمههـای تر شبانـه چـه شــــد
مپـرس از سخن کوچ کـوچ شـام سفــــــر
مگـو عـروس شفقهای ایــن کرانه چه شد
بیـا بـه بــال زدنهـای زاغهــا بنگـــــــر
مگو پـرنـدۀ رنگیـن رودخــــــــانه چـه شد
مگو چه رفت به اندام این ولایت ســوگ
مگو کـه لطف هوای بهـار خانـــــه چـه شـد
فقط به سوگ شهیدان این دیار بمـــوی
مگو کـه بـاغ کجا رفت و آشیانه چـه شــــــد
(عاصی،۱۳۸۸: ۸۰)
یکی دیگر از عرصههایی که احساساتِ میهندوستی شاعران در آن نمود پیدا میکند و مایۀ ظهور ادبیات مقاومت و پایداری میشود، زمانی است که اقوام دیگر به سرزمین آنها حملهور میشوند و وطن را در معرض تاختوتاز و استعمار و استثمار قرار میدهند. گاهی این احساسات به شکل افراطی آن یعنی به صورت برتری ملتِ خود و پستیِ ملت مهاجم بروز مییابد، بهخصوص زمانی که ملت مهاجم سعی در تخریب فرهنگ بومی وطنی داشته باشد.
یکی داســــــــــتان نو آوردهام
یکی زندهگی نظـــــــــم در کردهام
در این قصه کز روزگاران پیش
سخن میرود گفتنیهاست بیش
به ایجاز گفتار خـــــواهم نمود
به رمز از دلم عقده خواهم گشود
فسانهست لیک از جگرسوز بیش
همه لطف و الهــــــام امروز بیش
عاصی، در ادامه با یادآوری حملات اسکندر و مبارزۀ پهلوانان مرز و بومِ آریانا در مقابل آنها، مردم زمانِ خود را به الگو گرفتن از گذشتهگان دعوت میکند.
سخن بر سر جنگ اسکندر اســـت
که روم از شکستــن شکسته سرسـت
که اقبال او چــون کمی پا گـرفـت
ز ساســــــــان ره آریـــانــا گـــرفــت
اگــرچه کـه مادر بـدو گفـــته بـود
کـه با ایــن وطن کیـن نبـایـد نمــود
چـه، ایـن خــاک را مـــــادرانی دگر
پسـر زاده انــــد از پــدر در پـــدر
از اینجـا به شمشیــر نتوان گذشـت
از ایـنجا توان نیست آسان گذشـت
خـلاصـه کـه هنگام آن شد پدیـــــــد
کـه بایـد دمــار از ستمگــر کشیــــد
همـــی بانگ تـاریخ آمـــد بـه گـــوش
ز آبـا و اجـداد در یـــک خــــــروش
همی بــاســــتــان کوفت کوس نبــرد
همـی رستم از زابــلان نعــره کـــــرد
که ای آریــن زادهگــان سرکشیـد
لــوای رهــایــی بــه سر بـر کنیـــد
(عاصی،۱۳۸۸ :۲۰۳ -۲۰۶)
شاعر دریافته است که با دخالت دیگران نمیتوان آزادانه زندهگی کرد. او واقعیت سازمان ملل و همکارانشان را درک نموده و این سازمان را بخش جاسوسیِ امریکا میگوید. در نزد عاصی استعمار، استعمار است؛ چه از طرف امریکا باشد و چه از طرف روسیه؛ بنابراین با تندترین لحن به ستیز با مستعمران و مستکبران بزرگ تاریخ بشر میپردازد و با پتکهای محکم زبانی، وجدان ظالمانۀشان را هدف قرار میدهد:
سازمـان ملل کنـون ای خلـــق
همچـو تمســاح اشـک مـیبـارد
جــای اسلام و جــای آزادی
شـاه خـایــــن ز راه مــــــیآرد
ای! امــروزه سـازمـان ملــــل
بخــش جـاسوسی ای ز امریکـاست
و نمــاینـــدهگــان ابـلیـــــــس
بـدتر از روس خصـم جان شماست
این همان سازمــان مزدور است
کـو بچـرخـد بـه نـام ظـالــمهـــــا
که بــرقصـد بـه طبـل جباران
کـه پیچیــد بــه کـام ظالــــمهــا
سـازمـانی کـه جهل مــزدورش
آسیـــا را بــه خــاک بنشـانــــده
زان سـوی آبهـای شور کثیف
ملـک مـا را بـه خـــاک بنشـانــده
سـازمــانـی کــه لعنــت ویتـــو
لکــه ننـگ جــاودانی اوســـت
او چه خواهد کند به کس مردم!
که خود از خاصیت تهی و دوروست
(عاصی،۱۳۸۸: ۲۳۰-۲۳۹)
نتیجهگیری
بارزترین و پُررنگترین مضمون در اشعار عاصی، مضامین سیاسی- اجتماعی و مقاومت است و بعد مضامین غنایی؛ ولی با این ویژهگی که محتوای تمام مضامین شعرِ او را عشق و پرداختهای عاشقانه تشکیل میدهد؛ زیرا او به عنوان یک شاعر آزادیخواه مسألۀ استعمار و استثمار را درک نموده بود و به منظور رهایی از این بند تا پایان عمرش صدای رسایِ خود را بلند کرد.
اشعار عاصی پُر از درد و غم و اندوه است؛ چون او در محیطی پرورش یافته که مملو از مصیبت، بدبختی و نفرت بوده؛ از همین جهت وی بیشتر به مسایل آزادی، وطندوستی و پایداری پرداخته است. عاصی درد خود را چنین بیان نموده:
درد
درد من خاموشیست
درد من تنهاییست
درد ویران شدن دهکدۀ خوب من است
درد آوارهگیِ بتهکن است
عاصی عاشق است، او نسبت به مردمش، میهنش و زبانش عشق میورزد؛ در یک نگاه گفته میتوانیم که او فریاد یک ملتِ بزرگ است آنجا که خودش میگوید:
این ملت من است که دستانِ خویش را
بر گرد آفتاب کمربند کرده است
و این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازههای بستۀ قرن را
(عاصی،۱۳۸۸: ۶)
عاصی، شاعری آزادیخواه و وطندوست است که همواره تلاش ورزیده از مهرههای خیانتکار به وطن و مردمش نام ببرد. او سازمان ملل متحد و کشورهای توسعهطلب را نکوهش نموده و با همتِ بلندی که داشته برای مردمش چنین سروده است:
… من ترا از سر هر آغیلی
که از آن بوی جدایی آید
روی در روی تمام دنیا
خاصه آنانی که
به اجلاس ملل
حق «ویتو» دارند
نه چو نامه
نه چو برگ
که چو مشت
که چو خمپاره
چو فریاد به درد آمده
میآویزم …
(عاصی،۱۳۸۸: ۱۷۸)
شاعران و نویسندهگانی بوده و هستند که واقعیت را میدانند اما سخنِ حق را نسبت به اوضاع حاکمِ سیاسی و یا هم ترسی که از نظامهای مستبد دارند اختیار نمیکنند؛ اما عاصی مانند استاد خلیلی و ملکالشعرا بهار هرگز خاموشی اختیار نکرده است.
منابع و مآخذ
۱- انوشه، محمدحسن و حفیظ، شریعتی سحر، –.(۱۳۹۴). تبلور آزادی در اندیشۀ عاصی، مجلۀ خراسان، شمارۀ ۱۲۲-۱۲۳، کابل اکادمی علوم
۲- باختری، واصف (۱۳۷۹). در غیاب تاریخ، به اهتمام ناصر هوتکی، پشاور: پرنیان
۳- عاصی، عبدالقهار (۱۳۸۸). کلیات اشعار قهار عاصی، به کوشش نیلاب رحیمی، کابل: خیام
۴- قویم، عبدالقیوم (۱۳۸۷). مروری بر ادبیات معاصر دری از ۱۲۵۹-۱۳۸۰، کابل: سعید
Comments are closed.