احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالشهید ثاقب/ یک شنبه 9 جدی 1397 - ۰۹ جدی ۱۳۹۷
یادداشتی از علی امیری را به تازهگی خواندم که متعجبم کرد. علی امیری، نویسنده کتاب »خرد آواره»، در این یادداشت مدعی شده است که گفتمان مسلط در میان نسل جوان تاجیکان افغانستان تفکر تجزیهطلبانه است و این اجتماع قومی در پی تشکیل تاجیکستان بزرگ میباشند.
محمل استشهاد او نیز در این مبحث خراسانخواهی برخی جریانها و عربده کشی بعضی شخصیتها است.
این در حالی است که تاجیکان یکی از اقوام این سرزمین هستند که در چند دهۀ اخیر بیشتر از همه در راستای حفظ استقلال و تمامیت ارضی این سرزمین رزمیده و قربانی داده اند.
کافی است نویسندۀ «خواب خرد» برای یک روز تصحیح کتاب «الإشارات والتنبیهات» بوعلی را تعطیل کند و سری به آثار نویسندهگان داخلی و خارجی در بارۀ تحولات چند دهۀ پسین کشور بزند، تا متوجه شود که احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور، بیشتر از هر ناسیونالیست پشتون علیه مداخلات بیگانهگان و آنانی که در یک رابطه نابرابر خواهان تشکیل کنفدراسیون با پاکستان بودند ایستاد و از تمامیت ارضی این سرزمین دفاع کرد و سرانجام، در راه حفظ استقلال و یکپارچهگی کشور شهید شد.
اکثر نویسندهگان و پژوهشگران اتفاق نظر دارند که یکی از علل تبلیغات منفی پاکستان علیه مسعود بزرگ، انگیزههای ملیگرایانۀ مسعود بود؛ مسعود در حالی که مخالف رژیم نجیبالله بود، اما هرگز متحد پاکستان هم نبود. در جنگ جلالآباد، هنگامی که نیروهای ویژۀ پاکستان در برابر رژیم نجیب وارد نبرد شدند، تنها کسی که از میان احزاب جهادی با استراتژی آی.اس.آی مخالفت کرد و عملاً برای سبوتاژش برنامه ریخت، مسعود بزرگ بود.
در تحولات پس از حادثۀ یازده سپتمبر نیز این مارشال محمدقسیم فهیم بود که در واکنش به پیشنهاد پوتین مبنی بر تجزیۀ افغانستان، گفت ریگ هلمند را به اندازۀ زمرد پنجشیر و لاجورد بدخشان دوست دارم. اگر آقای امیری شک دارد، روایت دست اول این ملاقات را از حامد کرزی بپرسد که شاهد زندۀ ماجرا است.
این درست که اجتماع تاجیکان افغانستان، روایت متفاوتی از دولتسازی و ملتسازی با روایت مسلط در کشور دارند. روایت تاجیکان از دولتسازی و ملتسازی، روایت مبتنی بر تکثرگرایی فرهنگی، تمرکززدایی سیاسی، مشارکت عادلانۀ اقوام در ساختارهای تصمیمگیری و گذار به مردمسالاری است. رویایی که این اجتماع قومی برای آیندۀ کشور دارند، افغانستانی است عاری از تبعیض، تعصب و ستمگریهای ملی و طبقاتی. افغانستانی که میان شهروندانش درجهبندی صورت نگیرد و حقوق شهروندی همه به صورت یکسان رعایت شود.
دست کم رهبران سیاسی جامعۀ تاجیک از لویه جرگۀ قانون اساسی تا به امروز به این روایتی از دولتسازی و ملتسازی محکم چسپیده و هیچ گاهی شعار تجزیهطلبانه سر داده ندادهاند. از منظر تاجیکان نه تجزیه راه حل معضل کشور است و نه به سود این اجتماع قومی که در هر گوشه و کنار این سرزمین پراکندهاند.
همین لحظه جوانان تاجیک در صفوف ارتش ملی و پولیس ملی از بلخ و بدخشان تا هریوا و هلمند مصروف دفاع از تمامیت ارضی کشور هستند.
بزرگترین اشتباه امیری این است که در نخست جامعۀ تاجیک را به چند شخصیت افراطی و عربده کش فرو میکاهد و سپس حکم کُلی تجزیهطلبی تاجیکان را صادر میکند. هم قاضی میشود و هم دزد و داروغه.
این فروکاستگری بدان شباهت دارد که ما جامعۀ هزاره را به کامران میرهزار و سایت کابل پرس فروبکاهیم و همه هزارهها را به تلاش در راستای تجزیه افغانستان و تشکیل کشوری بهنام هزارستان متهم کنیم. تازه که «ارتش سایبری هزارستان» نیز دارند.
فروکاستگری نه تنها یک خطای منطقی است، ترویج خشونتگری نیز است. از علی امیری که فلسفه خوانده چنین توقعی نداشتیم. او حداقل میداند که فروکاستگری و انکار تعدد و تنوع، چه پیامدهای خونین و خشونتباری در جوامع داشته است. زیرا به قول آمارتیاسن، هدفی را که فروکاستگری تعقیب میکند، توصیف بد از مردم متعلق به ردۀ هدفگیری شده است.
به نظر میرسد آقای امیری عمداً در پی ارایه توصیف بد از جامعۀ تاجیکان باشد. منظور او از پخش چنین پارانویاهای قومی، ترویج تاجیکهراسی در افغانستان است. او میپندارد شاید با دامن زدن به تاجیکهراسی، بتواند به موقعیت سیاسی هزارهها کمک کند. نوعی مدیریت ترس یا امتیازگیری از راه ایجاد ترس؛ اما این خیال است و محال است و جنون. درد مردم هزاره و درد همه افغانستان، برخاسته از تفکرهای حذفی است و این را تجربه ثابت ساخته که این کشور هرگز با تفکرهای حذفی ساخته نخواهد شد. اگر تفکرهای حذفگرایانه به معضل افغانستان میتوانستند نقطۀ پایان بگذارند، امیر عبدالرحمن خان و طالبان باید موفق میشدند.
ترویج تاجیکهراسی اما تنها پیامدی نامطلوبی که خواهد داشت، تضعیف روایت دموکراتیک و عادلانه از توزیع قدرت و پروسۀ دولتسازی و ملتسازی است. روایتی که بر بازی برد – برد بنا شده است. روایتی که در پی تغییر مناسبات قدرت است، نه وارونهسازی رأس اهرم قدرت. از تضعیف این روایت نه تنها تاجیکان، بل همه اقوام زیان خواهند دید.
امیدوارم نویسندۀ «خواب خرد» از خواب غفلتش بیدار شده و خردمندانهتر قلم بزند.
Comments are closed.