احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالهدی اشرفی خراسانی/ یکشنبه 16 جدی 1397 - ۱۵ جدی ۱۳۹۷
بخش سوم /
سرمایهداری را وبر نیازمند سنخ شخصیتیِ معین میدانست که به لحاظ روانشناسی پابند و باورمند به مجموعهیی از اندیشهها باشد که در زیر حاکمیت جهانبینیِ پروتستانی در غرب بهوجود آمد. سرمایهداری همان روحیۀ خاصِ خود را که متکی بر ابعاد روانی، فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ویژهیی بود، در تمدنِ غربی یافت تا اینکه در همانجا به ظهور رسید. اندیشۀ وبر را اخلاقِ اقتصادی شکل میدهد، اما مطالعات و استدلالهایِ وبر منوط به آن نبوده، بلکه در قلمرو وسیعی از روابط و ادیان قابل مطالعه است. در وهلۀ اول، وبر در مطالعات اخلاق پروتستانی و روحیۀ سرمایهداری به سوی مدارک و اسناد مرتبط با پیوند میان پروتستانتیسم و توسعه، بالاخص سرمایهداری در اروپا میرود. با شرح این مسأله، وبر موفق به بیان و بسط مفاهیمی میشود که موقعیت و فرصتهای دگرگونی و زمینههای ظهور نگرشهای نو بهجای سنتگرایی کهنِ اقتصادی را مساعد میسازد. وبر به تز اصلِ پژوهشِ خود ـ که همانا ارزشگذاری، مساعدسازی زمینههای ذهنی در شیوهها و روشهای فعالیتهای نوین اقتصادی بود ـ میرسد که بدون نیروی محرکِ دینی امکانپذیر نبوده و این چنین کار در زیر چتر نظام واژهگانهای انگیزشی دینی رُخ داد.
از دید وبر، بهتنهایی زمینهها و روحیۀ اخلاقی و مذهبی فینفسه در خلق سرمایهداری نوین اثرگذار نبود تا اینکه با عنصر تکلیف که در هر مذهب نقش محوری دارد، پیوند خورد و این کار در مذهب پروتستانی بهوقوع پیوست. بدین اساس زیربنای ارزشهای جدید را دکترین تکلیف تشکیل میدهد. در مطالعه میان اخلاق پروتستانی و کالوینیسم وبر دو واژه را بهکار میبرد: اولی، ریاضت ذاتی دنیاگرا و دومی واژۀ عقلانیت است (توسلی،۱۳۸۰: ۲۴۵). واژۀ ریاضت ذاتی دنیاگرا که در میان راهب کاتولیک و پیوریتن پروتستانی به مطالعه گرفته شد، اولی بر ریاضتکشی متکی بر گزیدهگی ابدی و دومی بر کسب رستگاری متکی بود که با فعالیتِ اینجهانی حاصل میشد. این مفاهیم نقش مهمی در سیر تحول روحیۀ سرمایهداری ایفا کرد، طوری که اثرات خارجیِ این دو نوع ریاضتکشی که اولی آن بر کنارهگیری از زندهگی جنسی، خانوادهگی، مالکیت شخصی و زندهگی طبقاتی و عدم مشارکت در امور سیاسی تأکید داشت و دومی برعکسِ اولی بر کاهش تمایلات شهوانی، انضابط درونی و جهتدهی اعمال فرد بر کسب هدف رستگاری تأکید میورزید (توسلی، ۱۳۸۰: ۲۴۵-۴۶). این نوع سنخشناسی میان ریاضتکشی و تحول زندهگی مادی در اندیشۀ وبر جایگاه وسیع دارد که در قالب گرایشهای تصوفی در درون جوامع اسلامی قابل مطالعه و شناخت علمی میباشد. وبر اصول اخلاقی مکتب پروتستانی پیوریتن را عقلانی بودن، نگاه تکلیف دینی به کار و حرفه داشتن، روش زندهگی زاهدانه (دوری از لذت بردن، استراحت و اسراف) در متن اجتماع، رفتار و کردار مبتنی برعقل و خرد میداند (ویلم، ۱۳۹۳: ۴۵). در نتیجه، از دید وبر توسعه و سرمایهداری غرب در قالب چنین روحیهیی بهوجود آمد که بیانگر سازگاری میان افکار دینی و شرایط اقتصادی است. وبر درباب روح سرمایهداری نوین از نوعی رویکرد و جهتگیری صحبت میکند، نه از یک رفتار واقعی و با الهام از بنجامین فرانکلین بر نوع ریاضتکشی، عدم تجملگرایی، اسراف و تنبلی، هدر ندادن و استفاده از هر منبع تأکید میورزید (همیلتون، ۱۳۹۳: ۲۵۲-۲۵۳). در این مورد وبر مینویسد: بهدست آوردن پول در چارچوب نظم اقتصادی نوین، تا آنجا که قانونی انجام گرفته باشد، نتیجه و بیان فضیلت و کارایی در انجام وظیفه است.(همیلتون، ۱۳۹۳: ۲۵۳؛ اصل، ۱۳۹۰ : ۷۴)
از دید وبر، کسب ثروت و دارایی برای منافعِ خودخواهانه و همچنان عدم رشد سرمایهداری بورژوازی به سبک غربی در جوامع غیرغربی ناشی از روحیۀ سنتگرایی است؛ زیرا روحیۀ برآمده از اقتدار سنت، بر کسبوکار بخور و نمیر متکی بوده و معتقد است که انسانها بهشکل طبیعی نمیخواهند صرف برای افزایش درآمد بیشتر کار کنند، بلکه انسانها به دنبال زندهگی متعارف/ عادی بوده و این شیوۀ رفتاری و جهتگیری پیشاسرمایهداری است که امروز هم در جوامع سومی رایج میباشد. اگر برای یک شخص سه روز کار در هفته برای رفع نیازهای متعارفش کافی باشد، به همین سه روز کار در یک هفته اکتفا کرده و دیگر تلاش نمیکند. در حالی که طبق اعتقاد وبر، انجام وظیفه در امور دنیوی به عنوان والاترین صورت فعالیت اخلاقیِ فرد ارزش دارد. (همیلتون، ۱۳۹۳: ۲۵۴)
وبر با دقتِ تمام به مفهوم وظیفه در مذهب کاتولیک با رویکرد لوتری خاطرنشان ساخت که هر وظیفه به عنوان فعالیت کاری منجر به سرمایهداری نمیشود؛ زیرا مفهوم وظیفهیی که لوتر بیان میکند، ریشه در نوع باورهای محافظهکارانه و سنتگرایانه داشته و به اعتقاد لوتر فرد همیشه باید در مقام یا وظیفهیی باشد که خداوند برایش مقرر کرده است و فعالیتهای دنیویاش را باید در چارچوب محدودیتهای مقام مقررشدهاش در زندهگی انجام دهد. وبر استنباط میکند که این نوع تلقی از وظیفه به فرمانبری از اقتدار و پذیرشِ وضع موجود میانجامد و نقشی در تحول (سرمایهداری) ندارد. برعکس، نگاه لوتری مهمترین نقش را در باب تحول و توسعۀ کالوینیسم دارد؛ زیرا حامی اخلاقی شد که با علایق اخلاق مذهبی در راستای تقویت فعالیت دنیوی قرار گرفت و با تغییر فکر جامعه زمینههای دگرگونی سیاسی و اجتماعی را مساعد کرد. در مباحث تحلیلی خود، وبر در باب توسعه و نوگرایی با تأکید بر تقاوتها میان دو فرقۀ کاتولیک و پروتستان با ذکر شاخصههای فکری و عملی (اخلاقی) فرقههای مذهبی مدعیاتِ خود را اثبات کرد و کاتولیکها را مردم نسبتاً قانع به درآمد اندک و طرفدارِ حفظ حالتِ موجود (تلاش در تغییر وضعِ خود به وضع بهتر را ندارند) خواند و بنابراین، در اثبات نظریۀ خود تمام کشورهای غربی را به سه دسته تقسیم میکند: کاتولیکمذهبها (اسپانیا و ایتالیا)؛ پروتستانها (امریکا و آلمان) و ترکیبی مانند انگلیس و فرانسه (راد،۱۳۸۱: ۱۴۷) که با این کار به بیان شاخصههای توسعهگرایانۀ هرکدام از این کشورها میپردازد و نفس توجه به طبقهبندی وبر نشان میدهد که کشورها در چه وضعی قرار دارند.
Comments are closed.