احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:رابرت کروکرافت - برگردان فرهاد نیکاندیش-بخش دوم و پایانی/دوشنبه 24 جدی 1397 - ۲۴ جدی ۱۳۹۷
ابزارهای تفکر
احتمالاً سودمندترین ابزاری که تاریخ در اختیارمان گذاشته، قیاسهای روشنگر است. نه فقط مورخان بلکه همه عادت دارند که موقعیتی را با موقعیت دیگر مقایسه کنند. مقامات دولتی معمولاً از قیاسهای تاریخی برای توجیه سیاستهای خودشان بهره میبرند. قیاسها ابزار ارزشمندی برای تفکر اند اما به آسانی میتوان از آنها به شیوههای نادرستی سوءاستفاده کرد. مورخان میتوانند قیاسها را به دقت موشکافی کنند و بر اساس شباهتها و تفاوتهای بین دو موقعیت قضاوت کنند که این قیاسها درستاند یا نه. صاحبنظران میتوانند شبیهترین قیاس را برگزینند و برای پُربارتر ساختن گفتوگوهای سیاسی از آن استفاده کنند.
آنانی که به دنبال چراغ راهنمایی میگردند تا بفهمند چرا قدرتهای رقیب به رقابت یا حتا جنگ با یکدیگر پرداختند، در حالی که میشد با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشند، میتوانند تاریخ رویارویی امپراتوری عثمانی و کشورهای مسیحی مدیترانهیی در قرن شانزدهم را مطالعه کنند. تحلیل تاریخیِ اشتباهاتی که تمدنها را از هم جدا کرد، برای سیاستگذاران امروزی بسیار عبرتآموز است. متأسفانه دامنۀ قیاسهایی که به طور معمول در بحثهای عمومی به کار میرود محدود است- تقریباً تمام مثالها به بحرانهای جهانی دهۀ ۱۹۳۰ یا آشفتگیهای اقتصادی دهۀ ۱۹۷۰ مربوط میشود. مورخان میتوانند به بحثها گزینههای متنوع دیگری بیفزایند.
نمونههای پیشینی هم مثل قیاسها هستند. تاریخ منبعی سرشار از نمونههای پیشینی است که میتواند به فهم مشکلات سیاستگذاری کمک کند. برای مثال، احتمالاً رشد قدرت چین یکی از روندهای مهم قرن بیستویکم خواهد بود و میتواند نظم جهانی را بر هم زند؛ میتواند چینی قاطع و مستبد را به رویارویی با امریکا، جاپان و دیگر کشورها بکشاند. احتمال دارد که چنین رقابتی از کنترل خارج شود. خوشبختانه، تاریخ سرشار از موقعیتهای مشابه است. میتوانیم مثالهای بیشماری از رقابتهای استراتژیک بیابیم. از مصر باستان گرفته تا زمان حال، تاریخ گواه کشمکشهای بزرگ و کوچکی برای سیاستگذاری در منطقۀ آسیا-پاسیفیک بوده است. هر چند رقابت بین قدرتهای بزرگ معمولاً به درگیری میانجامد، اما نمونههایی از پیامدهای بهتر و همزیستی موفقیتآمیز-گرچه دشوار- هم وجود دارد. تاریخ میتواند به ما کمک کند تا واکنش تصمیمگیرندهگان در پکن یا واشنگتن به بعضی از فعالیتها را پیشبینی کنیم. در سالهای پس از واقعهی ۱۱ سپتامبر، آنانی که امیدوار بودند دموکراسی لیبرال غربی را به کشورهایی نظیر عراق یا افغانستان تزریق کنند- کشورهایی که به حکومتهای مستبد خو گرفته بودند، نقاطی که وفاداریهای قبیلهیی گاه ارزشمندتر از دیگر وابستگیها بود- میتوانستند از اندیشههای الی کِدوری، صاحبنظر مسایل خاورمیانه، بهره برند اما چنین نکردند. مطالعات کدوری دربارۀ تلاشهای بریتانیا و فرانسه برای ایجاد حکومتهای غربیمآب در خاورمیانه در دهۀ ۱۹۲۰ آگاهیبخش است.
مورخان میتوانند با استفاده از تجاربشان به خوبی بر اساس وقایع نتیجهگیری کنند، در فرضیهها تردید کنند و مشکلات را از یکدیگر تفکیک کنند. علت این امر این است که آنها به مطالعۀ فعالیتهای سازمانیافته و تعاملات بشری عادت کردهاند. این یکی از دلایلی است که در مارچ ۱۹۹۰، مارگارت تاچر در خفا با مورخان سرشناس دیدار کرد تا نظر آنها را دربارۀ اتحاد مجدد آلمان و بهویژه احتمال استفادۀ حکومت آیندۀ آلمان از قدرتش برای سلطه بر اروپا جویا شود. همان طور که هنری کیسینجر، وزیر امور خارجۀ سابق امریکا، هشدار داده است، تاریخ «کتاب آشپزی نیست که در آن بتوانید دستور طبخ غذاهای امتحان شده را بیابید». تاریخ «قوانین»ی برای کنشهایی همواره سودمند را ارایه نمیدهد. هرچند مورخ نمیتواند قوانین متقن و حاضر و آمادهیی را وضع کند، یا قاطعانه بگوید که در هر شرایطی چه باید کرد، اما میتوان به کمک تاریخ «استدلال» کرد. فهم تاریخی به تخیل فرد پر و بال میدهد و به او بصیرتی عطا میکند که از راههای دیگر به دست نمیآید.
ناهنجاری تاریخی
نیروهای مسلح یکی از معدود نهادهاییاند که «تاریخ کاربردی» را به یکی از اجزای تفکیکناپذیر خود تبدیل کردهاند. سازمانهای نظامی نبردها و کارزارهای گذشته را به منظور ارتقای عملکردشان در درگیریهای بعدی مطالعه میکنند؛ اما این نوعی ناهنجاری است. کیسینجر یکی از معدود سیاستمداران مدرنی بود که به شکلی فعال از تاریخ استفاده میکرد. او فارغالتحصیل دورۀ دکترای تاریخ از دانشگاه هاروارد بود و همواره از قیاسهای تاریخی برای نظارت بر سیاستهای خارجی امریکا استفاده میکرد؛ این یکی از بهترین مثالها برای نشان دادن محاسن فهم تاریخی برای سیاستگذاری است. او بیتردید متأثر از نظرات توسیدید بود که میگفت «حال، هرچند هرگز تکرار دقیق گذشته نیست، اما قطعاً به آن شبیه است. از این رو، آینده هم باید چنین باشد». کیسینجر به خوبی میدانست که تاریخ به ما فروتنی میآموزد. برنامههای اصلاح بنیادی وضعیت موجود به ندرت به نحو مطلوب عملی میشود و اغلب به نتیجۀ معکوس میانجامد، بنابراین باید متناسب عمل کرد. متأسفانه، امروز وجود شخصی مثل کیسینجر غیرقابلتصور است.
با توجه به این که تاریخ اینقدر به سیاست ربط دارد، شک و تردید اکثر مورخان نسبت به «تاریخ کاربردی» مایۀ تأسف است. در درجۀ اول این امر حاکی از ناآگاهی از خاستگاه این رشته است. علاوه بر این، حاکی از فهم نادرست روابط علت و معلولی است- درست همان چیزی که قرار است مورخان در آن خبره باشند. اگر کسی ادعا کند که در یافتن علت و معلول متبحر است، باید بتواند الگوها و روندهای بعدی را تشخیص دهد. افزون بر این، نشانۀ بیاعتنایی به خواستۀ مردم از مورخان است (مردمی که بخش عمدهیی از بودجهی مورخان را تأمین میکنند): پرداختن به مشکلات بزرگ. و سرانجام باید گفت که بدبینی مورخان نسبت به «ربط» تاریخ با دوران معاصر به احتمال زیاد یکی از دلایل مهمی است که هزاران دانشجوی رشتۀ تاریخ غر میزنند که مدرک تحصیلیشان «بهدردنخور» خواهد بود.
تاریخ به خودی خود جذاب است، اما آنچه آن را چنین مهیج میکند این است که به فهم عمیقتر وضعیت بشر میانجامد، امری که ارزشی ماندگار دارد. گذشته راهنمای بیعیبونقصی برای حال و آینده نیست-اما تنها راهنمایی است که داریم. اینجا، صحبتهای کالینگوود بار دیگر راهگشا است. او عقیده داشت که حال «عصارۀ» گذشته است و در نتیجه گذشته «به زندهگی ادامه میدهد»؛ وقتی لایهها را کنار بزنیم به سرعت درمییابیم که حال چیزی نیست مگر انباشتهیی از تصمیمها و رفتارهای گذشته. تاریخ «زنده و فعال» است و «نزدیکترین رابطۀ ممکن با زندهگی واقعی» را دارد.
Comments are closed.