احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پوهنمل عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشکدۀ شرعیات دانشگاه کابل/ دو شنبه 1 دلو 1397 - ۳۰ جدی ۱۳۹۷
بخش سوم/
چنین نگرشی را غالباً وحدتگرایی (Monism) یا وحدت وجود (Pantheism) به معنای «همه چیز خداست» نامیدهاند ؛ نگرشی که رگههای آن را میتوان در اندیشۀ عرفای وحدتالوجودی، از آنمیان ابن عربی اندلسی مشاهده کرد.
شاید ابوریحان بیرونی، اولین کسی باشد که در باب دین هندویی به پژوهشی روشمند و جامع دست زده است. او علیرغم آنکه جامعۀ اسلامی و حتا اندیشمندانِ آن به هندوییسم به مثابۀ یک دین شرکی مینگریستند و مینگرند ، به مطالعۀ عینی و تحقیق دوباره در این باب دست یازید. نتیجۀ تحقیقاتِ او این بود که: عامۀ هندوها بتپرست به نظر میرسند، اما اشخاص تعلیمدیده و اهل علم آنها موحدند. بیرونی برای اثبات این ادعا به شواهدی از کتابِ هندوها متوسل شد که در آن از عقیده به خدای یگانه، ابدی، بی اول و انجام، مرید، متعالی، حیاتدهنده، حاکم، بیمَثل و… سخن به میان آمده است. او با این شواهد نتیجه میگیرد که قضاوت ما در مورد آیین هندویی جز بر شنیدهها (افواهات) استوار نیست . با این گفته، دو صورت از دینِ هندویی فراروی ما قرار دارد: یکم، صورت شرکی (چندخداگرایی) آن که مال عامۀ هندوهاست و دیگری، صورت توحیدی آن که بیشتر در میان نسل تحصیلکرده و اهل علم رایج است. از این بابت، ابتدا بایستی یکی از این دو قرائت ترجیح یابد و سپس میتوان بر بنیاد آن، در مورد الهی بودن یا نبودن آیین هندویی داوری نمود. آنچه که علیالظاهر وجه الهی بودن این دین را پررنگتر میسازد، بشارت ظهور پیامبر اکرم اسلام در متون دین هندویی است. در آیههای مختلفی باویشی پورانه، آتارویدا، ریگویدا، یاجورویدا، اتراویدا و … در مورد پیامبر بعدی سخن رفته است. در اتراویدا از او به نام نارشانسا یادآوری شده که از دو کلمۀ نار به معنی مرد و شانسا به معنی سپاسشده ترکیب یافته است و ترجمۀ عربی آن محمّد میشود. این مورد در جاهای مختلفی از کتاب ریگویدا نیز آمده است. در آیههای متعددی از کلکی پورانا گفته شده که اسم پدرش وچنو یاس است که بندۀ خدا یا به عربی عبدالله معنی میدهد. همچنان نقل شده که مادر وی سومه تی نام دارد که به معنی سلامت و امن است و این معنی با معنای نام مادر پیامبر اسلام (آمنه) تطبیق دارد. این و دلایل دیگری که در آن خداوند بدون مثل، جسم، تمثال و … توصیف شده است، نشان میدهد که دین هندویی علیالاصول در تداوم ادیان الهی واقع شده و بشارت ظهور پیامبر اسلام در متون اصلی آن میتواند از یکسو دال بر حقانیّت اسلام باشد و از سویی، حقانیّت خود دین هندویی را آشکارا سازد. با تکیه بر چنین دلایلی، امکان رجحان الهی بودن منشای این دین بر وضعی بودن منشای آن فراهمتر میشود.
دین بودایی
دین بودایی منسوب به سیذارتا گوتاما بودا است. بودا به معنای بیدارشده یا به روشنیرسیده است و بدین اساس، دین بودایی میتواند هم به بنیانگذار آن انتساب پیدا کند و هم به معنای لغوی آن، که وجه دوّم ظاهراً مرجّحتر است. زیرا بودا نیز بدان سبب بودا نامیده میشود که به مرحلهیی از اشراقیافتهگی رسیده است. این آیین در حدود قرنِ ششم پیش از میلاد در جغرافیایی که امروزه متعلّق به کشور نیپال است، به ظهور پیوست و انشعابی از درون دین هندو به حساب میرود. در نگاه بوداییان، رسیدن به این مقام اختصاصی به بودا ندارد، بلکه دیگران نیز میتوانند به چنان جایگاهی برسند، کما اینکه شماری رسیدهاند. بودا که شهزادهیی نازپرورده بود، با نظام اجتماعی مبنی بر کاست و تعصبات برهمنان سازگاری نداشت و چه بسا با آن به مخالفت برخاست.
روایتهای تاریخی از بودا چندان متفاوت و حتا متناقضاند که نمیتوان در آن باب به قطعیّت لازم دست پیدا کرد. بودا که خود به معنیِ انسان اشراقیافته است، اشراقیافتهگی را در پیوند به ذممه شرح میدهد. ذممه از دید او دارای اوصافی است از این دست: «ژرف است، رویتش مشکل و دانستناش دشوار، دارندۀ آرامش و شکوه، اندیشه درنیابدش، ظریف است، دانایان آن را فهم کنند». با این بیان، میتوان میان اشراقیافتهگی و نبوّت علیرغم تفاوتهایی که میانشان بهچشم میخورد ، نقاط مشترکی دید. از دید بودا، حقیقتِ روشنایییافتهگی را صرفاً میتوان ابلاغ کرد و این امر در چهار حقیقت عالی گرد آمده است: ۱- حقیقت عالی رنج، ۲-حقیقت عالی خاستگاه رنج، ۳-حقیقت عالی آغاز رنج و ۴-حقیقت عالی پایان رنج. این درحالیست که اسلام نیز ماحصل رستگاری را در رهایی از رنج (ولا خوف علیهم و لاهم یحزنون) و نیل به وضعیّتی میبیند که در آن آدمی به بیاندوهی و بیهراسیِ مطلق میرسد. در نگرش بوداییان، ریشۀ رنجهای آدمی در میل یا آرزوها نهفته است و بنابراین، برای رهایی از رنج بایستی آرزوها (تعلّقات) را کنار گذاشت و این مأمول از طرقِ هشتگانۀ فهمِ درست، آرمانها یا مواضع درست، گفتار درست، کردار درست، معیشت درست، جدّ و جهد درست، مراقبه، مکاشفه یا خویشتنداری برآورده میشود.
ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانیها کاین قفس گلستان شد
بیدل
«نیروانا» هدف اصلییی است که بوداییان سعی میکنند به آن برسند و توصیفاتی که از نیروانا در این آیین رفته است، شباهت بسیاری دارد با اوصاف خداوند در اسلام. رضاشاه کاظمی در نوشتۀ نسبتاً مبسوطی سعی میکند تا نقاط روحانی و معنویِ مشترک میان اسلام و آیین بودایی را نشان دهد؛ این در حالیست که بر پایۀ شواهد دیگر، آیین بودایی صرفاً به دنبال اصلاح فردی و اجتماعی بوده و بودا نیز خود هیچگاه ادعای پیامبری نکرده است. اگر چنانکه نظریّهیی را مرجّح بینگاریم که بر اساس آن دین بودایی در ابتدا دین توحیدی بوده و سپس به شرک انحراف یافته و پیروان متعصبِ بودا خود او را به مقام خدایی رسانده و معبود قرار دادهاند، در آنصورت میتوان بودیسم را متکی بر آموزۀ ابتدایی توحیدی آن دارای منشای وحیانی و الهی دانست و خود بودا را نیز یکی از پیامبران الهی در نظر آورد؛ امّا اگر نگرشی ترجیح یابد که نشان میدهد بودا به هیچ خدایی معتقد نبوده و یا تذکری از خدا در آیین او نرفته است، آنگاه نمیتوان در باب الهی بودن آن قضاوت کرد و بلکه خلاف آن، ایدۀ وضعی بودن این دین رجحان پیدا میکند. آنچه مسألۀ ترجیح یکی از جوانب را بر دیگری دشوارتر میسازد ایناست که، پژوهشهای تاریخی در این باب از یکسو مختلف و حتا متناقضاند و از سویی، وثاقت تاریخی لازم ندارند. تعدد روایتها از آیین بودایی، مشکل دیگری است که دستیابی به یک نگرش قطعی و یقینآور را دشواریاب میسازد. توجه به این نکات میتواند ما را دستِ کم از داوری شتابآلود در مورد ادیان دیگر باز دارد و به تسامح عملی بیشتر میان دینهای مختلف بینجامد.
دین زرتشتی
روایتهای تاریخی در مورد زرتشت نیز چندان مختلف و حتا متضاد است که شماری از پژوهشگران وجود واقعی شخصیّتی به نام زرتشت را مورد تردید قرار دادهاند. با این وجود، بیشتر نویسندهگان معتقدند که زرتشت یا زردشت ویا زراتشترا (Zarathustra) که بر اساس نظریّۀ درستتر، برابرنهادِ زرداشتر (دارندۀ شتر زرد) میشود، وجود تاریخی داشته است و یکی از دلایل آن نیز معنای لغوی کلمۀ زرتشت میتواند باشد. نام پدرش پوروشسب به معنای دارندۀ اسب پیر، نام مادرش دغدو به معنای دوشندۀ گاو ماده و نام خانوادهاش سپیتمه به معنای سپیدنژاد بوده است . بنا بر روایتِ مشهور و درستتر، وی اهل ایرانِ تاریخیِ شرقی (آذربایجان) بوده و بر بنیاد یکی از گزارشها، در بلخ میزیسته است. زمان تولد او را بین ۶۰۰۰ تا ۶۰۰ قبل از میلاد دانستهاند و میلاد او را مقرون با وقوع یکسلسله معجزات در نظر آوردهاند. از آنجمله، در لحظۀ تولد او بر زبان شیطان چنین جاری شد:
زرتشت یا زرادشت پاک در خانۀ بوراشاسب تولد یافت، چگونه میتوان بر هلاکت و مرگ او ره یافت؟ او سلاحی است که با قوتِ تمام بر ما فرود میآید، او مصیبت بزرگی برای ماست. به زودی پرستش شیاطین در زمین نابود، و به زودی دروغ و دورویی از میان مردم برداشته خواهد شد .
بررسی مراحل طفولیّت تا مرحلۀ رشد و بلوغ زرتشت بیشباهت با حضرت ابراهیم نیست. از اینرو، برخیها مدعیاند که زرتشت تاریخی همان حضرت ابراهیم است. زرتشت از طریق وحی با خداوند در ارتباط بوده و بنا بر آنچه که در مصادر اسلامی آن را «المخاطبات السبع» نامیدهاند، هفتبار مهبط وحی قرار گرفته است که عمدتاً به فرایض، سنتها، عقوبات، روز آخرت و نعمتهای بهشت و عذاب دوزخ و … تعلّق میگرفته است. رسالت زرتشت با واپسین مخاطبه به پایان میرسد و نهایتاً وحی منطقع میگردد.
مسألۀ الهی بودن دین زرتشتی -خلاف دو دین بودایی و هندویی که ذهنیّت حاکم همواره بر وضعی بودن آنها بنا یافته- از دیرباز پیوسته میان مسلمانها مورد بحث و مناقشه بوده است. از همینجاست که شهرستانی آیینِ زرتشتی را ذیلِ فرقههایی جای میدهد که در مورد اهل کتاب بودنشان شبهه وجود دارد. ابن عطیه در تفسیر خودش روایتی را نقل میکند که پیامبر اکرم اسلام فرمودند: «سنّوا بهم سنۀ اهلالکتاب » با آنها چنان رفتار کنید که با اهل کتاب رفتار میکنید. این روایت ظاهراً زرتشتیها را در ردیف اهل کتاب قرار میدهد. با این وجود، اکثریّت دانشمندان اسلامی آنها را به این دلیل که در حدیث پیشگفته خوردن ذبائحشان برای مسلمانها روا نبوده و نکاح با آنها مجاز شمرده نشده است، اهل کتاب ندانستهاند. همچنان از پیامبر اسلام روایت شده که در میان مجوس پیامبری مبعوث شد که اسمش زرادشت بود. شهرستانی به نقل از زرتشت آورده است:
نور و تاریکی دو اصل متضادند، کما اینکه یزدان و اهریمن. این دو مبدای موجودات عالماند و ترکیبها از امتزاج آنها به دست میآید و صورتها از ترکیبهای مختلفه. خداوند خالق و مبدِع نور و تاریکی است. او یگانه است و هیچ شریک و ضدّی ندارد. انتساب تاریکی به او –چنانکه زروانیّه گفتهاند- درست نیست. با این وجود، تردیدی نیست که خیر و شر و صلاح و فساد، پاکی و نجاست از امتزاج نور و تاریکی حاصل میشود. اگر این دو با هم مزج نشده بودند، جهان وجود نمییافت.[…] خداوند ذاتی است که دو عنصر فوق را به سبب حکمتی که در ترکیب آنها مینگرد، با هم درمیآمیزد چه بسا که نور را اصل قرار داده است.
Comments are closed.