احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شمسالحق آریانفر/شنبه 6 دلو 1397 - ۰۶ دلو ۱۳۹۷
اشاره: روزپنجشنبه ۴ دلو ۱۳۹۷ کتابِ ناگفتههای سیاسی جمعیت اسلامی، تاجیکان، زبان فارسی؛ نوشتۀ محمداکرام اندیشمند نویسنده و مورخ کشور در دانشگاه خورشید روگشایی شد. پروفیسور محمدنظیف شهرانی و دکتر شمس الحق آریانفر به نقد و بررسی این کتاب پرداختند. اینک یادداشت سخنان دکتر آریانفر را میخوانید.
درکتاب یاد شده بحث روی سه مسأله است. جمعیت اسلامی، تاجیکان، زبان فارسی. اگر این سه موضوع را در سطح کشور تعمیم بخشیم، در مییابیم نویسنده روی سه معضل اساسی جامعۀ افغانستان انگشت گذاشته است: نبود احزاب سیاسی مدرن و نیرومند، برخورد غیر عادلانه با اقوام و زبانها. نویسنده با سه عنوان، چالشهای موجود در سه عرصه کشور را به شناسایی گرفته است.
جمعیت اسلامی
بررسی این بخش تحقیق ژرفی را بر میتابد. نکات ارزشمندی در رابطه به نهضتهای اسلامی، سیر تحول جمعیت اسلامی، معرفی قومندانان جمعیت، فعالیتهای فرهنگی جمعیت اسلامی در دوران جهاد، بررسی زوایای مختلف توطئه شهادت پروفیسور استاد برهانالدین ربانی، تلاشهای ناموفق مداوم در تدویر کنگرۀ جمعیت اسلامی افغانستان، نکات عمدۀ این بخش است.
نگارنده در عدم تدویر کنگرۀ جمعتیت اسلامی این عوامل را دخیل میداند:
– در کشورهای شرقی، سنت جاری میان احزاب سیاسی اینست که بعد از مرگ رهبر فرزند او جانشین میگردد: بعد از اندرا گاندی پسرش راجیف گاندی جانشین شد. بعد از ذوالفقار علی بوتو فرزندش بینظیر بوتو کرسی را اشغال کرد و به جای بینظیر بوتو بلاول بوتو نشست. شیخ حسینه جانشین پدرش شیخ مجیبالرحمن شد و بشار الاسد جای پدرش حافظ الاسد را گرفت. فرزند مولوی نبی، گیلانی و حکمتیار نیز چنین اند. جمعیت نیز نمیتواند استثنا باشد.
-مخالفان داخلی و قدرتهای خارجی دخیل در امور افغانستان نیز انسجام و قدرت جمعیت را نمیخواهند.
-اختلاف و تفرقۀ درون حزبی عامل دیگر عدم تدویر کنگره است: برخی از بزرگان جمعیت احساس میکنند در تدویر کنگره شاید دیگری به قدرت برسد. از طرف دیگر، برخی از رهبران موقعیت فعلی خود را که فرصتی برای دریافت امکانات است، با تدویر کنگره نمیخواهند از دست بدهند.
-ماهیت ایدئولوژیک و دینی جمعیت اسلامی سبب گردیده است که به یک حزب مدرن تبدیل نگردد.
-شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان داشتن حزب مقتدر سیاسی را بر نمیتابد.
نویسندۀ کتاب بعد دو پرسش را عنوان میکند:
آیا عدم تدویر به نفع آنهاست؟ پاسخ میدهد در عدم تدویر کنگره هیچکدام به جایی نمیرسند. آیا تدویر کنگره غیر ممکن است؟ بعد پاسخ میدهد: تدویر کنگره ممکن است، اما زمانی که این اصل به یک گفتمان تبدیل گردد، تا دیگر کسی از این روند خود را کنار کشیده نتواند.
ویژهگی دیگر کتاب ذکر تاریخ وار و مستند رویدادهاست. مشخص ساختن تاریخ رویدادها، تحقیق و جستجوی بیشتر را نیازمند است که نویسنده آن را برخود هموار ساخته است:
۱۱ثور ۱۳۹۰ کمیتۀ تدارک ۱۰۶ نفری تدویر کنگرۀ جمعیت اسلامی افغانستان توسط استاد ربانی در هوتل کانتیننتال اعلان گردید.
۱۲میزان ۱۳۹۰ صلاحالدین ربانی به سرپرستی جمعیت برگزیده شد و وعده داد: راه استاد را ادامه میدهد و کنگره را دایر مینماید.
۲جوزای ۱۳۹۶ شورای رهبری با ترکیب ۶۴ نفر اعلان شد.
پیشگوییهای نویسنده بعد از ذکر اختلافات در درون جمعیت: با توجه به این ناهمسویی در درون شورای رهبری، مشخص نیست در انتخابات ریاستجمهوری آینده موفق به همسویی وتصمیم مشترک خواهند شد یا نه (ص ۱۰۶)
شورای انسجام، مجمع اصلاحی و فرزند سید نورالله چالش در برابر رهبری نیست؛ اما نا همسویی درونی جمعیت را بیشتر میسازند و آیندۀ جمعیت را در تحول از یک تنظیم به یک حزب متعارف سیاسی همچنان مبهم و ناروشن میماند.
تاجیکان
در بخش تاجیکان از نخستین دولتداریهای تاجیکان: پیشدادیان، کیانیان، اسپهها تا اشکانیان و کوشانیان و طاهریان و صفاریان و سامانیان و غوریان سخن آمده است. نویسنده یادآور میشود بعد از زوال این دولتداریها تاجیکان به وضعیتی رسیدند که خیال دولتداری از حافظۀ شان کوچید. تا آنجا که بعد از شکست انگلیس عبدالقادر اوپیانی با آنکه قدرت را به دست داشت گفت:
میکنم دیوانگی تا بر سرم غوغا شود
سکه بر زر میزنم تاصاحبش پیدا شود
این وضعیت را در شرایط امروز نیز میتوان شاهد بود و میشنویم. به گونهیی که همه نامزدان ریاستجمهوری تلاش دارند با نیروی تاجیکان، هزارهها و ازبیکان به قدرت برسند، اما از اینها کسی خیال در اول خط ایستاد شدن را ندارد. همیشه میخواهند دومی باشند. استاد ربانی و احمدشاه مسعود در این روند استثنا اند.
عامل انزوای تاجیکان
نویسنده انزوای تاجیکان را از قدرت، وابسته به عوامل داخلی و خارجی میداند .
در عامل خارجی سیاست روس و انگیس را در مخالفت با تاجیکان یاد میکند. انگلیسها هیچگاه در افغانستان به تاجیکان اعتماد نکردند و همینگونه روسها سیاست ضد تاجیکی را در آسیای میانه و افغانستان داشتند. معلوم است که تاهنوز این اصل جاریست.
در عوامل داخلی انزوای تاجیکان میگوید:
-تعریف ناروشن هویت تاجیکی. اینکه تاجیکان از هویت خود به گونۀ روشن سخن گفته نمیتوانند.
-تاجیکان ساختار قبیلهیی ندارند که بیچون و چرا به حفظ ویژهگیهای قبیلهیی بچسپند.
-شهرنشینی و جبن ناشی از آن؛ نداشتن تشکیلات سیاسی مدرن و انسجام بخش؛ ناتوانی محور شدن بر دیگران؛ عدم حمایت خارجی؛ نبود حمایت همسایهها و رهبری ناموفق درونی.
تا آنجا که تاجیکان در قرن بیست در برزخ هویت تباری و ایدئولوژیک و خودباختگی جان میکنند.
زبان فارسی
-در بررسی زبان فارسی میگوید: زبان فارسی دری یکی از ده زبان باستانی دنیا و زبان دوم جهان اسلام است.
-زبان فرا قومی و فرا ملی است: غزنویان ترک این زبان را زبان ادبی ساختند، لودیهای پشتون فارسی را زبان اداری و تحصیل در هند قرار دادند، سلجوقیان ترکمن و عثمانیها این زبان را تا روم و آسیای صغیر رساندند، بابریها یا مغولهای حاکم بر هندوستان، فارسی را زبان رسمی شبه قارۀ هند ساختند. با تلاش اقوام مختلف منطقه بود که زبان فارسی از آسیای صغیر تا دهلی و خلیج بنگال و از قفقاز تا کاشغر و ختن گسترش یافت.
چالشها در برابر زبان فارسی
-در عهد عبدالملک اموی، صالح بن عبدالرحمن که زبان فارسی و عربی را میدانست، دفتر و دیوان را از فارسی به عربی تبدیل کرد که بعدها با ایجاد دولتهای ملی رفع گردید و زبان فارسی نجات یافت.
-درافغانستان امروز نخستینبار محمود طرزی علم مخالفت را در برابر زبان فارسی بلند کرد و گفت: ما باید در برابر ادبیات فارسی عاریتی، ادبیات ملی افغانی داشته باشیم و تأکید کرد: ملت ما افغان، سرزمین ما افغانستان است و زبان ما باید افغانی باشد که هدفش پشتو است.
-امانالله خان در لویه جرگۀ ۱۳۰۲حین تصویب نظامنامۀ اساسی افغانستان، با تأثیرپذیری از محمود طرزی از تعمیم زبان پشتو و انجمن «مرکه پشتو» برای انکشاف زبان پشتو سخن آورد.
-هاشمخان در ۱۲ حوت ۱۳۱۵ زبان پشتو را یگانه زبان تعلیم معارف اعلام کرد. در این ایام معلمی که پشتو نمیدانست، با کتابی که به پشتو نبود برای شاگردانی که پشتو نمیدانستند، پشتو تدریس میکرد. این امر وضعیت معارف را ابتر ساخت تا اینکه در ۱۳۲۵ ان حکم ملغا شد.
-نعیمخان در سال ۱۳۱۶ وزیر معارف شد و انجمن ادبی معارف را به پشتو تولنه تبدیل کرد.
-قانون اساسی سال ۱۳۴۳ زبان فارسی را دری ثبت کرد و در مادۀ ۳۵ آن از انکشاف زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی یاد شد و این امر را مایه وحدت ملی خواند.
-تجارب جهان نشان داده که ملتسازی با تغییر هویت و یکسانسازی صورت نمیگیرد، بلکه با پذیرش واقعیتها و همدلی و همگرایی است که ملتها تشکل مییابد.
-بی اعتنایی دولت در برابر زبان فارسی. در حالی که باید از هر دو زبان را یکسان حمایت کند.
-مانع شدن از حضور زبان فارسی در نمادهای ملی: سرود ملی، شناسنامه، گذرنامه، رتبههای علمی، القاب علمی و نظامی و قضایی.
چالش خارجی
بازهم مخالفت خارجیها با این زبان است. میگویند: وقتی مکناتن از بالاحصار با اسپ خود پایان شد، دید در محلی مردم گرد آمده اند و کسی چیزی میخواند. از موضوع و مضمون آن پرسید. گفتند: کسی شاهنامه میخواند و یاد از قهرمانیهای ملت میکند. بعد از آن شاهنامهخوانی را منع کرد.
در شبه قارۀ هند انگلیسها زبان فارسی را در سال ۱۸۲۹ از رسمیت انداختند. روسها زبان تاجیکی را در تاجیکستان، زبان جدا از قارسی معرفی کردند و زبان روسی را جانشین آن ساختند. در پیوند با همین سیاست در افغانستان نیز از حضور تاجیکان ترس داشتند و مانع آنان شدند.
رسانههای جهانی هنوز از ایجاد نفاق در میان فارسی زبان جهان دریغ نمیکنند. به عنوان مثال: بی.بی.سی که سه گویش زبان فارسی دری را به عنوان زبانهای تاجیکی، فارسی و دری عنوان کرده و نشرات خود را به این اساس سامان بخشیده است.
نویسنده با یادکرد از این چالشها خواسته است، مشکلات حل گردد و ملت ما به وحدت و یگانگی واقعی برسد، با سکوت و نادیده گرفتن واقعیتها نمیشود به یگانگیها دست یافت. ایکاش همگان انسان باشیم و مسلمان و به انسانیت و اسلامیت تکیه کنیم و نه به قومیت و زبان و مذهب که نابودی ملت و سرزمین ما از آن بر میخیزد و این باورها را بیگانگانی به ما هدیه میکنند که تفرقه ما حیات و منافع ایشان را تضمین میکند.
Comments are closed.