احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۰۳ دلو ۱۳۹۱
مراسم سوگند رییسجمهوری امریکا با شرکت دهها هزار در برابر کاخ سفید و کنگره این کشور انجام شد. باراک اوباما با انجام این مراسم، دومین دوره ریاستجمهوریِ خود در امریکا را رسماً آغاز کرد. آقای اوباما در سخنرانیِ خود در این مراسم، عمدتاً به مسایل و مشکلات امریکا توجه نشان داد و کمتر به روابط خارجی و مشکلات بینالمللی پرداخت. شاید بحران اقتصادی و مشکلات داخلی امریکا، فرصت مانورهای بینالمللی را از آقای اوباما در دومین دوره ریاستجمهوریاش گرفته بود. او در این سخنرانی که جمله آغازِ آن عملاً از قانون اساسی این کشور گرفته شده بود و پس از چند گزاره تکرار میشد، میخواست عواطف و احساساتِ خود را به امریکاییها نشان دهد.
نوام چامسکی زبانشناس و فیلسوف امریکایی که بهدلیل مخالفتهایش با سیاستهای این کشور شهره شده، در یکی از گفتوگوهای تازهاش در مورد اوباما تعبیر شگفتانگیزی ارایه کرده است. آقای چامسکی در این گفتوگو آقای اوباما را سیاستمداری لفاظ توصیف کرد که با سخنرانیهای پوپولیستیاش تلاش میکند دل مخاطبان را بهدست آورد. این توصیف شگفت در سخنرانیِ دومین دوره ریاستجمهوری آقای اوباما، بیش از هر زمان دیگری متجلی بود. او واقعاً نشان داد که سیاستمداری لفاظ است. مخاطب اصلیِ این سخنرانی عمدتاً مردم امریکا بودند؛ مردمی که در چهار سال گذشته وعدههای زیادی از سوی آقای اوباما شنیده بودند، ولی در زندهگی عملیِ خود کمتر اثری از آن وعدهها میبینند.
آقای اوباما در آغاز دوره اول ریاستجمهوری خود، به مردم امریکا وعده سپرده بود که مشکل خدمات بهداشتی، حقوق بازنشستهگی و بیکاری در این کشور را به گونه سیستماتیک حل میکند. ولی در حال حاضر به باور بسیاری از کارشناسان سیاسی این کشور، بحران اقتصادی امریکا چنان بالا گرفته که عملی شدنِ این گونه وعدهها را به امری محال اگر نگوییم، ولی بسیار دشوار تبدیل کرده است.
از سوی دیگر، بحثهای داخلی همواره در امریکا در دوره دوم ریاستجمهوری مهم بوده و روسای جمهوری که برای بار دوم به کاخ سفید راه یافتهاند، تلاش کردهاند دوره دومِ خود را بیشتر به برنامههای داخلی اختصاص دهند.
اما آقای اوباما حرفهای کلی در مورد وضعیت جهان هم داشت؛ سخنانی که بیشتر شعارگونه بودند تا طرح مسایل عملیـ برخلاف آنچه که آقای اوباما در دور نخست ریاستجمهوریِ خود بر آنها تمرکز داشت. مثل مساله جنجالی عراق و افغانستان که در دور اول ریاستجمهوری آقای اوباما، محور اصلی سخنانِ او را به خود اختصاص داده بودند.
آقای اوباما در سخنرانیِ تازه خود از صلح جهانی سخن گفت؛ صلحی که مشخص نیست مولفههای آن چیست و چهگونه این کشور میتواند در تحققِ آن نقش بازی کند. فقرزدایی و توجه به اقلیتهای محروم جوامع، موضوع دیگری بود که آقای اوباما با لحنی پرطنطنه به آن اشارههای دلچسپی داشت. اشارههای بیشتر آمیخته با شعار و یا به گفته چامسکی، لفاظی.
آقای اوباما این بار نه در مورد افغانستان حرفی زد و نه هم در مورد ایران. او به مسایل خاورمیانه نیز توجه نکرد و موضوع اسراییل و فلسطین را پاک از یاد برد. حال آنکه در دور نخست، این مسایل محور سخنرانیِ او بودند. او در آن دوره از سیاستهای پیشین امریکا در قبال کشورهای مسلمان انتقاد کرد و از دور تازه روابط با این کشورها سخن گفت. او در آن زمان بلافاصله به مصر سفر کرد و از مسجدی در این کشور دیدار نمود. اما این بار مسلمانان و مشکلاتشان در جهان نامتوازنِ امروزی، از دید آقای اوباما افتاده بودند و او حتا اشارهیی گذرا به این مسایل نکرد. از همه گذشته، مردم افغانستان انتظار داشتند که آقای اوباما سخنانی درباره حل مشکلات کشورشان بر زبان براند؛ مشکلاتی که در یک دهه گذشته با حضور پرقدرت امریکا در افغانستان رقم خورده و حالا بیتفاوت بودن در برابر آنها، هیچ پیامی برای مردم کشور ما نخواهد داشت مگر یک پیام که: آقای اوباما مشکلات افغانستان را میخواهد بایگانی کند.
جهان در سالهای زمامداری آقای اوباما وارد دور تازهیی از تحولات شد. از بهار عربی گرفته تا فلسطین که جایگاه نسبتاً بهتری در سازمان ملل یافت. اما اینها کافی نبودند و نیستند. وقتی آقای اوباما صلح را بر جنگ ترجیح میدهد، باید دید که در عمل این کشور برای استقرار صلح جهانی چه کرده است؟ آیا جهان ما در سالهای زمامداریِ او آرامش بیشتری را تجربه نموده است؟
بدون شک پاسخ به این پرسشها منفی است. چون در عمل نه تنها تنشها و درگیریها در جهان کاهش نیافتند، بل جنگها و درگیریهای تازهیی هم به آنها افزوده شدند.
وعدههای آقای اوباما برای کمک به کشورهای فقیر و تهیدست جهان، وعدههایی بیپشتوانه بودند. او برای تحکیم ارزشهای دموکراتیک نیز کارنامه موفقی ندارد. اوباما در حالی دور دوم ریاستجمهوریِ خود را آغاز کرد که میخواهد به مأموریت نظامیِ کشورش در افغانستان پایان دهد؛ مأموریتی که به گفته بسیاری از کارشناسان بینالمللی، قرین به توفیق نبوده است. امریکا افغانستان را در حالی میخواهد ترک کند که بنیادگرایی و تروریسم هنوز به عنوان تهدیدهای اصلی، از مردم کشور ما قربانی میگیرند. پاکستان نیز هنوز به عنوان عامل اصلی بیثباتیهای منطقهیی، در جایگاه خود نشسته و هیچ فشار غیرقابل تحملی را بر خود احساس نمیکند که لااقل در روند صلح، احساس مسوولیت بیشتری نشان دهد.
Comments are closed.