احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۲ دلو ۱۳۹۷
پرداختن به صلح، تکرارِ مکررات نیست؛ چه اینکه صلحِ افغانستان موضوعیست که هر روز میتواند به صد مسأله و دغدغۀ تازه ارتباط رساند و متعاقباً از هزار دریچه و زاویۀ تازهگشوده متأثر گردد. صلحِ افغانستان از این نظر غفلت و سکون را برنمیتابد و باید به موازاتِ خبرها و تحولات جدید، نگاهی مجدد به آن انداخت و پرداختی تازهتر از آن ارایه کرد.
نگاهها به صلح در داخلِ افغانستان به چند بخش قابل تقسیم است. یکی از این نگاهها، نگاه حکومتِ افغانستان به صلح است که آقای غنی نمایندۀ اصلیِ آن میباشد. آقای غنی به گونۀ آشکار بیاعتمادیاش را نسبت به برنامۀ صلح امریکا – طالبان و توافق احتمالیِ آنها اعلام کرده و در بیانیهاش خطاب به مردم و در نامهاش خطاب به آقای ترامپ، آن را انعکاس داده است. آقای غنی در بیانیهاش برای مردم، به نقش منفیِ کشورهای منطقه و ابزار قرار دادنِ طالبان توسطِ آنها اشاره کرد و در نامهاش به ترامپ نیز از پیامدِ توافقِ شتابزده با طالبان هشدار داده و از او خواسته که نیروهای مستقرش در افغانستان را به ازای کاهش هزینۀ حفظ این نیروها در این کشور نگه دارد. اما بسیاری از تحلیلگران میگویند که هراسِ اصلیِ آقای غنی، نه تکرار تلخِ تاریخ است و نه سیطرۀ بیگانهگان بر افغانستان، بلکه بقای خود و حکومتش سرچشمۀ این واکنش نسبت به صلح است.
دومین نگاه، نگاهِ مجموعۀ کلانی از جریانهای سیاسیِ افغانستان است که برخی از آنها از دوستانِ دیروزِ غنی در حکومت به شمار میروند و برخی دیگر نیز از آغاز به کارِ حکومت وحدتِ ملی، مخالفِ مشی و منشِ استبدادی و انحصارگرِ او در نظام سیاسی ـ اداری کشور بودهاند. این عده بیشتر در سایۀ نفرت و انزجاری که نسبت به آقای پیدا کردهاند، از برنامۀ صلحِ امریکا – طالبان به عنوانِ یک «فرصت مهم» برای مردم افغانستان استقبال میکنند و خلافِ آقای غنی میگویند باید به خلیلزاد اجازه داد تا با پیگیریِ تلاشهایش در زمینۀ صلح، گشایشِ صفحۀ جدیدی را در افغانستان زمینهساز شود. آنها در این راستا حتا آمادۀ سازش با گزینههایی چون تعویق انتخابات و تشکیل حکومتِ موقت نیز هستند.
سومین نگاه، حمایت از برنامۀ صلح با این پیششرط است که تأمین صلح پیش از اجماع بیرونی و بینالمللی، نیازمندِ اجماع داخلی و ملی است. این نوع نگاه که میتوان گفت سرچشمۀ اساسیِ آن تیم وفاق ملی شمرده میشود، میگوید پیشبردِ صلح در موجودیتِ حکومتی که از مشروعیت تهی شده و جامعه را به قطبهای متعددِ قومی ـ سیاسی تقسیم کرده، ممکن نیست. بنابراین نخست از همه، باید حکومتی برخاسته از یک اجماعِ فراگیر و سرتاسری در افغانستان به میان بیاید تا بتواند به موازاتِ اجماع منطقهیی، امرِ صلح را از موضعِ ملی و میهنی پیش ببرد و پیروزی و پایداریِ آن را تضمین کند.
این سه نوع نگاه، عمدهترین نگاهها به موضوع صلح در افغانستان اند که هرکدام به دلایلی خود را برحق میشمارد. اما فارغ از این نگاهها، نگاهِ چهارمی نیاز است تا میانِ آنها داوری کند. اگر این نوشته نگاه چهارم فرض شود، میتوان اینگونه مطلب را حلاجی کرد:
از یکطرف صلح در افغانستان یک نیازِ مبرم است و از سوی دیگر، صلحی که با ضربالاجلِ آقای ترامپ کلید خورده، ابهامها و خطرهای گوناگونی برای جامعۀ افغانستان به دنبال دارد. مسلماً تحققِ صلح در افغانستان به دو دلیلِ پیچیدهگیهای منطقهیی و بینالمللی و نیز پیچیدهگیها و قطببندیهای داخلی، آنقدر دشوار به نظر میرسد که هیچکدام از این نگاهها نمیتواند صلح و پیروزی در آن را به گونۀ ۱۰۰ درصد تضمین کند. اما از انصاف نباید گذشت که وزنِ این نگاهها و درجۀ خلوصِ نیت در آنها متفاوت است. در نگاهِ آقای غنی به صلح، چنان شوقِ حضور در قدرت و هراسِ وداع با آن خلط است که میتوان به نگاهِ وی به صلح و دغدغههایش اعتنایِ چندانی قایل نشد. در نگاهِ دوم نیز سوداهایِ بیرون ساختنِ غنی از ارگ و تلافیِ پنج سال انحصارگریهایِ او چنان نهفته است که میتوان پایۀ احساسی و واکنشیِ آن را کاملاً غالب بر پایۀ عقلانی و منطقیِ آن محاسبه کرد و از آن پرهیز نمود. نگاهِ سوم اما نه دغدغۀ حفظ قدرت را بازتاب میدهد و نه سودای انتقامگیری از غنی را، بلکه حولِ مردم افغانستان و سرنوشتِ جامعهیی میچرخد که دچار انقطابهای فراوان شده و بدون بازسازی و انسجام ملی، نمیتواند صلح را به پیروزی برساند.
Comments are closed.