احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدصابر صبوریار - ۲۷ دلو ۱۳۹۷
بخش دوم/
۲٫ توصیف و افتخار به زبان فارسی
یکی دیگر از مفاهیم و عناصر مهمِ مسایل اجتماعی، زبان است. زبان است که دروازههای بستۀ ذهنِ آدمی را باز میکند و از آن طریق، پنداشتها و اندوختههای خود را برای دیگران بیان میکند. هرقدر زبان غنیتر و رساتر باشد، به همان اندازه نویسنده و شاعر خوبتر و بااحساستر موضوعها را بیان میکند. زبان فارسی که بلخ و نواحی آن، مهد پیدایش و پرورش آن بوده و نخستین جرقههای نظم و نثر از آن دیار سربرآورده است، یکی از جمله زبانهای زندۀ جهان به شمار میرود که امروزه در بزرگترین دانشگاهها، دانشکدهیی زیر عنوان فارسی دری به روی دانشجویان باز میباشد. همانطور که میدانیم، زبان پارسی زبانِ خردورزی، دانش و پیشرفت است. دانشمندانی همچو مولانای بلخ، ابن سینا، فردوسی، بیدل و اقبال لاهوری با استفاده از این زبان در جهان شهره شدهاند. زبان فارسی برای عاصـی به عنوان یک ارزشِ بنیادین مطرح بوده و از همین جهت او به زبان فارسی توجه خاصی داشته است.
توجه به زبان، در تاریخ گذشتۀ کشورهای فارسیزبان نیز یکی از محورهای ارزشمند فکری بوده است که نمونههای این موضوع را در دوران سامانیان و غزنویان مشاهده میکنیم.
سلطهگران و استعمارگران با ترویج زبانِ خود به ملتِ تحت سلطه میگفتند که زبانِ سلطهگر تنها پاسخ نیازهای انسان است و از همین روست که ملتهای آگاه و بیدار بعد از استقلال تلاش برای احیای زبان خود را آغاز میکنند. در اینجا بازگشت به زبان بومی، مقابله با افکار وارداتی است و این امر که افکار باید صد در صد تولید داخلی باشد. (اسکندری،۱۳۷۶ :۸۰ )
عاصی واقعیت زبان فارسی را نسبت به دیگران بهخوبی دانسته و نیز زبان را به عنوان یکی از نیازهای مهــم و ارزشمند آزادی یک ملت گفته و از آن توصیف و تقــدیر میکند.
گل نیست ماه نیست دل ماست پــارسـی
غـوغـای کُه تـرنم دریاســت پــارسـی
از آفتاب معجزه بر دوش مــــــیکشـــد
رو بـر مــراد و روی بـه فرداست پارسی
از شـام تا بـه کاشغر از سنـد تا خجنـــــــد
آییــنهدار عــالم بــالاســــت پــارســی
تــاریـخ را وثیقــۀ سبـز شکــــــــوه را
خــــون مـن و کـلام مطـــلاست پارسی
روح بــزرگ و طبــل خــــــراسانیان پـاک
چتر شرف چــراغ مسیحــاسـت پـارسی
تصــویــر را مغـازلـه را و تـــــــــرانـــــه را
جغـــرافیــای معنــوی مــاســـت پـارسـی
ســرسخت در حمـاسه و هموار در ســرود
پیـدا بـود از ایـن که چه زیباست پارسی
بانگ سپیـده عـرصۀ بیـدار بـاش مــرد
پیغمبـــر هنــر، سخــن راســـت پـارسـی
دنیــا بگــو مبــاش، بـزرگـی بگــو بــــــرو
مــا را فضیلتـیست که مــا راست پارسی
(عاصی،۱۳۸۸: ۶۱۱)
۳٫ فقر و تهیدستی
فقر به فتح فا در لغت درویشی، ناداری و تهیدستی و تنگدستی را گویند. در اصطلاح تصوف، راه و روشی را گویند که همۀ نعماتِ دنیا را نادیده گرفته و بهخاطر کسب رضای خدا از همۀ خواستهای نفسانی گذشته و در هر دو جهان او را گزیدهاند و در همه حال شکرگزار هستند.(مونس،۱۳۹۰:۳۹) اما در اینجا همان معنای لغوی آن منظور است.
بدون شک بیشترین چیزی که امروز جهانیان با آن دست به گریبان اند و عدهیی را واداشته تا بهخاطر حل آن، راهحلهایی را جستوجو کنند، معضلۀ فقراست؛ زیرا با آنکه زمین الله جل جلاله پُر از ذخایر بوده و برای بشریت کافیست؛ اما تمرکز ثروتها در حیطۀ افراد محدودی، اکثریت مطلقِ جامعه را به لقمهنانی محتاج ساخته و به دام ثروتمندان کشانده است. جنگهای دوامدار، مردم افغانستان را فقیر و ضعیف ساخته است. عاصی هم به عنوان یکی از متضررین جنگ در دام فقر گرفتار میشود و از همین جهت است که او در اشعارش همواره از فقر، گرسنهگی، بینانی و بیجایی یاد میکند.
میرسد ایام ناایام
میوزد باد پریشانی
لحظهها تکرار مییابند
با هزار آزار و درد استخوانسوز گرانجانی
دامن دوشیزهگان ده دوازدهسالهشان برباد
نوجوانانشان
طعمههای بیسوادی، چرس، بدنامی
مادران از بچهزادنهای بیتمهید
درگیر کمردردی و فلج و بیسرانجامی
وز درون کلبههاشان
یک طنین حوصلهفرسای بیانجام و بیآغاز
«نان»!
(عاصی،۱۳۸۸: ۶۳۳)
عاصی در ادامه از سرمای شدید و نبود مواد سوخت به منظور گرم نمودنِ منازل در پهلوی گرسنهگی شکایت میکند و به خصوص از وضعیت کودکانی که از گرسنهگی به تنگ آمدهاند و فریاد میزنند نان، نان، نان!
یورش سرما
بر گلو و گردۀشان اینک
خنجر و خونابه میخواند
آسمانش ره نمیبندد
و زمین سرد بیدردش
بس نمیگوید
چون صدای کودکان از آستان نانواییهای لبریز سیاست
میرود در بستر رگهایشان پیوسته یک آواز:
«نان!»
«نان!»
جای آب زندهگی پژواک آتش مینماید ساز:
«نان! نان!»
عاصی در ادامه میخواهد این نکته را بگوید که فقر دوامدار احساس زندهگی کردن را از انسانها گرفته و نسبت به آینده بیباور و ناامید شدهاند و نیز گرسنهگی را علت مرگ عدۀ زیادی از انسانها در آن دوره میداند. عاصی در یک خانوادۀ متوسط زاده شده بود و گهگاهی که مشکلات زندهگی آنها را نیز تحت فشار قرار میداده، وضعیت حاکمِ آن روز را به بسیار رسایی انعکاس داده است.
سفرههاشان آنفلونزای ویروسی
لقمهها کاهی و مرگآگین فزاینده
حجرههای جلدشان خاکستری
نومید از هر روز آینده
پنجۀ کابوس فقر، اندامشان را
رنجه میدارد
شکنجه میدارد
با صدای زندهگی بیگانه
در هر گوشۀ این ملک
میمیرند و میمیرند با گفتن یک راز:
«نان!»
«نان!»
(عاصی،۱۳۸۸:۶۳۳)
عاصی تحت عنوان «قصۀ آجوج و ماجوج و دره» وضعیت روزگار خود را به گونۀ سمبولیک بازتاب داده است:
روزی از روزای تلخ
روز از روزای درد
از همو روزا که ابراره به زنجیر میکشند
خاک ده کندوی دهقان میکنن
از همو روزای قاطی
ازو روزای قیمتی
که ز بدبختی و نحس
دختران جیزانشان یکه لبۀ نان میشوه
مادران میمیرن
علفای سر گور مادر!
بوی گندم میگیرن
از همو روزا که ما را ماسییا
از دست بیآبی
سنگاره به دندان میگیرن….
(عاصی،۱۳۸۸: ۷۲۰)
۴٫ صبر و شکیبایی در برابر ستمها
از دستاوردهای مهم خروج از اسارت نفس، شکیبایی در هنگامِ سختی و بلاست. عدهیی از دانشمندان صبر را نگهداری نفس از بیتابی در هنگام فرا رسیدنِ سختی و کراهت دانستهاند. صبر را از مقامات متوسطین دانستهاند؛ زیرا تا هنگامی که نفس، بلاها را ناخوش بدارد، معرفتش ناقص است. لذا رضا به قضای الهی نسبت به صبر، مقام برتری میباشد. اگرچه ممکن است این را نیز از مقامات متوسطین عنوان کنیم. بر اساس این مطلب، صبر بر معاصی و صبر بر طاعات نیز از مقامات متوسطین است؛ زیرا کسی که حقیقت عبادت را بفهمد و صورت زشت گناهان را درک کند، صبر برای او معنا ندارد.
صبر و شکیبایی، یکی دیگر از جلوههای ادبیات مقاومت و پایداری در شعر عاصیست. شکیبایی در برابر تهدیدها و فشارها ویژهگی انسانهای مبارز میباشد که خداوند هم از آن در قرآن عظیمالشأن بارها یادآوری نموده است.
تـا جـاده هست ذوق سفر هست گـام هست
انگیــزۀ تـلاش تـو در مـن مدام هسـت
ای آفتـــاب تـا تـو علمـــدار فـــاتحـــــــی
نـامـت بـه لب گدازۀ عشقت به جام هست
بـار دگر بکـش که پس از کشتـن هــــزار
در مــن هنــوز حــوصلــۀ انتقــام هســــت
(عاصی،۱۳۸۸: ۶۸)
مـن یـاد گرفتـهام که چـون کام دریـد
آموختـه ام که چون سر از درد کشیـــد
بگـذارید هـر آنچه مـیتواننــد کننـــد
مـن خـونم را بـه کس نخواهــم بخشیـــد
درد من
از خموشی منقار مرغکی
آغاز میشود
کز سوی کوه
آیت بیدارباش را
بر آستان دهکده آواز میکشید
کو، کو، کو
کو، کو، کو.
(عاصی،۱۳۸۸: ۳۰۴)
کوه با آهی برون آمد از خویش
دشت با فریادی از خود در شکست
ده جبین آژنگ زخم خویش ماند
دره تابی خورد و در آتش نشست
سیل خشم از جا نجنبانیدشان
بازهم دیوارهای کهگلی
(عاصی،۱۳۸۸: ۳۰۸)
جلوههای پایداری در برابر ستمها از روزنههای اعتراض و عصیان علیه بیدادگری در شعر عبدالقهار عاصی، ناشی از روح آزادمنشی شاعر بوده است.
Comments are closed.