گزارشگر:دکتـور عبدالغفور آرزو - ۳۰ دلو ۱۳۹۷
بخش دوم/
۱- افتو
کیف دارد انتظارِ تلخ در «افتونشست»
جای خالیات ولی خیلی میآزارد دلم
(بی تو مهتاب شبی…، ص ۸۸)
کژتابی وزنی مصراع دوم مشهود است. در تسلط بحرامیان بر عروض تردید نیست. اما این مصراع در وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» نمیگنجد. اما زیبایی «افتونشست» بر سخنشناسان پوشیده نیست.
۲- دلبد
بار آخر نیست باران شیشه را تر میکند
بار آخر نیست بی تو میشود دلبد دلم…
(همان، ص ۸۸)
۳- میپالم
بارها اعلام کردم در خلال شعرها
هرچه میپالم خودم را بیشتر گم میکنم
(همان دیوانه، ص۹۶)
آیا این واژگان گویشی در قلمرو تخیّل بهرامیان رنگ هنری گرفته است؟ پرسشیست که میتواند بحث تازه و نو را بگشاید. این بحث را مفتوح میگذارم.
• پنجرۀ شـشم
بر آنم از این پنجره چگونهگی تکنیک وشگردهای هنری شاعر را تماشا کنم. زیرا بازی زبانی از ویژهگیهای شعر پستمدرن است:
من عزم کردم تا فراوانتر بیاموزم
در عشق بیش از جنگ تکنیک و توانایی
(اعدام صحرا، ص ۲۰)
این بازیهای زبانی چنین بافتاری دارند:
مویتو سرمه (سرمه + صدا)
یکی از موتیوهای پرکاربرد در شعر کلاسیک، بهویژه در سبک هند موتیو سرمه است. این موتیو در سبک هندی رنگ بسامدی دارد. بهرامیان بر این موتیو جان تازه بخشیده است. بیدل میسراید:
– ناله تا نفس دزدید، من به سرمه خوابیدم
کرد شمع این محفل، داغم از خموشیها
در غزل دیگری با نشاط شهودی چنین میخروشد:
– در انجمن سرمه نشستهست صدایم
آفرینش خاوندگار «اتاق خالی گلدان» چنین نمودی دارد:
یک سال شد در خوابهایم سرمه وگیسوست
از لکنتِ آواز من پیداست میآیی
( لکنت ، ص ۴)
• تشخیص
– عادت و شخصیت و خاصیت من شده است
شامها قصۀ گیسوی تو گفتن یاران
(تن باران، ص ۱۶)
– این اشک چشمهای تورا کور میکند
از گریهها که درک ندارند دور باش
(جسور باش، ص ۸)
• تشخیص و پارادوکس
ببند پای خیابان را، بخند گریۀ باران را
بمان قضاوت توفان را به من؛ همیشه بپا اینجا
(روایت همه رفتنها، ص۱۴)
در شعر بهرامیان میتوان پای خیابان را بست و خندهگریستن باران را تماشا کرد؛ و به توفان فرصت قضاوت داد. چیدهمان این سه تابلو شگفتانگیز است. خندهگریستن از تصاویر متناقضنمای معروف شعر کلاسیک است. سنایی میسراید:
خنده گریند همه لافزنان بر در تو
خنده گریند همه سوختهگان در بر تو
قاه قاه گریستن از ابداعات بیدل است:
که خنده بر لب تو قاه قاه میگرید
این مصراع حمیدی شیرازی این سخت مشهور است:
نه گریه کرد و نه خندید بل به خنده گریست
تصویر «بخند گریۀ باران را» تازهگی خاص خود را دارد.
• حماسه + طنز
مشکل پسندی در گزینش شرطها داری
آماده هستم هفتخوان و چستانت را
(کفشناس، ص۱۰)
• سکوت معنیدار با نمایۀ نقطهچین
شاید کسی باشد شبیه من ولی «زن»
از درد و غم آبستن و… اما سترون
(عنکبوت، ص ۱۲)
سکوت معنیدار با تصویر «آبستنِ سترون» به اوج خود میرسد.
• سکوت و رندی شاعرانه
یکی از شگردهای بیانی بهرامیان، سکوت و رندی شاعرانه است. شاعر نمیخواهد همۀ گفتههای ناگفته را بازگو کند، بل برآنست که خواننده را به تفکر وادارد و فضای گفتمان میان متن خاموش و خواننده گشوده باشد. نهادن سه نقطه در وسط مصراع، بار ادراکی این شگرد بیانی را به دوش میکشد:
بیعشق خود را تا ابد انسان نمییابد
آهنگ عاشق هیچ گا… پایان نمییابد
(تکسیران، ص۱۸)
چرا به جای «هیچ گاه» شاعر به نوشتن «هیچگا» بسنده کرده است؟ سخنوران میدانند که گونۀ «هیچگاه» مشکل وزنی ایجاد میکند و میتوان این نقیصۀ وزنی را با «هیچگه» رفع کرد، اما شاعر میخواهد با نوشتن «هیچگا» خواننده را به درنگ وادارد. نقطههای بعد از «هیچگا» این ذهنیت را تقویت میکند. البته اگر بعد از واژۀ «پایان» نقطهگذاری میشد، با مفهوم پایانناپذیری «آهنگ عشق» بیشتر همخوانی و همآوایی داشت، چنان که در غزل «سرباز» چنین شگردی دارد:
مادر! به شطّ اشک و آه و خون شناور باش
اما بفرما؛ ملتِ این چند رهبر باش…
(سرباز، ص ۷۳)
• سکوت، سانسور و تداوم
شگرد دیگر شاعر، وامستانی از حوزۀ سکوت، سانسور و تداوم است. بیت زیر این شگرد را به تمامی نشان میدهد:
فلمی که خیلی ماجرا دارد همآغوشیست
تا آخر این مستند….
(مستند، ص ۲۵)
شاعر با سکوت معنیدار برآنست تا فقر جنسی، چگونهگی امنیت جنسی، غریزهییشدن جامعه، تابو بودن مباحثی از این دست را در خاموشی فریاد زند.
• «واو» تداوم
فرهیختهگان میدانند که دکتر شفیعی کدکنی در موسیقی شعر از «واو» ایجاز و عاطفه سخن میگوید و استنادش به غزلهای حافظ است. یعنی یکی از شگردها بیانی حافظ «واو» ایجاز است. بهرامیان نیز از چنین شگردی بهره میگیرد:
تو با زلال سرد شبنم دست شستی و
در بستر گیسوی خود از خواب رستی و
(برگها، ص ۵۸)
یأس و امید و خنده و اشکم تو بودی و
چیزی بدون تو سروسامان نمیگیرد
(مثل غزل، ص۱۰۰)
• تجسّم پایانناپذیری
پایانناپذیری را با درهمآمیزی دو غزل با قافیه و ردیف متفاوت به تصویر میکشد و با هنجارشکنی میکوشد ساختار دگرگونهیی را ویزای ورود دهد:
تنها نشستم پس چرا باران نمیگیرد
حسِ(لبمهای تو)(؟) قدری جان نمیگیرد
با سرودن بیت پنجم:
چیزی نگفتم چرت میکردم چرا این شعر
با مقطعی مثل غزل پایان نمیگیرد
آه ه ه…
این پایانناپذیری را در همان حالوهوای غزل نخستین ادامه میدهد:
عادت نکردم با نفس چندان که با باران…
ای آسمان آخر چرا باران چرا باران؟
در بیت پنجم به غزل نخستین بازگشت میکند:
بخت بدی دارم قرارت را معطل کن
تا بشنوم تا بشنوی از شب صدا باران
با هیچ مقطع
این غزل پایان نمیگیرد
حالا که… هق هق… آه آه …(ت..را خدا) باران
(مثل غزل، صص۱۰۰ و ۱۰۱)
• لکنت
یکی از شگردهای شعر پستمدرن، چندصدایی است. شاعر از شگردهای متنوع بیان و نگارش سود میجوید تا زمینۀ چندصدایی را فراهم کند. شگرد لکنت در چنین چارچوبی قابل فهم است.
برای اینکه ابهامزدایی کرده باشم و فضای بحث را جذاب، غزلی از انوری میخوانم. انوری استاد بلامنازع شگرد لکنت است. چند بیتی را میخوانم:
پیرکی لال، سحرگاه به طفلِ الکن
میشنیدم که بدین نوع همیراند سخن
کای ز زلفت صَصَصُبحم شَشَشامِ تاریک
وی ز چهرت شَشَشامم صَصَصُبحِ روشن
مَمَمن هم گگگُنگم مِمِثلِ توتوتو
توتوتو هم گگگُنگی مِمِمثلِ مَمَمن
بهرامیان نیز گُل کاشته است:
۱٫ لکنت با تجسم حالت در صدا
شنیدهیی نکند لکنت زبانم را
صَصَصداقت عشقست بیوفایی نه
(اگر به خانۀ من آمدی…، ص ۹۰)
۲٫ لکنت کودکانه (شیرینزبانی)
بگو به مادر خوبت که «دوشتش دالُم»
شتاله وگلِ لی جان به خانه میپالُم
(سفر دیر، ص۳۹)
۳٫لکنت ماحصل سرفه و تهوع
از این گذشته: تو با فصلها چه رابطه داری
بهم که میخورد از رفتن تو حال و هوایم؟
زکام، سُرفه… تهوع…
غزل تمام نشد گِ.گِ. گِ گرفت صدایم
(عشق و جنگ، ص ۵۷)
۴٫معادلهسازی ساده اما شگفت
گره زدن دو واقعیت(پستان و لکنت) با نگاه نو، ژرفساخت این معادلهسازی است:
پستان همان قدری که با زن ربط دارد
این لکنتِ آواز با من ربط دارد
(آیینه، ص ۶۶)
•پنجرۀ هفتـم: تصویرپردازی با معرفت دینی
چاشنی گرفتن از معرفت دینی، وجهی از معنی محوری مجموعۀ «اتاقِ خالی گلدان» است. برای اینکه سخن به درازا نکشد، یک دو بیت به گواهی میگیرم:
شرایطیست که حتا خدا به فکر کسی نیست
شفیع و واسطهات تا «پیامبر» که نباشد
(کلاه قدر ندارد…، ص ۴۸)
خدا خداست ببین! مانع محبت ما نیست
اگر دو چشم ترا کردم انتخاب عزیزم
(عزیزم، ص ۵۲)
در بیت نخست، ذهن شاعر از حوزۀ دردها و نابسامانیهای سیاسی اجتماعی به قلمرو معرفت دینی کشیده میشود و با نوعی عصیان بین شفاعت دینی و واسطههای سیاسی معادلهسازی میکند. اما در بیت دوم، محبت محور معنایی بیت است. شاعر عشق زمینی را با استدلال فراسویی توجیه میکند. در هر دو بیت نگاه و نگرش تازه موج میزند.
از این ابیات نیز لذت ببرید:
ابراهیم در آتش:
میسوختم در آتش ابراهیمواری
یک قطره بر خاکسترم بارش نکردی
-ابلیس
ابلیس ثابت کرد مردی ادّعا نیست
او با خدا تو با خودت سازش نکردی
چرا شیطان در تخیّل بهرامیان هویت مردانه دارد؟ تاریخ مذکّر ناخواسته شیطان را چنین هویتی میدهد.
-یوسف
عاشق دل بیتاب و پیغمبر خدا دارد
یوسف ملامت نیست دلتنگِ زلیخا نیست
-داعش
گفتم که مویی در نفسهایم رها کن
گیسو بریدی شرم از داعش نکردی
(خدای عشق، ص ۶۲ و ۶۳)
حضورت در خط ارتش مبادا
سرت بر شانۀ داعش مبادا
الهی چشمهای نازنینت
بدونِ «لنز» و آرایش مبادا
(ص ۱۱۰)
Comments are closed.