احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالاحد هادف - ۰۷ حوت ۱۳۹۷
بخش نخست/
هرگاه قرار باشد که ما بحثِ دروندینی انجام دهیم و از اسلام و منظومۀ مفاهیم و مقولههای آن صحبت نماییم، از بدیهیات علمی و عینی خواهد بود که شخص پیامبر در این راستا ملاک و محور باشد. ما در چنین مباحثی از فیزیک کوانتومی و یا فلکیات بطلیموسی حرف نمیزنیم تا در اندیشه و گفتار ما به نقش پیامبر در این منظومه نپردازیم. اسلام مثل هر دین و آیین دیگری با پیامبرش زاده و شناخته شد و هر بحثی در این باب به شمول حُجیت قرآن، نقش ثانوی بعد از پیامبر دارد. امروز اگر بحث روی حدیث و سنت است و یا از قرآن و عقل و فروعات مسأله صحبت میشود، همه در یک دایرۀ وسیع فکری مطرح است که در محور آن شخص پیامبر قرار دارد. بناءً روش پیامبر و یا در کل طرز فکر و عمل پیامبر در راستای اسلامشناسی و یا طرح مسایل اسلامی خیلی مهم و کلیدی است و دور زدن پیامبر در این منظومه به هیچ دلیل و بهانهیی موجه و علمی و منطقی نخواهد بود.
من از یکسو بهخاطر اینکه بحث روی حدیث و سنت از گذشتههای بسیار دور مطرح بوده و امر جدیدی نیست و بسا کتابهای قطور در این باب نوشته شده که به سادهگی میتوان از طریق انترنت به هریک آن دست یافت و از جانب دیگر به هدف اجتناب از تکرار مکررات و تراکم ارجاعات جزئی و فرعی که اکثراً به قصد مُجارات در بحث صورت میگیرد و اصل مقصد را گم میکند، پیشنهاد میکنم تا حتیالمقدور از جنبه آکادیمیک موضوع بکاهیم و بیشتر کفۀ تحلیلی مسأله را سنگین بسازیم و به کاربرد خرد تحلیلی در روشنایی سلسله مفاهیم و مقولات دینی و تاریخی ثابت و یا مُرجَح، افزونتر مجال دهیم تا هم حرف تازهیی به گفتن داشته باشیم و هم شیوۀ مقاصدی در طرح مباحث دینی را احیا و بارور کنیم.
من تا حد زیادی با چنین رویکردی بحث حساسیتبرانگیز «حُحیت حدیث» را در مطلب قبلیام خیلی فشرده مطرح کردم و به نتایجی از آن هم اشاره رفت و حالا بحث «حُجیت سُنت» را به دنبال آن میآورم تا به نحوی تکمله بحث قبلی باشد. شاید در وهلۀ نخست برای کسانی اندکی پیچیده به نظر برسد که در بحث حُجیت سنت برعکس بحث قبلی از ابتدا بگویم که حجیت سُنت در اسلام یک امر ثابت و مُسلم است و دلیل روشنی به انکار آن نمیتوان و نباید جست. حالا تفکیک هر دو مقوله حدیث و سنت ازهم اندکی باریکی دارد که باید تبیین شود تا تفاوت در حُجیت آنها را فهمید. برای انجام این تفکیک و تسهیل فهمِ تفاوت در حُجیت این دو مقوله بایستی دو نکته ذیل را در نظرداشت:
۱٫تعریف نوع سلفی از «حدیث» را با آن کلیت و جزمیت متعارف نباید پذیرفت، بلکه تجدید نظر نوع حنفی و روشنگرانه در این راستا خیلی حیاتی است. به عبارۀ دیگر، ما باید تخصیصِ بعد از تعمیم در تعریف حدیث داشته باشیم تا معادلانگاری مطلق حدیث و سنت را به چالش بکشیم که بس ضروری و کلیدی است.
۲٫در تعریف «سُنت» نیز بایستی چنین تخصیص مابعد تعمیمی را مد نظر داشت و آن را بر پایههای اصلی آن که انطباق بیشتر با مدلول لغوی خود بهدور از تکلف عمدی سلفی داشته باشد، به تعریف گرفت تا هرگاه اعتبار حدیثِ قولی به دلایل دروندینی و تاریخی به چالش گرفته شود، حُجیت سنت خدشهدار نگردد.
سلفیها و اهل حدیث عموماً با شیوههای مختلف و هدفمند تلاش کرده اند تا حدیث و سُنت را معادلِ هم به معرفی بگیرند و در این راستا به حدی تکلف کنند که در تعریف حدیث، عناصری چون قول و فعل و تقریر و تأیید شخص پیامبر و حتا صحابه کرام را شامل سازند و بدین ترتیب حدیث را طابق النعل بالنعل در جای سنت قرار دهند، در حالی که چنین نیست و نباید باشد. حالا اگر چنین تعریفی از قدمای اهل حدیث وجود داشته، به ما مهم و الزامآور نیست؛ چون نه کدام تعریف مقدس است و نه حق مطلق. ما باید تعریف حدیث را از این کلیت خارج سازیم که در این راستا هم مسلمات دینی و تاریخی را با خود داریم و هم تناقضات زیادی را حل میکنیم، کما اینکه فهم و هضم لغوی موضوع هم برای ما مدد میکند.
حدیث از لحاظ لغوی در بدیهیترین تعریف قدیم و رایج آن عبارت از قول و سخن است که آدمی آن را به صورت گفتاری و یا نوشتاری تبارز میدهد. با همین معنا قول پیامبر را حدیث گفتند؛ چون پیامبر مثل هر انسان دیگری قدرت نُطق داشت و به حکم طبع انسانی خود سخن میگفت و بهاصطلاح «حدیث» میکرد. حدیث پیامبر از منظر لغوی که منشأ اصلی همه تعریفهای اصطلاحی بعدی باید میبود، عبارت از «سخن پیامبر» است که این سخن در زمان خودش صورت گفتاری داشت و بعد از تدوین حدیث در یکی دو قرن بعد از وفات ایشان به شکل نوشتاری درآمد. حالا اینکه «حدیث» از این تعریف اصلی و بدیهی خارج شد و با تکلفِ مشهود به عناصر دیگری چون فعل و تقریر و تأیید پیامبر و حتا صحابه نیز تسری یافت، کار اهل حدیث بوده است که کیش شان تقدیس حدیث و یکسانانگاری آن با قرآن و سُنت بود و این امر باعث شد تا تناقضات بعدی را هرگز حل کرده نتوانند و لاجرَم دامنه تکلف را وسیعتر سازند و مُرتکب چنان تأویلها و توجیههای لاطایل شوند که مُرغ و ماهی را گیج میسازد.
ما نیازی به پذیرش این تعریف کلی و تکلفی از حدیث نداریم و حدیث را عبارت از قول و سخن پیامبر میدانیم که در روند تکامل اصطلاحی آن به مجموعه گفتارهای ثبتشده و مُدون پیامبر اطلاق میشود که از طریق سلسله روایات در اختیار شماری از محدثین نامآوَر رسیده و آنها هر یک شان این گفتارها را در کتابهایی به صورت کتبی ثبت و جمع کرده اند که این کتابها شامل انواع مختلف از قبیل صحاح و سنن و مسانید و موطآت و غیره میشوند و در اصطلاح جدید به مجموع آن «میراث حدیثی» نیز میگویند که منظور ما از «حدیث متعارف» نیز دقیقاً همین میراث است. میراث حدیثی به اعتبار فرقههای اسلامی نیز متفاوت است که میراث حدیثی اهل سنت و میراث حدیثی اهل تشیع و سایر فِرَق ازهم جدا انگاشته میشوند و ما در بحث کنونی خویش عمدتاً روی میراث حدیثی اهل سنت تمرکز داریم.
در بحث قبلی به صورت گذرا اشاره داشتیم که پیامبر اسلام و بزرگترین یاران او خصوصاً خلفای راشدین در طول حیات و حکومت شان با حِدت و شِدت زایدالوصفی از جمع و تدوین شفاهی و کتبی حدیث منع فرمودند و قصه این منع خیلی روشن و ثابت است و هیچ مسلمان با انصافی نمیتواند فرایند منع حدیث در زمان پیامبر و خلفای راشدین را انکار کند و یا با تکلف مشهود در تلاش ترجیح داستان اجازه کتابت حدیث همچون حدیث ابوالشاه و غیره در این دو دوره تأسیسی باشد. این جا نیاز به تکرار بیان علت اصلی این منع و اینهمه جدیت در منع روایت شفاهی و کتبی حدیث از جانب شخص پیامبر و خلفای راشدین نمیبینم و فقط با ارجاع به مطلب قبلی اشاره میکنم که پیامبر و یاران بزرگ او بر سُنت تکمتنی اسلام پافشاری میکردند و قرآن را در این راستا کافی و شافی میدانستند و از دچارشدن اسلام به سرنوشت ادیان ابراهیمی گذشته سخت نگران بودند که از تعدد متون مقدس بهشدت آسیب دیدند و اصالت الهی خود را از دست دادند و حتی کتاب آسمانی شان از رونق افتاد و به تحریف رفت.
نگرانی پیامبر و خلفای راشدین در این راستا نهایت معقول و بهجا بود و با همین انگیزه از ابتدا سفارش و تلاش نمودند تا به چیزی به نام حدیث اجازه تدوین ندهند و فقط تدوین و حفظ قرآن را به عنوان یگانه متن مقدس اسلام با جدیث تمام پی گیرند. از همین جا بود که در ثبت و تدوین آیات قرآنی از ابتداییترین مراحل وحی تا فرجامین ادوار آن، کار گروهی و کمیتهای صورت گرفت و ما نه کاتب وحی که «کاتبان وحی» داشتیم که نشان میدهد پیامبر اسلام در راستای حفظ و تدوین متن قرآن تا چه اندازه جدی و پیگیر بوده است، در حالی که راجع به حدیث دقیقاً عکس این روش و «سُنت» را در پیش گرفت و با منع قولی و عملی از احتمالات تدوین شفاهی و کتبی متن حدیث جلوگیری به عمل آورد و یاران بزرگ او خصوصاً خلفای راشدین این سُنت را بعد از وفات پیامبر با جدیت بیشتر ادامه دادند که اوج این جدیت را در زمان حضرت عمر شاهد بودیم؛ قسمی که تا سرحد حبس و شکنجه راویان حدیث به پیش رفت و اوراق تدوینشده را آتش زد.
Comments are closed.