احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر خلیلالرحمن حنانی - ۱۱ حوت ۱۳۹۷
با برگزاری اولین جلسه فرماندهان جهادی در ماه قوس ۱۳۶۲ در «شرشر» اشکمش، نخستین گام در جهت تحقق اهداف مهم آمرصاحب از آتشبس با قوای شوروی و سفر به صفحات شمال کشور برداشته شد. دو ماه زمستان ۱۳۶۲ در رفت و آمد میان اندراب، خوست و فرنگ، نهرین، خیلاب و اشکمش سپری گردید. آمرصاحب علاقهمند بود شورویها آتشبس را برای مدتی دیگر تمدید کنند تا کارهایی که به تازهگی در سمت شمال آغاز کرده بود، به ثمر نشیند، اما شورویها که آتشبس را به زیان خود ارزیابی کرده بودند، از تمدید آن ابا ورزیدند. با پایان سال ۱۳۶۲ آتشبس یکساله پایان مییافت و آمرصاحب جهت آمادهگی برای دور جدید جنگها با قوای شوروی در پنجشیر باید وارد دره میشد. اوایل ماه حوت از کوتل خاواک میگذشتیم. کاروان ما در دستههای مختلف دامنۀ کوتل را میپیمود، ما چند نفر در پیشاپیش قطار قرار داشتیم، میان ما و دیگران شاید یک کیلومتر فاصله میبود. هنگام پیمودن کوتل خاواک برفباری شدت گرفت و بازگشت ما دشوارتر و خطرناکتر از ادامۀ سفر بود و مجبور بودیم طی مسیر کنیم. سرما و طوفان بیداد میکرد؛ به یاد دارم در داخل بوتها پاهایم را یخ زده بود که قات نمیشدند. ما چند نفر از جمله احمد ضیا، برادر آمرصاحب از کوتل گذشتیم، شگفت اینکه آن سوی کوتل هوا گرم و آرام بود و اصلاً قابل مقایسه با طرف دیگر نبود، اما آمرصاحب و همراهانش به اندراب برگشتند و فردا به ما ملحق شدند.
اطلاعاتی که از پلان حمله قوای شوروی به پنجشیر میرسید، خیلی وحشتناک بود و از آن جز خود آمرصاحب و شاید دو سه نفر، دیگران خبر نداشتند. طبق اطلاعاتی که پسانها فاش شد، جنرالان شوروی میخواستند با یک تهاجم شدید بیسابقه و غافلگیرانه به رهبری جبهه نشان دهند که استفاده از آتشبس برای گسترش ساحه نفوذ و کسب قلمرو بیشتر، برایش هزینه کلان دارد. طبق این اطلاعات، در قدم اول سراسر درۀ پنجشیر به شمول درههای فرعی و کوهها با طیارات بلند پرواز TU 16 هدف بمباران قرار میگرفتند، بعد از گازهای سمی چنان استفاده میگردید که زنده جانی در دره باقی نماند. بمباران ادامه پیدا مییافت و بهدنبال آن نیروهای کوماندو در مناطق مورد نظر دیسانت میشدند و سپس قوای زرهی وارد پنجشیر میگردید تا کار را تمام کنند. آمرصاحب از طریق شبکۀ اطلاعاتییی که در میان قوای شوروی داشت، منظم در جریان قرار میگرفت و اطلاعات پیهم، مطالب فوق را با جزییات بیشتر تأیید میکرد. جنرالان شوروی برای حفظ محرمیت پلانهای عملیاتی خود، در یکی از سفارتهای کشورهای همکار شوروی در کابل جلسات دایر میکردند که خوشبختانه یک نفر معتمد از آنجا به آمرصاحب گزارش میداد. اینجانب در آن زمان مسوولیت مخابره مرکزی جبهه را بهدوش داشتم، هیچ چیزی از جزییات عملیات قوای شوروی بر پنجشیر نمیدانستم و آمرصاحب فقط برایم گفته بود با خود لباس و بوت درست و کافی داشته باشم که کوه گردی زیاد پیشرو داریم.
آمرصاحب در شبکه اطلاعاتی خود یک تعداد جاسوسان دو طرفه را نیز استخدام کرده بود که برای هر دو طرف: جبهه پنجشیر و قوای شوروی و خاد اطلاعات میدادند. آمرصاحب ازین جاسوسان که مرتباً میان کابل و پنجشیر در رفت و آمد بودند، استفاده لازم و به موقع کرد. از طریق همین جاسوسان دو طرفه، برای قوای شوروی وانمود کرد که برای جنگ و مقابله آمادهگی دارد و تا آخر میجنگد، چنانکه در سراسر درۀ پنجشیر موضع کنیها شروع شد و آمادهگیهای جنگی و جابهجایی سلاح ثقیل ادامه یافت. جاسوسان دو طرفه به استخبارات دولت کابل (خاد) و شورویها اطلاع میدادند که مسعود تصمیم مقاومت و مقابله با تهاجم قوای شوروی را دارد و برای آن آمادهگی میگیرد. اما پلان اصلی آمرصاحب چیز دیگری بود که تعداد انگشت شماری از آن مطلع بودند. آمرصاحب میدانست مقابل شدن با ارتش بیرحم شوروی و آنهم در یک جنگ نابرابر کار آسانی نیست، مقابله مستقیم با قشون شوروی و آنهم در وهلۀ اول عملیات، در نهایت به نابودی نیروهای خودی میانجامد، بناءً اولین مشت شورویها باید به هوا پرتاب شود، سپس و بعد از بررسی و ارزیابی نخستین اقدامات جنگی قوای شوروی در پنجشیر، پلان بعدی برای عملیات متقابل سنجیده و عملی شود.
قرار اطلاع شبکههای استخباراتی جبهه، قرار بود حمله هفتم قوای شوروی بر پنجشیر در ابتدای سال ۱۳۶۳ صورت گیرد، که وقت زیادی نمانده بود، بنابرآن آمرصاحب در قدم اول در فکر نجات مردم عام شد تا از حملۀ قوای شوروی که قرار است با خشم و خشونت و وحشت بیسابقه صورت گیرد، صدمه نبینند. او دستور داد تا تمام اهالی پنجشیر قریههای خود را ترک کنند و موقتاً به جاهای دیگر انتقال یابند تا در حملۀ قوای شوروی که میان مردمان ملکی و نظامی فرقی نمیگذارد، آسیب نبینند. اهالی پنجشیر که به رهبری جبهه اعتماد کامل و احترام عمیق داشتند، دستور آمرصاحب را بدون چون و چرا پذیرفتند و آماده ترک ده و دیار خود شدند.
۳۵سال پیش در چنین روزی؛ بامداد روز ۱۲ حوت ۱۳۶۲ بود که تعداد زیادی از خانوادهها اعم از زنان و اطفال، پیر و جوان خانههای خود را ترک کرده و با اندک وسایل زندهگی و متاع داشتهگی خود پای پیاده به سوی یگانه جادۀ درۀ پنجشیر روان شدند. در آن زمان درههای فرعی پنجشیر سرک موتر رو نداشتند. مقصد اولی بسیاری اینها رسیدن به شهر کابل بود که از یکسو نزدیک و آسان بود و از طرف دیگر، خویشاوندان برخی آنها در کابل زندهگی میکردند. به تناسب تعداد مسافران وسایط نقلیه اندکی وجود داشت، ناگزیر بسیاری پای پیاده به سمت گلبهار به راه افتادند، بعضیها تا منطقۀ گلبهار پیاده رفتند و در آنجا به وسایط نقلیه دسترسی پیدا کردند. صحنههای تراژیدی فراوانی در سراسر پنجشیر به ملاحظه میرسید، دو طرف سرک در هر قریه مردمان وحشت زدهیی صف کشیده بودند و در انتظار یافتن وسیله نقلیه بودند تا پیش از فرود آمدن مصیبت، از این ماتمکده بیرون شوند.
خبر تجمع بیپیشینه مردم در اطراف سرک پنجشیر و کمبود وسایط نقلیه به کابل رسید، ترانسپورتهای پنجشیری در کابل و دیگر صاحبان با همت موترهای مسافربری تصمیم گرفتند به کمک مردم بیوسیله برسند. دولت کمونیستی ببرک کارمل محدودیتهایی را برای ترانسپورتها وضع میکرد تا مانع کمکرسانی به آوارهگان شود. بسهای ترانسپورتهای پنجشیری و دیگر مردم با شهامت افغانستان تا گلبهار میآمدند و آوارهگان را رایگان به کابل انتقال میدادند. برخی از اینها مورد تعقیب و پیگرد حکومت قرار گرفتند. مردم با احساس پنجشیر که در کابل زندهگی میکردند، با وجود ناتوانیهای اقتصادی، تعداد زیادی ازین آوارهگان بیسر پناه را به خانههای خود استقبال کردند، مدتها نگهداری و کمک کردند که آن را میتوان مثال برجسته پیوند مستحکم جبهه و مردم خواند. در میان آوارهگان خانوادههایی هم بودند که مردانشان از بیم گرفتاری بهدست حکومت، نمیتوانستند با فامیل خود به کابل بروند، بنابرآن زنان و اطفال شان بدون سرپرست مردانه، به صوب محل و آینده مجهولی هجرت کردند. روزگار نهایت دشواری بر این مردم گذشت. در شهر کابل زنان و اطفال مجبور شدند برای امرار معاش، کارهای شاقه انجام دهند، مانند کار ساختمانی، کشمش پاکی و غیره تا لقمان نانی خود بهدست آورند و روزگار بگذرانند.
موج اول هجرت مردم از پنجشیر که بیشتر آنان را زنان و اطفال تشکیل میدادند، به پایان رسید، اما یک تعداد کهن سالان و مردان که برای جابهجا کردن دارایی ناچیز و مواشی خود در روستاها باقی مانده بودند، در موج دوم تا اخیر سال ۱۳۶۲ از پنجشیر خارج شدند. در این مرحله نیز بیشترین مهاجرین به کابل رفتند و تعدادی هم از راه کوتل خاواک به ولسوالیهای مختلف ولایت بغلان رفتند، تعدادی هم به جبلالسراج، کوهستان، نجراب و کوهبندها و دیگر مناطق شمال کابل.
شبکههای استخباراتی جبهه همچنان از استعمال گاز کشنده در عملیات قریبالوقوع قوای شوروی در پنجشیر خبر میدادند، بنابرآن آمرصاحب نهایت سعی کرد تا کسی در قریهها باقی نماند و آخرین مردم باقی مانده در پنجشیر، در موج سوم خارج شدند.
در قسمت مجاهدین تصمیم گرفته شد که نیروهای مسلح قرارگاهها به سمتهای مختلف حرکت کنند. یک تعداد مجاهدین با قوماندان پناه به سالنگ، یک تعداد با قوماندان عظیم به باجگاه اندراب، یک تعداد با قوماندان قاری کمالالدین به شمالی و استقامتهای دیگر سوق داده شدند. هدف عمدۀ آمرصاحب از بیرون کشیدن مجاهدین از پنجشیر و توزیع آنها در مناطق مختلف، در قدم اول بدور ماندن آنان از آسیب حملات کشندۀ قوای شوروی بود و همچنان اجرای عملیاتهای پیشگیرانه علیه قوای دولت و شوروی در دو طرف سالنگ و در پروان و کاپیسا و شمال کابل. تعداد محدودی از مجاهدین که در قرارگاههای داخل پنجشیر باقی مانده بودند، وظیفه داشتند که فقط کارکردهای قوای شوروی در مناطقشان را نظارت کنند، اینها به هیچ وجه اجازه نداشتند دست به عملیات بزنند. در هر قرارگاه از ۲۰ تا ۳۰ نفر ورزیده در نقاط بالایی درهها با مواد خوراکه و مهمات مورد ضرورت جابهجا شده بودند.
آمرصاحب یک هفته پیش از اینکه از پنجشیر خارج شود، تمام راههای دخول و خروج پنجشیر را مسدود ساخت، جاسوسان دو طرفه نتوانستند از کابل به پنجشیر و از پنجشیر به کابل برسند. جاسوسانی که در داخل درۀ پنجشیر گیر مانده بودند، همه دستگیر شدند، بعد از این تاریخ استخبارات شوروی نمیدانست که در پنجشیر چه میگذرد. من هنوز نمیفهمیدم که چه برنامهیی پیش رو است. آمرصاحب کارهای مقدماتی عقبنشینی تاکتیکی در داخل پنجشیر را به سرعت روی دست گرفت. با خارج شدن اهالی در سه مرحله، پنجشیر تقریباً از سکنه خالی گردید و قرار شد در آخرین مرحله آمرصاحب با همراهانش از پنجشیر خارج شوند.
Comments are closed.