احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سـعید مروتی - ۱۴ حوت ۱۳۹۷
از بهترین داستانهای فارسی چهار دهۀ اخیر، کمتر فیلمی ساخته شده و ارتباط میان ادبیات معاصر و سینمای ایران در پایینترین سطحِ ممکن قرار دارد. در فقدان اقتباس سینمایی از آثار ادبی به عنوان سنتی پایدار (چیزی که از دیرباز در هالیوود وجود داشته)، داستان ادبیات معاصر و سینمای ایران بیشتر براساس روابط و علایق شخصی شکل گرفته و پیش رفته. از دل پیوند میان روشنفکران در دهههای ۴۰ و ۵۰ و رابطه و رفاقت میان داستاننویسانِ شاخص و فیلمسازان موج نو، از چند داستان مهمِ فارسی فیلمهایی ساخته شد که تعدادی از آنها همچنان جزو بهترینهای تاریخ سینمای ایران هستند.
این پیوند و ارتباط نویسنده و فیلمساز به دلایل متعددی که پرداختن به آن خود میتواند موضوع مقالهیی مستقل و مفصل باشد، پس از انقلاب قطع شد؛ نتیجه اینکه از بهترین داستانهای فارسی چهار دهۀ اخیر، کمتر فیلمی ساخته شده و ارتباط میان ادبیات معاصر و سینمای ایران در پایینترین سطح ممکن قرار دارد. به همین دلیل در انتخابهایم از داستانهای مهمِ ایرانی که به فیلم برگردانده شدهاند، دوران قبل از انقلاب و فاصلۀ سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ سهم بیشتری از ۴۰ سال اخیر دارند.
جای خالی «شوهر آهوخانم» (علیمحمد افغانی)، «داییجان ناپلیون» (ایرج پزشکزاد)، «بوف کور» (صادق هدایت)، «تنگسیر» (صادق چوبک)، «معصوم اول» (هوشنگ گلشیری)، «آرامش در حضور دیگران» (غلامحسین ساعدی)، «آشغالدونی» (غلامحسین ساعدی)، «قصههای مجید» (هوشنگ مرادیکرمانی) و… را هم به حساب کمبود مشکل همیشهگی فضا بگذارید.
۱٫ واهمههای بینامونشان
ساعدی از اوایل دهۀ ۴۰ تا اوایل دهۀ ۵۰ بهترین داستاننویسِ ایران بود و مجموعۀ بههمپیوستۀ عزاداران بَیَل هم محصول این دوران است.
روستای بَیَل هم مشخصههای روستایی ایرانی را دارد و با فضاسازی چیرهدستانۀ ساعدی ملموس است و در عین حال روستاییست مخلوق نویسنده که از جزء تا کلش با تخیل نیرومند ساعدی شکل گرفته است.
در هشت داستانِ بههمپیوسته، ما با بیل و ساکنانِ مفلوکش همراه میشویم؛ با شخصیتهایی که مثل اغلب کاراکترهای ساعدی دچار اضطراب و هراساند و اغلب هم از چیزی موهوم میترسند. با اینکه شخصیتها مشترکاند و مکان رخدادن وقایع ثابت، هر داستان بهصورت مستقل هویت و فردیت دارد؛ یعنی میشود داستانها را جدا از هم خواند و در عین حال پیوندی معنایی در کُل مجموعه مشهود است. مثلاً اسلام به عنوان مغز متفکر روستا، مهمترین کاراکتر مجموعۀ عزاداران بیل است و در انتهای داستانِ هشتم او هم از بیل میگریزد و روستای نفرینشده را ترک میکند.
فیلمی که بر اساسش ساخته شد: فیلم گاو (داریوش مهرجویی ۱۳۴۸) بر اساس قصۀ چهارم عزاداران بیل ساخته شده.
ساعدی و مهرجویی تنۀ اصلی فیلم را از این داستان اقتباس کردهاند ولی شخصیتها و خُردهروایتهایی از دیگر داستانهای مجموعه هم به فیلم راه یافته. نتیجه، یکی از بهترین اقتباسهای سینمای ایران از ادبیات معاصر بود که فیلمی تاریخساز هم از کار درآمد. پیش از ساخته شدن فیلم گاو، نمایشنامهیی براساس داستان ساعدی به کارگردانی جعفر والی اجرا شد.
۲٫ داشآکل
میان داستانهای کوتاه هدایت، «داشآکل» جایگاهی ویژه دارد. به لحاظ تکنیکی، این یکی از خوشساختترین داستانهای هدایت است و لحن و زبان و حال و هوایش به فرهنگ ایرانی بسیار نزدیک است.
داشآکل به قول کاتوزیان در کتاب «صادق هدایت از افسانه تا واقعیت»، داستان تقابل لوطی (داشآکل) و لات (کاکا رستم) است. در میانۀ این تقابل، عشقی نیرومند هم از راه میرسد و داشآکل را ویران میکند. عشق به مرجان دختر حاجیصمد.
حاجی هنگام مرگش، داشآکل را وصی خانوادهاش کرده است. در داشآکل خبری از پیچیدهگی فرمی بوفکور نیست و صادق هدایت داستانش را سرراست بیان میکند. تقابل میان خیر و شر بهراه میاندازد و از همان سطر اول با ایجاز و سادهگی استادانهیی خواننده را به بهترین شکل وارد جهان اثر میکند؛ «همه اهل شیراز میدانستند داشآکل و کاکا رستم سایۀ همدیگر را با تیر میزنند.»
بعد از این شروع درخشان، هدایت داستانش را بدون حاشیهروی و حشو و زواید و با فصاحت تمام روایت میکند و از مصایب لوطی جوانمردی میگوید که در روزگاری نامراد گرفتار آمده است و طبق سنت هدایت، در نهایت این تیرهگیست که به روشنایی فایق میآید.
فیلمی که بر اساسش ساخته شد: کیمیایی جوان در ۲۹سالهگی جسارت کرد و سراغ داستانی از صادق هدایت بزرگ رفت و آن را به سیاق خودش ساخت. در مقایسه داستان با فیلم میتوان گفت بیشتر تغییراتی که کیمیایی ایجاد کرده به غنای اثرش انجامیده؛ از عوض کردن محل اولین ملاقات داشآکل و مرجان گرفته که به یکی از زیباترین سکانسهای عاشقانۀ تاریخ سینمای ایران منجر شد تا اضافه کردن شخصیت اقدس که به عنوان کاراکتری مکمل که هم شخصیتپردازی خوبی دارد و هم بهدرستی در فیلم جا میافتد.
مهمترین تغییر کیمیایی در داستان، عوض کردن فرجام ماجراست. در داستان هدایت، داشآکل به استقبال مرگ میرود و آگاهانه خود را در معرض قمۀ کاکا رستم قرار میدهد؛ رویکردی کاملاً همسو با جهان هدایت. اما داشآکل کیمیایی اهل خودکشی نیست و قبل از از پای درآمدن، جان کاکا رستم را هم میگیرد. این تفاوت بینش هدایت داستاننویس و کیمیایی کارگردان است و داشآکل فیلمیست بهشدت کیمیاییوار که در آن از داستان معروف هدایت بهره گرفته شده.
۳٫ خشم و هیاهو
هوشنگ گلشیری در اولین داستانِ بلندش به اوجی دست مییابد که اگر تنها همین رمان را هم نوشته بود، نامش در ادبیات ایران به عنوان نویسندهیی خلاق ماندگار میشد.
«شازده احتجاب» رمانی است کوتاه که به شیوۀ جریان سیال ذهن روایت میشود؛ فُرم روایی مورد علاقۀ گلشیری که آن را در آثار بعدیاش چون «کریستین و کید»، «برۀ گمشدۀ راعی»، «آینههای دردار» و «جننامه» هم ادامه داد ولی بهندرت توانست انسجام روایی شازده احتجاب را در بقیه کارهایش تکرار کند.
گلشیری در بهترین رمانش ماجرای اشرافیتی رو به زوال را روایت میکند. ماجرای شازده احتجاب که آخرین بازمانده از خاندانی اشرافی است و در آخرین ساعات زندهگیاش گذشتۀ خود و خاندانش را مرور میکند؛ از فخرالنساء همسرش که از دنیا رفته ولی همچنان حضوری مسلط بر ذهن شازده دارد گرفته تا کلفتش فخری، نوکرش مراد و اعضای خانوادهاش که عمری ظلم کردند و قتل کردند و خون ریختند.
خوابهای هولناک شازده احتجاب او را به دالانهای هراسناکِ گذشتۀ سیاه خاندانش میبرد. نثر درخشان و روایت موجز، شازده احتجاب را به داستانی تبدیل میکند که با وجود روایت غیرخطی و رفت و برگشتهای مداوم به گذشته و بازگشت به حال، هرگز خوانندهاش را گیج نمیکند و لذتی سرشار نصیبش میکند.
فیلمی که بر اساسش ساخته شد: بهمن فرمانآرا فیلم «شازده احتجاب» (۱۳۵۲) را بر اساس فیلمنامهیی که بهصورت مشترک با هوشنگ گلشیری نوشته بود، کارگردانی کرد.
همکاری نویسنده در نگارش فیلمنامه، به اثری انجامیده که تا حد مقدور و ممکن به کتاب وفادار است و تغییرات حاصله هم برای سینماییتر کردنِ ماجرا بوده است. شازده احتجاب فضاسازی فوقالعادهیی دارد و به یاری حضور قدرتمند جمشید مشایخی در نقش اصلی و فیلمبرداری سیاه و سفید نعمت حقیقی به اقتباسی موفق تبدیل شده است. موفقیت فیلم را میتوان محصول افق مشترک نویسندۀ داستان و کارگردان نیز دانست. فرم روایی فیلم نسبت به داستان سادهتر است و نشانهیی از درک فیلمساز از تفاوت میان مدیوم سینما با ادبیات.
۴٫ مرثیههای خاک
بهترین نویسندۀ ادبیات روستایی در یکی از کمالیافتهترین آثارش که مربوط به دورۀ اول فعالیتش است، تابلویی ماندگار از رنج و مصایبِ یک خانواده خلق میکند؛ خانوادۀ باباسبحان که بههمراه پسرانش صالح و مسیب و عروسش شوکت زندهگی میکند.
پسران باباسبحان بر سر زمینی زراعت میکنند که مالکش زنی به نام عادله است. عادله زمینی که سالها باباسبحان و پسرانش در آن زراعت کردهاند را به غلام، مردی بیریشه و شرور اجاره میدهد و درگیری میان غلام و پسران باباسبحان فاجعه میآفریند.
در «آوسنه باباسبحان» مهارت چشمگیر دولتآبادی بهعنوان داستاننویسی که روستا و مناسباتش را میشناسد، به رمانی پُرکشش انجامیده که در آن توصیف در خدمت روایت و پردازش کاراکترها قرار دارد و در آن خبری از اطناب و تصنع آثار اخیر نویسنده نیست.
فیلمی که براساسش ساخته شد: «خاک» (مسعود کیمیایی۱۳۵۲) جنجالیترین اقتباس سینمای ایران از ادبیات معاصر است.
تغییراتی که کیمیایی در داستان داد و مهمترینش جایگزین کردن ارباب خارجی زن بهجای عادله است، اعتراض دولتآبادی را به دنبال داشت. کیمیایی جای صالح و مسیب را هم در فیلمش عوض کرد تا بازیگر مورد علاقهاش در نقش اصلی قرار گیرد.
در آوسنه باباسبحان، غلام خودش را به ژاندارمری تحویل میدهد ولی در فیلم خاک، کیمیایی ترجیح میدهد که صالح انتقام خون برادر را بگیرد.
زمینه روستایی فیلم، امکان مناسبی برای کیمیایی فراهم کرد تا به ژانر مورد علاقهاش (وسترن) نزدیک شود و نتیجه، یکی از سینماییترین آثار دهۀ ۵۰ فیلمساز است و احتمالاً همین میزانسنها و قاببندیهای جانفوردی باعث تحسین منتقدان در زمان اکران فیلم شد.
۵٫ تغزل و خاطره
داستان «درخت گلابی» که اولینبار در زمستان ۷۳ در مجلۀ «کلک» منتشر شد و بعد به مجموعۀ «جایی دیگر» راه یافت، تجربهیی است در تداوم و تکامل خاطرههای پراکنده.
نویسندۀ میانسالی که تجربۀ مبارزه سیاسی حاصلی جز سرخوردهگی برایش بههمراه نداشته به باغی پناه آورده تا کتاب تازهاش را بنویسد. نویسنده در نوشتن ناکام است و بهنظر میرسد حرفی برای گفتن ندارد. درخت گلابی باغ دماوند هم به تعبیر باغبان قهر کرده و برخلاف سالهای پیش بار نداده است؛ درختی که دریچهیی میشود برای بازگشت به گذشته، به دوران خوش کودکی و جوانهزدن عشق به «میم»؛ به تغزل و خاطره و عشق و اندوه.
فیلمی که براساسش ساخته شد: فیلم «درخت گلابی» (داریوش مهرجویی ۱۳۷۶) اقتباس وفادارانهیی از داستان گلی ترقی است.
برخلاف مسعود کیمیایی که منبع اقتباس را در خدمت تألیف شخصی قرار میدهد و منِ فردیاش همیشه نیرومندتر و فراتر از داستانی است که از آن برداشت میکند، مهرجویی اغلب درخدمت غنیکردن مایههای داستانی و جهان نویسنده است.به نظر میرسد مفهوم مولفبودن برای مهرجویی در همان مرحلۀ انتخاب منبع معنا مییابد. پس از انتخاب داستان، مسالۀ مهرجویی این است که چگونه میشود اثری ادبی را سینمایی کرد.
در درخت گلابی، مهرجویی با هوشیاری متوجه میشود که این داستان با کمترین میزان تغییر، قابلیت فیلم شدن دارد. بنابراین غنای ادبی را با زیبایی بصری همراه میسازد و جزییات داستان را به شکلی کاملاً سینمایی به تصویر میکشد.
۶٫ خواب در بیداری
جعفر مدرس صادقی در «گاوخونی» با حرکت مداوم میان خواب و بیداری، میان گذشته و حال پیوند برقرار میکند و بهشکلی جالبتوجه تخیل را با عالم واقعیت همسو و گذشته را در حال جاری میکند.
راوی با دیدن خوابی به دوران کودکیاش میرود؛ به خاطرهیی از سالهای دور که همراه پدر به زایندهرود رفته است. او که با دوستانش در آپارتمانی در تهران زندهگی میکند، هربار در خواب خود را در حال آبتنی یا قایقرانی در زایندهرود میبیند و عموماً هم با هراس از غرقشدن از خواب میپرد.
با راوی به گذشته میرویم و با پدر خیاطش که کاراکتری زنده و ملموس و صاحب فردیت است، آشنا میشویم. اینکه سایۀ سنگینِ گذشته بر سر حال افتاده در داستان گاو خونی، با روایتی منسجم و هدفمند متبلور میشود. در اواخر داستان راوی به همراه پدرش از تهران قدیم به زایندهرود در اصفهان میرسد و خاطرهیی از دوران جوانی پدر و آشناییاش با زنی لهستانی، حسی از حسرت را در فضای اثر آکنده میکند.
گاوخونی، هم به تفسیرهای مختلف راه میدهد و هم ورای هر تأویل و تفسیری، به زیبایی داستان میگوید و خوانندهاش را درگیر جهان اثر میکند. این شاید بهترین داستان نویسندۀ پرکارش باشد و از بهترین آثار ادبیات داستانی ایران در دهۀ ۶۰٫
فیلمی که بر اساسش ساخته شد: فیلم «گاو خونی» (بهروز افخمی ۱۳۸۳) بیش از هرچیز نشانۀ احترام و علاقۀ فراوان کارگردان به داستان مدرس صادقی است؛ علاقۀ فراوانی که باعث شده افخمی داستانی را که مناسب مدیوم سینما نیست به فیلم برگرداند.
در بسیاری از فصول فیلم ما فقط صدای راوی (بهرام رادان) را روی نماهایی اغلب زیبا و خوشترکیب میشنویم.
بهترین لحظات فیلم با حضور عزتالله انتظامی در نقش پدر راوی رقم خورده ولی در نهایت این ساختۀ افخمی فیلمی مدالآور از کار درآمده که تنها نشان میدهد سازندهاش چقدر داستان گاوخونی را دوست داشته و چگونه با وجود تلاشش موفق نمیشود ادبیات را به سینما تبدیل کند.
Comments are closed.