احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:روبرت مورفی / برگردان: یاسر میرزایی - ۱۸ حوت ۱۳۹۷
تفاوتی بارز میان علومی چون فیزیک، کیمیا و بیالوژی در یکسو و علومی چون روانشناسی، جامعهشناسی و انسانشناسی در دیگرسو هست. مردم از اولی به علومِ «سخت» و از دومی به علومِ «نرم» یاد میکنند و خصوصاً در میان عالمان سخت حسی عمومی هست که آنچه علوم سخت خوانده میشوند، دشوارتر و در حقیقت «علمیتر» از علومیست که نرم خوانده میشوند. در سخنی غیردقیق میتوان گفت باهوشترین و محترمترین عالمانِ جهان را میتوان در علوم سخت یافت. از انشتین که بگذریم، فیزیکدانانی چون ریچارد فاینمن و استفنهاوکینگ نیز چهرههایی شناخته شده هستند. در مقابل، وضعیت برای روانشناسی چنین نیست و حتا تعداد کمی از مردم میتوانند جامعهشناسانِ قرن پیش را نام ببرند. درحالیکه برخی از مردم ممکن است فیزیکدانان خاصی را که به تولید سلاحهای هستهیی کمک کردند محکوم کنند، اما اکثریت قاطع از خود فیزیک حمایت میکنند. در همین حال در تقابلی شدید، بسیاری از مردم نسبت به علوم اجتماعی مشکوک هستند و حتا خصومت دارند و در این میان، وضعیت اقتصاد و روانپزشکی از همه بدتر است.
چه رخ داده است؟ اگر ما پاسخ را نمیدانستیم، ممکن بود انتظار وضعیتی معکوس میداشتیم؛ یعنی وضعیتی که در آن رای عمومی متمایل به عالمانی بود که موضوع مطالعۀشان «مردم» بودند و نه اشیای بیذهن.
یکی از پاسخهای احتمالی ایناست که علوم اجتماعی برخی چیزهای واقعاً احمقانه را توجیه کرده است، مثلاً شوکدرمانی کسانی که بدون خواستشان زندانی شدهاند یا سلاخی میلیونها خوک توسط دولت در زمان رکود بزرگ درحالیکه بسیاری از امریکاییها گرسنه بودند. ممکن است که این فقرات دلیل عدم اعتماد مردم به روانپزشکان و اقتصاددانان باشد، اما باز این پرسش باقیست که پس چرا مردم فیزیکدانان را بهخاطر هیروشیما و کیمیادانان را بهخاطر باروت تقبیح نمیکنند؟
حدس ما این است: فیزیک و کیمیا پس پشتِ جنگافزارها «درست» هستند. فیزیکدانان به ارتش گفتند «اگر شما این شیء را از هواپیما بیندازید، شکافت هستهیی رخ میدهد و مقدار بسیار زیادی گرما تولید میکند.» فیزیکدانان درست پیشگویی کردند. در تقابلی صریح روانپزشکان به دادگاه گفتند «به ما اجازۀ زندانی کردن مردمی را بدهید که فکر میکنیم به جهت ذهنی مریض هستند و اجازه دهید به آنها دوا تزریق کنیم و آنها را زیر آزمایشهای دیگری قرار دهیم. این کارها آنها را خوب میکند و جامعهیی با مردم متعادل میسازد که از رفتارهای ضد اجتماعی و منحرف به دور است.» بسیاری از اقتصاددانان مشهور نیز در طول قرن ۲۰ و ۲۱ به دولتها گفتند «به ما کنترل انتشارات کاغذی را بدهید و ما جهان را از بلای هر رکود و تورم مزمن نجات میدهیم.» به وضوح اثر روانپزشکان و بسیاری از اقتصاددانان با نفوذ به اندازۀ عالمان طبیعی پُرسروصدا نبوده است.
به نظر میرسد که حتا نابغهترینهای علوم اجتماعی هم میتوانند به قهقرا بروند و آن وقتیست که متخصصان رشته (همچون عموم مردم) نسبت به آن حیطه دچار ظنِ قوی شوند. بسیاری از مردم موافقاند که «روانپزشکی درست عمل میکرد تا اینکه زیگموند فروید آمد.» یا «اقتصاد دچار اشتباهی عظیم شد وقتی جان مینارد کینز وارد صحنه شد»، اما تقریباً کسی نمیگوید «اسحاق نیوتون کارهای عظیمی در فیزیک کرد تا اینکه اینشتین دیوانه آمد و همۀ آنها را خراب کرد.»
یک دلیل مهمِ این فاصلۀ عمیق میان موفقیت و اعتبار علوم طبیعی در یکسو و موفقیت اندک و دشمنان زیاد علوم اجتماعی از دیگرسو ایناست که موضوعات مطالعه در علوم طبیعی، ساده اند و به نظر میرسد رفتار آنها مبتنی بر مجموعهیی کوچک از قواعد باشد. در نتیجه، علوم سخت میتوانند (عموماً) به «آزمایشهای کنترل شده» برای اعتباردهی به نظریات تکیه کنند. به همین دلیل، فیزیک کمتر دچار آن تنگنایی میشود که از نظر مردم روانکاوی فروید یا اقتصاد کینز دچارش شده است. نظریات فیزیکی دربارۀ اشیای جهان مادی پیشگویی میکنند. در علوم سخت بسیار دشوار است که یک نظریۀ جدید و پایینرتبه، نظریۀ پیشین را کنار بزند، زیرا پایینرتبه بودن آن بهطور متناوب در آزمایشهایی اثبات شده است. انشتین مُصرانه به برخی دلایل فلسفی، نظریه کوآنتوم تاکید میکرد، اما هیچ فیزیکدانی (از جمله خود او) نمیتوانست مدعی صحتِ پیشگوییهای نظریه در مورد نتایج آزمایشهای ذرات زیراتمی باشد.
بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی فکر میکنند در زمینۀ آنها نیز باید روشی یکسان ـ روش «علمی» ـ مورد استفاده قرار گیرد. به هر حال، مسأله این است که موضوعات مطالعۀ آنها برای خود اذهانی دارند. اثبات اینکه میتوان به مجموعهیی از قواعد اندک رسید که به نحو صحیح رفتار مردم را در شرایط مختلف پیشبینی کند، شدیداً دشوار است. برای آنکه این تفاوت مهم میان علوم طبیعی و اقتصاد را مجسم کنید، ابتدا فرض کنید که دو گروه از فیزیکدانان بر روی اثر نیروی الکتریکی بر ذرهیی خاص بحث میکنند. گروهی از استرالیا پس از آزمایشی که با روشی جدید اجرا کردهاند، مدعی میشوند که تخمین قبلی باید اصلاح شود، اما فیزیکدانان رقیب مدعی میشوند که آزمایش استرالیاییها ایراد دارد، چون آزمایشگاه آنها نزدیک قطب جنوب است و این مسأله موجب تحریفاتی در نتایج میشود. آنها نهایتاً اینطور به توافق میرسند که آزمایشی یکسان را در آزمایشگاههای مختلف اجرا کنند تا ببینند آیا نتایج وقتی به خط استوا نزدیک میشویم به تخمین قبلی نزدیک میشود یا خیر. فرضی اساسی پشت همۀ این تحقیقات است. قوانین اساسی مسلط بر ذرات واحد است و آزمایشگر میتواند همۀ عوامل (مربوط) دیگر را وقتی اثر مغناطیسی ناشی از قطب زمین حذف شد، ثابت فرض کند. داستانی که گفتیم تا حدی روشن میکند که چرا به نظر میرسد فیزیک اینچنین «خوب» کار میکند؛ این داستان واقعاً دلیل خوبی است برای این پرسش که چرا فیزیکدانان توانستهاند نظریات خود را روز به روز در مطابقت با واقعیت جهان فیزیکی فربهتر کنند.
مسایل وقتی دو گروه از اقتصاددانان در مورد نظریات رقیب با هم بحث میکنند، به این سرراستی نیست. مثلاً اقتصاددانان کینزی معتقدند که رکود بزرگ به دلیل «تراکم تقاضا» بوده است و رییسجمهور وقت هربرت هوور و پس از او فرانکلین روزولت باید رکود را از طریق بزرگ کردنِ عمدی کسری بودجۀ دولت و هزینه کردن پول قرضی خنثا میکردند. گروهی دیگر از اقتصاددانانِ اتریشیها شدیداً مخالف هستند و در عوض معتقدند که بحران نخستین در سال ۱۹۲۹ ناشی از تلاش برای ایجاد رونقی بود که از سوی فدرال رزرو یعنی بانک مرکزی ایالات متحده طراحی شده بود. طبق نظر اتریشیها، هوور و روزولت با سیاستهای غلط دخالتی، رکود را به بیش از یک دهه کش دادند. اتریشیها نظریۀ کسری بودجه کینزیها را اینگونه مورد سوال قرار میدهند که کسری بودجهیی که توسط هوور و فدرالرزرو اعمال شد، موجب ترمیم کندتر و پرپیچوتابتر اقتصاد ایالات متحده شد. کینزیها پاسخ میدهند که هرقدر هم که بودجه بزرگ بود، دولت «به وضوح» به اندازۀ «کافی» قرض و خرج نکرد و بیکاری ماندگار شاهدی بر این مدعاست.
آنچه در اینجا اهمیت دارد این است که «بحث همچنان حلنشده باقی مانده است» با اینکه اقتصاددانان حرفهیی برای مدتی بیش از ۷۰ سال در مورد علل رکود بزرگ استدلال کردهاند. مجادله فرو نخواهد نشست، چون شرایط دقیق اقتصاد جهان در دهۀ ۱۹۲۰ یکتا است. اقتصاددانان نمیتوانند فرضاً نظریۀ کینزی را با ثابت گرفتن همۀ شرایط جز دو برابر کردن کسری بودجه در ۱۹۳۲ و بررسی اثرات آن بر نرخ بیکاری تأیید یا رد کنند.
هوای نفس در علوم طبیعی بیشتر در بند است؛ زیرا در آن زمینهها، واقعیتها با درجۀ بیشتری نسبت به علوم اجتماعی «از طرف خودشان حرف میزنند.» خوشبختانه، همهچیز از دست نمیرود. اگرچه روشهای علوم طبیعی را نمیتوان در اقتصاد بهکار برد، اما روشهای دیگری برای بررسی اصول و قواعد اقتصاد هست که در اختیار فیزیکدانان و کیمیادانان نیست.
Comments are closed.