راوی در داستان

گزارشگر:سـندی مؤمنی - ۲۶ حوت ۱۳۹۷

mandegarهر روایتی، یک راوی دارد که داستان به‌وسیلۀ او روایت می‌شود. «راوی در لغت یعنی روایت‌کننده و در اصطلاح ادبیات، کسی و چیزی را گویند که داستان را روایت می‌کند. به سخن دیگر، راوی شخصی است که نویسنده حوادثِ داستان را از زبان و زاویۀ دید او نقل می‌کند.»
در نظر داشته باشید این نویسنده است که راوی داستان را انتخاب می‌کند و این راوی قرار است با خواننده در ارتباط باشد و داستان را برایش روایت کند و پیش از آن ذهنیاتِ نویسنده را در قالب شخصیت‌ها و داستان به تصویر بکشد. پس می‌توانید مثلثی از ارتباط نویسنده و راوی و خواننده را در ذهن‌تان ترسیم کنید.

نظریه‌های مرتبط با راوی
نظریه‌های مرتبط با راوی به‌طور کُلی به دو دسته تقسیم می‌شوند:
۱. نظریه‌هایی که معتقدند راوی وجودی حقیقی دارد و دارای هویت است.
معتقدان به این نظریه می‌گویند راوی فردی است که روایتی را نقل می‌کند و واقعاً در داستان حضور دارد. این دسته از منتقدان که تقریباً شامل اکثریت می‌شوند، برای اثبات نظر خود راوی بسیاری از رمان‌های کلاسیک را شاهد می‌آورند. مثلاً راوی‌های تام جونز، آرزوهای بزرگ، بابا گوریو، دیوید کاپرفیلد و نظایر این‌ها.
۲. نظریه‌پردازانی که راوی را دارای تعین نمی‌دانند.
برای مثال، رولان بارت هنگام بررسی داستان سارازین بالزاک می‌پرسد: «در این‌جا چه کسی سخن می‌گوید؟» و بعد خودش جواب می‌دهد: «متن سخن می‌گوید». البته مقصود بارت این نیست که داستان بالزاک فاقد راوی است بلکه می‌خواهد بگوید که نویسنده مسوولیت کامل را به‌عهده ندارد و خود راوی هم دارای تعین نیست.
و یا توماس‌مان، نویسندۀ آلمانی که نظریه‌هایش تأثیر عمده‌یی بر نظریه‌پردازان آلمانی گذاشت معتقد بود که راوی، روح روایت است. داستان به وسیلۀ روح روایت نقل می‌شود. این روح به قدری مجرد و همه‌جا ناظر است که از نظر دستوری به جز در قالب سوم شخص به شکل دیگری از آن نمی‌توان صحبت کرد. البته این سوم‌شخص گاهی می‌تواند تشخص یافته و به شکل اول شخص درآید: منی که می‌تواند در قالب آدم‌های مختلف دیگر درآید و در مکان‌های مختلف ظاهر شود.
ولفگانگ کایزر دیگر منتقد آلمانی متأثر از نظریۀ روح روایت مان می‌گوید اشتباه است که راوی را فردی بدانیم که دارای هویت و شخصیت است. در این‌جا روی سخن کایزر متوجه کسانی‌ست که می‌پندارند راوی درست مانند کسی است که در زنده‌گی روزمره درباره‌ی واقعه‌یی به ما گزارش می‌دهد و دارای شخصیتی واقعی است. بنابراین راوی نه نویسندۀ داستان است و نه فلان شخصیتِ اثر که اغلب با آن رفتار خاص آشنایش با او روبه‌رو می‌شویم. در پشت نقاب راوی، داستان قرار دارد؛ داستانی که خود را روایت می‌کند و روح رمان، روانی که همه‌جا ناظر است و دانای کُل این دنیا [رمان] است.
نظریه‌پرداز دیگری که باید به نظریه‌اش اشارۀ کوتاهی بکنیم، هامبورگر است. او معتقد است که در روایت به شیوۀ سوم شخص، راوی هویت فردی و تشخص ندارد: در واقع چیزی به اسم راوی داستانی وجود ندارد… یعنی به مثابۀ شخصیتی که نویسنده آن را خلق کرده ‌است. حتا زمانی که از من، ما و یا قهرمان ما به عنوان راوی صحبت می‌کنیم، این‌ها هم در حقیقت وجود ندارند. تنها راویِ خیالی و روایتش وجود دارند.
بنابراین هامبورگر نظر منتقدانی را مردود می‌داند که می‌پندارند راوی جز روایت، وظایف دیگری مانند ارزیابی و شهادت و حساسیت دربارۀ رویدادهای داستان به ‌عهده دارد. هامبورگر معتقد به نقش روایتی است و برای راوی کمتر نقشی قایل است: نقش روایت عبارت‌ا‌ست از خلق اشخاص و حوادث و اشیای داستانی.
در این‌جا میان روایت و راوی ارتباط فاعلی و فعلی برقرار نیست. به قول هامبورگر، راوی دربارۀ اشخاص و اشیای داستانی روایتی را نقل نمی‌کند، بلکه او اشخاص و اشیا را فقط روایت می‌کند. پس میان روایت‌کننده و روایت‌شونده هم رابطۀ فاعل و مفعول برقرار نیست بلکه ارتباطی نقشی(کارکردی)حاکم است.
و این بوث منتقد انگلیسی هم در اثر کلاسیکِ خود به نام معانی و بیان رمان، راوی را منِ دوم نویسنده یا نویسندۀ ثانی می‌داند؛ منی که به‌طور ضمنی در زمان حضور دارد و در حقیقت وجودش مجازی است.

انواع راوی
به طور مشخص راوی در داسـتان به انواع زیر تقسیم می‌شود:
راوی دانای ‌کُل
این راوی خود به دو نوع دانای ‌کلِ نامحدود و دانای ‌کلِ محدود تقسیم می‌شود.

راوی دانای‌ کُل نامحدود
این راوی همان‌طور که از نامش پیداست، همه‌چیزدان است. امکان نفوذ به ذهن تمام شخصیت‌های داستان را دارد. از انگیزه‌ها و افکار آن‌ها باخبر است. رویدادهای داستانی را می‌داند و به‌راحتی دربارۀ آن‌ها صحبت می‌کند. راویِ دانای ‌کل چیزی را احتمال نمی‌دهد، او همه چیز را با قطعیت می‌داند. بالای سر متن، مثل خدایی مقتدر ایستاده ‌است و جلوتر از خواننده و داستان پیش می‌رود. بدون شک این راوی که با توجه به علم و آگاهی تمام و کمالش در بستر داستان بسیار به چشم می‌آید، حضوری پُررنگ و صدایی رسا و واضح دارد که غالب بر همۀ صداها در داستان است.
این راوی به دلیل این‌که از همه‌چیز خبر دارد، بسیاری مواقع دست به تفسیر مسایل و ماجراها و یا حتا شخصیت‌ها می‌زند. در این هنگام می‌توان نام راوی مفسر را هم به او داد. می‌توان راوی رمان کلیدر نوشتۀ محمود دولت‌آبادی را نمونۀ راوی دانای ‌کُلِ نامحدود و مفسر خواند.

راوی دانای ‌کُل محدود
این راوی دانسته‌هایش محدودتر از راوی قبلی است. همه چیز را می‌داند ولی فقط دربارۀ یک نفر. در واقع این راوی می‌تواند هم در شخص و هم در اطلاعات محدود باشد. راوی دانای ‌کُل نامحدود، مفسر نیست و فقط از افکار و اندیشه‌های شخصیتی که نویسنده آن را انتخاب کرده‌ است، با اطلاع است. رمان سووشون نوشتۀ سیمین دانشور نمونۀ خوبی از راوی دانای‌کل نامحدود است که کانون توجهش زری شخصیت اصلی رمان است.

منِ راوی (راوی قهرمان-راوی ناظر)
ممکن است نویسنده شخصیت اصلی را برای روایت انتخاب کند و یا یکی از شخصیت‌های فرعی را. هنگامی که شخصیت اصلی راوی داستان است و ماجراهای داستان برای خود او اتفاق افتاده ‌است، راوی را، راوی قهرمان می‌نامیم و هنگامی که راوی، شخصیت فرعی داستان باشد و تنها ناطر بر وقوع داستان باشد و ماجراهای داستان برای خود او پیش نیامده باشد، راوی را راوی ناظر می‌خوانیم. در واقع تمایز بین این دو راوی نقش آن‌ها در داستان است. راوی قهرمان در بطن ماجراهاست و نقش اصلی را ایفا می‌کند و راوی ناظر تنها بازگوکنندۀ ماجراهاست. هر دوی این راوی‌ها از زاویه دید اول شخص برای روایت داستان استفاده می‌کنند.

راوی بی‌طرف
این راویِ خونسرد اما دقیق، مطالبی را بازگو می‌کند که شیوۀ بازگوکردن‌شان بسیار مهم است. راوی بی‌طرف بیشتر در گفت‌وگو بین دو شخصیت داستان ظهور می‌کند. این راوی فقط اعمال و گفت‌و‌گوهای شخصیت‌ها را انعکاس می‌دهد بدون این‌که در آن دخل و تصرفی کند و یا گفت‌و‌گوها را تفسیر کند و یا با شنیدن آن‌ها به قضاوت بنشیند. نویسنده‌یی که به‌خوبی توانسته است راوی بی‌طرف را در داستان‌هایش به نمایش بگذارد، ارنست همینگوی امریکایی است که در داستان‌هایش از عنصر گفت‌وگو بسیار استفاده کرده ‌است. نمونۀ موفق راوی بی‌طرف در داستان‌های آدم‌کش‌ها و تپه‌هایی همچون فیل‌های سفید او، خواندنی است.
خواننده در داستان‌هایی که با راوی بی‌طرف نقل می‌شوند، با داستان پیش می‌رود و خودش به نتیجه می‌رسد؛ صدایی نیست که او را از افکار شخصیت‌ها مطلع سازد و یا دربارۀ آن‌ها اطلاعاتی بدهد. خواننده به‌تنهایی بینندۀ موقعیت‌ها و ماجراهای داستانی است. در نظر داشته باشید خونسردی راوی در بیان صحنه‌های داستان، مانع تأثیرپذیری داستان نمی‌شود بلکه در مواقعی حسِ داستان با قدرت بیشتری به خواننده القا می‌شود.

راوی‌های چندگانه
همان‌گونه که از نام این نوع راوی پیداست، در این روایت راوی‌های متعددی حضور دارند. شاید به نظر برسد روایت از زاویۀ دید چند راوی، مختص رمان باشد و یا این‌که با توجه به میدان وسیع‌تر رمان برای عرض اندام این گونۀ ادبی راوی‌های چندگانه را پذیرا باشد، اما این نوع راوی قابلیت استفاده در داستان کوتاه را نیز دارد. راوی‌ها در متن هرکدام بسته به موقعیتِ خود و جایگاه‌شان در متن، از زاویۀ دید خود موضوع را روایت می‌کنند. نمونۀ این نوع راوی در رمان سنگ‌صبور نوشتۀ صادق چوبک وجود دارد. رمان فصل‌های متعددی دارد و در هر فصل یکی از شخصیت‌های رمان، روایت را نقل می‌کند. در داستان کوتاه، در جنگل نوشتۀ آکتاگاوا، در مجموعۀ ماه عسل آفتابی به ترجمۀ سیمین دانشور نمونۀ قابل قبولی از راوی‌های چندگانه در داستان کوتاه است. هر راوی ماجرای قتل را از زاویۀ دید خود روایت می‌کند.
در این نوع راوی، چند صدایی بودن متن، خواننده را با نقطه‌نظرات متفاوت آشنا می‌کند و از زوایای مختلف با ماجرا آشنا می‌کند. این چندصدایی بودن در بسط و گسترش داستان دخیل است و پشتوانۀ خوبی برای پرداخت شخصیت‌ها و موضوع و درون‌مایه به حساب می‌آید. نقطۀ قوت استفاده از این راوی، نمایش ابعاد مختلف یک موضوع است.

راوی خودآگاه
این راوی، آگاهانه مسیر روایت را به جایی می‌کشاند که مد نظرش است. بسیاری از رمان‌های کلاسیک با این نوع راوی نوشته شده‌اند. راوی ماجرایی را از سر گذرانده‌ است و قصد دارد آن را بازگو کند. راوی از اتفاقات آگاه است و اطلاعات و رازهایش را با خواننده در میان می‌گذارد و نیتش آن است که خواننده را به همان نقطه‌یی برساند که خود می‌خواهد. راوی خود‌آگاه حضور پُررنگ و برجسته‌ای را در روایت دارد و در واقع نوعی از راوی قهرمان به حساب می‌آید. رمان‌های فیلدینگ نمونۀ خوبی برای استفاده از راوی خودآگاه هستند.

راوی ناخودآگاه
برخلاف راوی خودآگاه، این نوع راوی قهرمان نیست و بر آنچه روایت می‌کند مسلط نیست. نمونۀ مشهور این راوی در رمان ناطور دشت نوشتۀ سلینجر خواندنی است. نویسنده با انتخاب این راوی به خواننده اجازه می‌دهد تا کمی جلوتر از راوی قرار بگیرد.

راوی غیرقابل‌اعتماد
هرقدر راوی دانای کُل قابل اعتماد بود و هرچه را که می‌دانست با رعایت یک سر و گردن بالا بودن از خواننده بیان می‌کرد، راویِ غیرقابل‌اعتماد، دروغ می‌گوید، تحریف می‌کند، متعصب است و می‌خواهد آگاهانه ذهنِ خواننده را به سمت‌وسویی ببرد که می‌خواهد. این راوی که ساخته و پرداختۀ دوران معاصر است و با پیچیده‌گی‌های ابعاد انسان سازگار است، قصد دارد خواننده را فریب بدهد. شخصیت کیا در رمان رود راوی نوشتۀ ابوتراب خسروی از این نوع راوی است.
گاهی این راوی (راوی غیرقابل‌اعتماد) نمی‌خواهد دروغ بگوید ولی چون فراموشکار است و یا روان‌پریش است، در روایتِ ماجرا دچار آشفته‌گی می‌شود و دروغ می‌گوید. خواننده وقتی با کم‌حافظه‌گی راوی روبه‌رو می‌شود، این مسأله را درک می‌کند. راوی رمان هم‌نواییِ ارکستر چوب‌ها از این نوع است.

راوی ساده‌لوح
گاهی وقت‌ها راوی از ساده‌لوحی‌اش است که دروغ می‌گوید و اصلاً فریبی در کار نیست. راوی درک درستی از ماجرا ندارد و خواننده این ساده‌لوحی را متوجه می‌شود. بنجی در رمان خشم و هیاهو در زمرۀ این نوع راوی قرار می‌گیرد.

خلاصۀ مطلب
۱. هر داستانی احتیاج به راوی دارد؛ راوی داستان را بازگو می‌کند.
۲. راوی محل ارتباط نویسنده و خواننده است.
۳. نظریه‌های مربوط به راوی به دو دستۀ کُلی تقسیم می‌شوند:
الف) راوی وجودی حقیقی دارد و دارای هویت است.
ب) راوی دارای تعین نیست.
۴. نظریه‌های مرتبط با عدم تعین راوی عبارت هستند از:
الف) روح روایت
راوی نه نویسندۀ داستان است و نه فلان شخصیت اثر که اغلب با آن رفتار خاص آشنایش با او روبه‌رو می‌شویم. در پشت نقاب راوی، داستان قرار دارد؛ داستانی که خود را روایت می‌کند و روح رمان، روانی که همه‌جا ناظر است و دانای کُل این دنیا[رمان]است.
ب) نقش روایتی
میان روایت و راوی ارتباط فاعلی و فعلی برقرار نیست. راوی دربارۀ اشخاص و اشیای داستانی روایتی را نقل نمی‌کند بلکه او اشخاص و اشیا را فقط روایت می‌کند. پس میان روایت‌کننده و روایت‌شونده هم رابطۀ فاعل و مفعول برقرار نیست بلکه ارتباطی نقشی(کارکردی) حاکم است.
ج) نویسندۀ ثانی
راوی، منِ دوم نویسنده یا نویسندۀ ثانی است؛ منی که به‌طور ضمنی در رمان حضور دارد و در حقیقت وجودش مجازی است.
۵. راوی انواع مختلفی دارد:
راوی دانای ‌کُل که خود به دانای ‌کُلِ محدود و نامحدود تقسیم می‌شود؛ راوی قهرمان-ناظر، راوی بی‌طرف، راوی‌های چندگانه، راوی خودآگاه، راوی ناخودآگاه، راوی غیرقابل‌اعتماد و راوی ساده‌لوح.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.