احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۶ حوت ۱۳۹۷
در دنیای پیچیده و درهمتنیدۀ امروز، بدیهیست که «استقلال» در تمامِ عرصهها بهویژه سیاست و اقتصاد معنای سنتی و مطلقِ گذشته را برنمیتابد، چرا که همۀ دولت ـ ملتها در شبکهیی از وابستهگیهایِ متقابلِ پیچیده نسبت به یکدیگر قرار دارند که در آن قویترین کشور نیز در اتصالی از منافع و زیانهایِ مشترک با ضعیفترین کشورها قرار میگیرد. نظر به این ملحوظ، باید گفت عدمِ استقلالِ سیاسی در معنای نسبی و تحولیافتۀ امروزینِ آن نیز به معنای ایناست که یک دولت و حکومت میزانِ وابستهگیهایش به دیگران بیشتر از میزانِ وابستهگیهای سایرِ دولتها به خودش باشد، بهنحوی که نتواند در هر توافق و معاملۀ سیاسی با موضوعیتِ خودش در صحنۀ بینالملل تصمیمگیرندۀ آخر ثابت شود. در مورد افغانستان باید گفت اگرچه حکومتِ آقای غنی همیشه شعار استقلال و حاکمیتِ ملی را سر داده، ولی در واقعیتِ امر چنان در وابستهگی و درماندهگی غرق است که دیگر مجالی برای اِعمالِ استقلال و حاکمیتِ ملی در عرصۀ بینالملل برایش باقی نمانده؛ چنانکه داستانِ صلح عریانترین صحنۀ این فروماندهگی است.
دو روز پیش (شنبه/۲۵ حوت) در ادامۀ تلاشهای داخلی و بینالمللی برای صلح با طالبان، شورای عالی صلحِ افغانستان نیز از سفرِ دوروزۀ محمد عمر داوودزی به تهران برای گفتوگو با مقاماتِ ایران خبر داد. سخنگوی این نهاد، هدف از این سفر را «جلب حمایتِ ایران برای مذاکرۀ رو در رویِ دولت افغانستان با طالبان» خوانده است.
شاید این سفر، نظر به اینکه آقای داوودزی نمایندۀ حکومت برای اجماع منطقهییِ صلح است، مشکل و ایرادی را بازنمایی نکند؛ اما وقتی این کنشِ حکومت نسبت به تلاشهایی که امریکا و جمعی از کشورهای منطقه از جمله پاکستان، آنهم در پشتِ درهای بسته، برای صلح با طالبان بهراه انداختهاند را در کنار اظهاراتِ سابقِ مقامات و سخنگویانِ حکومت نسبت به نقش ایران در تمویل و تجهیزِ طالبان مورد مطالعه قرار دهیم، آنگاه درمییابیم که حکومت افغانستان در داستان صلح، کنشپذیرترین بازیگرِ ممکن به حساب میآید که در نهایتِ ترس و وارخطایی به هر آدرسی مراجعه میکند تا او را از خطراتِ در کمین نشستۀ صلح وارهاند!
ایران یکی از آدرسهاییست که در دورۀ زعامتِ آقای غنی از سوی مقاماتِ حکومت متهم به راه انداختن جنگِ نیابتی در افغانستان، نگاه ابزاری به طالبان و آموزش و تجهیزِ آنها برای ناامنسازی ولایتهایی شده که در آنها برنامهها و پروژههای ملی و انکشافییی جریان دارد که تهران آنها را خلافِ منافعِ خود در افغانستان میبیند. یکی از برجستهترین این برنامهها، احداث بندها و سدهایِ آب بر رودخانههایی عنوان شده که ایران به آبِ آنها نیازمند است و نگاهِ امنیتی ـ استراتژیک به آنها دارد. جدا از درستی یا نادرستیِ ادعاهای حکومت افغانستان، مقاماتِ ایرانی نیز از جمله رییسجمهور آن، بیاناتِ تهدیدآمیزی نسبت به سدسازی در افغانستان داشتهاند و در جانب مقابل، آقای غنی با غرور و تمسخر پاسخِ ایرانیها را با این منطق داده که این آبها از آنِ ماست و ایجاد بند و سد نیز در دایرۀ حاکمیتِ ملیِ افغانستان میگنجد. در ادامۀ این ادبیات، ما از یکطرف شاهد پهلوگیریِ غنی به نفعِ حریفانِ منطقهیی ایران چون عربستان و گزارشِ مقاماتِ محلی در ولایاتی چون فراه و نیمروز مبنی بر حملۀ طالبان با سلاحهای ایرانی به تأسیساتِ عامالمنفعه و پایگاههای پولیس و ارتش بودهایم.
اکنون که چنین حکومتی از آن غرور و اتهامزنی نسبت به ایران کوتاه آمده و نمایندهاش را به تهران فرستاده تا حمایتِ ایران را در بازی صلح به سود خود جلب کند، بهصورتِ خودکار این چند نکته به ذهن میآید که: اولاً امریکا و پاکستان و عربستان غنی را در بازی صلح دور زده و تنها گذاشتهاند؛ ثانیاً ایران چه کمکی میتواند به غنی در بازی صلح خلافِ خواستِ امریکا کند و ثالثاً اگر ایران امکاناتی برای تغییر داستانِ صلح به سودِ غنی در اختیار دارد، این امکانات را در بدلِ چه چیزهایی ارایه میکند و رابعاً آیا در معاملۀ غنی ـ تهران پیرامون صلح، استقلال و حاکمیت ملیِ افغانستان خدشهدار نمیشود؟
چندی پیش، غنی خود را یک استثنا در تاریخ افغانستان ـ از احمدشاه بابا تا کرزی ـ برشمرده بود که گویا با زورِ خارجیها به افغانستان نیامده و به محافظ خارجی نیز نیاز ندارد. اما همین یک نمونۀ کوچک در درامۀ طولانیِ صلح (سفر به تهران) نشان میدهد که غنی نهتنها یک استثنا نیست، بلکه در ادامۀ همان تاریخِ شرمآور قرار دارد؛ همان تاریخی که برای ادامۀ قدرت یا باید به روس باج داد یا انگریز؛ یا باید به حکومتِ قاجار دلبری کرد یا به امپراتوری عثمانی!
Comments are closed.