احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهری کبیری - ۱۰ حمل ۱۳۹۸
اگر بخواهیم میزان سطح آگهی و دانش مردمان یک کشور و نظام حاکم در آن جامعه را به بررسی بگیریم،
هیچ معرفی بهتر از (نصاب آموزشی) بوده نمیتواند؛ آنچه عواقب آن تأثیر مستقیم بر اوضاع حاکم در جامعه داشته است. و، ای وای بر ما که با چنین نصابِ خفهکن و فرسوده، خاموشانه پذیرای ادامۀ این وضع بر فرزندان این ملت هستیم و توقع نسل بیدار در رفاه و آزادی را هم آرزو داریم.
جناب رییس صاحب جمهور، سال قبل وعدۀ اصلاحات در نصاب آموزشی را با این گفته اعلام داشتند: «این نصاب جوابگوی معلم و متعلم ما نیست، شانزده تا هفده مضمون را نابغه هم همزمان درک کرده نمیتواند و این خود فشار شدید بر معلمین است.» ایشان همچنان وعدۀ فشرده ساختن نصاب آموزشی را نیز سپردند که امیدواریم مانند نخستین وعدۀشان که ساختن شهرک آموزگاران و توزیع زمین به آموزگاران بود، به دست فراموشی سپرده نشود.
مشکلات فراونی فراراه معارف افغانستان قرار دارد، اما عمدهترین چالشی که مبنای دشواریهای دستوپاگیر محسوب میشود، همین نصاب آموزشیِ غیرمعیاری است که میراث سالها فساد و بیبرنامهگیها در تداوم جنگ و ناامنی بوده و ریشههای عمیق و زهرآگینش هر روز بیشتر بر اذهان این نسل، تارظلمتتنیده و گمراهی میآفریند.
نصاب آموزشی باید سراپا پُر از انگیزش و محرک و هدفمندانه طراحی شود و با دانش نوین و بهروز، مطابق نیازهای جامعه و عصر، متحول کنندۀ صددرصدی باشد تا بر بیسوادیهای پس از ختم آموزش، نقطۀ پایان ببخشد. از سوی هم، تربیۀ آموزگار، بخش مهم وزارت معارف است و تا زمانی که کیفیت تدریس آموزگار خوب نشود، شاگرد بهتر تربیه نمیشود؛ پس باید بلندترین نمرات کانکور مختص به تربیۀ آموزگار شود تا نظام از ریشه و اصل تقویت شود و هرگز دچار هیچگونه بحرانی نگردد.
معارف باید صنفهای آمادهگی برای کودکان ایجاد کند تا ریشه و اساسات در آن به آموزش گرفته شود و یکی از اساسیترین مشکل برطرف شود، زیرا عدۀ محدودی از خانوادههای متمول و آنهایی که فرزندان آموزگاران اند، از قبل در کودکستان اساسات را فراگرفته و باقی همه، از آغوش مادر در این صنف درسی به آموزگار تسلیم داده میشوند و اینجا تفاوتهای کلی، مشکل ایجاد میکند و از این گذشته، صنف اول باید بعد دورۀ آمادهگی تدریس شود.
دانشآموزان باید نظر به علاقۀشان رشتهبندی شوند. همچنان به وقت رسیدن کتابهای آموزشی و بودن حتمی آن در این عصر و زمان، یک اصل است که باید به آن توجه جدی شود. آنچه مشکلات معارف را در بر دارد، نبود ساختمان و صنفهای معیاری، فشار هفده مضمون آموزشی، مخالفت والدین به خاطر ناامنی، نبود آموزگاران زن در ولایات و فاصلۀ خانه تا مکتب، فراغت دانشآموزان و عدم جذب شان در دانشگاههای دولتی و … است.
شمار مدرسههای ثبت ناشده بیشتر به فعالیت میپردازند که خارج از سیستم آموزش و پرورش دولتی بوده در آموزشهای مذهبی افراطی و گمراهکننده به آموزش میپردازند که دانشآموز را دچار فشار روانی شدید کرده و نسبت به همه بدبین و تاریک بار میآرد و جز رفتن به عقب، پیامد دیگری هم در قبال ندارد؛ اما هیچ توجهی به این مشکل جدی معطوف نشده است.
من به عنوان یک آموزگار، چشمدید خود را بازگو میکنم که حتا برای حفظ و فشار درس مدرسه، دانشآموزانم مکتب را ترک کرده و در هر صنف درسی، از پنجاه شاگرد، پانزده تا بیست تن آنها که به مدرسه میروند، مشکل دارند؛ مهمتر اینکه بیشتر متقاعد به این اند که فقط مبلغ بمانند و به خوبی میپذیرند که جایگاه زنان، تنها خانه و مدرسه است و مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی را نمیپذیرند.
درست مثل نصاب ناکارۀ ما که آیینۀ تمامنمای جامعه و رویدادهایش است و اگر اصلاحات در آن به میان آید، با نگاه بر آن، همه از آن برداشت نیکویی خواهند داشت. چنانچه نقش زنان در جامعه کمرنگ و نادیده گرفته میشود، در کتب درسی نیز به همین منوال کمرنگتر از هر موضوعی جاگزین شده است. آنجا که از رجال مرد چند تن به معرفی گرفته میشود و از زن یک تن مطرح بحث است و آن هم به تکرار محدود چند شاعر زن آشنا و بس! آیا در جهانِ هستی، هیچ زنِ قهرمان، مبارز و الگوی ایثارگر و باانگیزۀ برای پیشرفت و بیداری زنان جهان وجود ندارد تا ارمغانی برای نسل نو باشد؟
این موارد خود انگیزش بر عدم اعتلای توانمندسازی بانوان این سرزمین است. مثلاً در کتابهای آموزشی دینی صنف اول، در پیوند به حقوق همسایه، والدین و آموزگار به دانشآموزان معلومات ارایه داده شده، اما آنچه از همین سنوسال در خانوادهها چالشبرانگیز است، رفتار فرزندان پسر است که خودشان را چند سر و گردن بالاتر از دختران خانواده دانسته، توقع اطاعت از ایشان کرده و فرمان میدهند، اما در کتابهای درسی از اینها چیزی نگاشته نشده است. مردسالاری از همینجا آغاز میشود که خانوادهها به نسبت فقر و مصارف مکتب، سهم رفتن به مکتب را برای پسران میدهند و تصور دارند که پسران «سرمایۀ خانواده» محسوب میشوند.
در کتاب صنف اول که سنگِ تهداب تربیت کودک است، از جایگاه زن و احترام و حقوق خواهر و مادر هیچ بحثی صورت نگرفته است. موارد بسیار زیاد وجود دارد است که به تفصیل چند نمونۀ آن را ذکر میکنم تا مشت نمونۀ خروار باشد:
دانشآموزان صنوف ششم شایستۀ دانستن این شمرده شده اند که در ارتباط به نصابِ ذکات حیوانات، حبوبات، میوه، احکام حج و احرام و تلبیه بدانند، اما در کتابهای این دانشآموزان از حقوق انسانی و احترام چیزی گفته نشده است؛ تا آنجا که برای زن هیچ تفسیر و حدیثی برای یادهانی وجود نداشته که فقط بر بایدها در قسمت زنان پرداخته شده مثلاً: زن به تندی حرکت نکند و آواز بلند نکشد و…! بایدهایی که فقط اعمار کردن محدودههای ناممکنات را مساعدتر از هر زمانی، گستردهگی و وسعت میبخشد.
در یکی از صفحههای کتابهای آموزشی با عنوان درشت و جذابی که امیدواری میبخشد، آمده است: «مساوات در اسلام». آغاز سطر اولین این نوشته چنین آمده است که زنی از اشرف قبیلۀ بنی مخزوم مرتکب دزدی شده بود و…. سطر آخرینش هم اینکه، اگر فاطمه دختر حضرت محمد(ص) دزدی کند، دست او را نیز قطع کنند و این واقعه به اثبات میرساند که اسلام دین عدالت و مساوات است. آیا برای مساوات هیچ مثالی در این دین بزرگ و جهانشمول وجود نداشت که از زنی به زشتی یادآوری به عمل آمده است؟ مساوات را میشد به نحو دیگری با پندآموزترین مسایل تربیتی مثال داد.
در صفحه دیگر یکی از کتابها با عنوانِ «عادات زشت» از زنا، قتل، دزدی، اختطاف و شرابنوشی بحث شده است، ولی کوچکترین اشارهیی بر زشتیِ پامال کردن حق دیگران، داد زدن بر خواهر، مادر و ضعیفان و بیاحترامی و مانند اینها نشده است. هستند مشکلات جدی و بسا مهمی که نمیشود همه را در این متن گنجانید، اما وقتی من نصاب آموزشی دوازده صنف درسی را مطالعه کردم، چنان زیر فشار شدید قرار گرفتم که ادامۀ آن را خیانت و در صورت تجدید نظر، عدم درست رسیدهگی در آن را جنایتی بیش تصور نمیکنم.
باری فکر کردم اگر تفاوت نچندانی در تغییر نصاب با درنظر داشت تمام موارد مورد نیاز رونما گردد، بر انباری از خاک نشسته و خاک بر سر بریزیم و عزای زندهبهگور بودن این ملت را سوگوارانه اشک ریزیم. چنانچه به همین شکل، جزوههای درسی دارالمعلمینها در این وضع موجود به سر میبرد.
آموزگاران زن، خود محرک و تشویق کنندۀ خانوادهها هستند، البته در بیشتر ولسوالیها و قریهها که از نبود آموزگار زن بیشتر دخترخانمها از صنف نهم بالاتر ادامه داده نمیتوانند، اگر دولت در چنین مناطقی آموزگاران زن را با معاش و حمایت توظیف کند و این آموزگاران موفق، الگویی تأثیربرانگیز بر بانوان دانشآموز بوده بر ادامۀ تحصیل و آموزگاران موفق شدن، سعی خودشان را انجام میدهند و نقطۀ پایان بر این معضلۀ جدی خواهند بخشید.
واقعاً دردآور است در کشور فقیری، فقیرترین طبقات اجتماعی را دانشمندان و آموزگاران تشکیل دهند. یعنی آنانی که سرمایۀ واقعی سرزمین اند، معاش کافی، آسودهگی و دلگرمی به مطالعه و بلند بردن سطح آگاهی خویش ندارند، از آنجایی که دیگر ارزش و معنویت واقعی آموزگار هم مدنظر نبوده و به دیدۀ قدر به آن نگاه نمیشود، واقعاً آفتزا است.
قربانیان بیشتر هر گونه نابسامانیها، همیشه دخترخانمها در خانواده میباشند؛ با آنکه اینجا اشارهیی بر مسایل آموزشی داریم، این را یادآور میشوم که گرچه میدانم قربانیان جنگها در جبهات همیشه مردان خانواده هستند، اما موضوع ما مسایل آموزشی، به ویژه در ولایات و اکثراً مرکز را در بر دارد. متقاعد ساختن پدری برای ادامۀ درس دخترش، دلایلی چون ناامنی، نبود آموزگار زن، فاصلۀ مکتب و خانه و…) را دربر دارد. به عقیدۀ آنها، درس خواندن دختران، مساویست به باز شدن چشمان، وسعتدید و شجاعت شان که در موجودیت مردان، جز بیننگی و عیب، چیزی بیش نیست!
از برخی خانوادهها در جلالآباد شنیدهام که در این ولایت، بانوان دو گزینه روی دست دارند: خانه یا قبرستان! بعد از فروپاشی حکومت طالبان، صدها میلیون دالر برای تحصیل و سوادآموزی دختران از سوی جامعۀ بینالملل کمک شد، اما نبود سواد و آگهی، زنان را ستمپذیر بار آورده است تا ستمگر را تحمل کنند. این محرومیت بزرگی است که مردها بر زنان و دختران خویش روا داشته اند. دور از هر تبعیض جنسیتی، این حقیقت را نباید انکار کرد که اگر هر مردی همت کرده و به حمایت از دختر، همسر، خواهر و مادر خود برخاسته و موانع پیشرفت را از راهشان بردارد تا اجازۀ فعالیت بر آنان در جامعه به دست آید، کار بس انسانی و ایمانی است.
باور کامل دارم که فقط یک نسل قربانی کار است تا فرزندان و نوههای شهبانوان فداکار ما در امنیت و رفاه نفس بکشند و آزادی را به آغوش بگیرند. اگر هر مردی محترمانه در دفاتر و هر جای دیگر به دور از هر نگاه سوء، به این جنس نظر کند، هرگز در برابر خواهر و همسر خود بدبینانه قضاوت نمیکند و دید متباقیِ مردان را نیز دید خویش دانسته و برای زن، آزادی او را به خاطر رهسپار شدن به سوی تکامل خواهد داد.
وقتی حضور زنان در جامعه بیشتر شد، همین برابری، حمایت و همدلی را فراهم ساخته، احترام بر هر زن مساوی میشود. به احترام به مادر و خواهر، زیرا همه با حقوق مساوی برای جامعۀ خویش فعالیت میکنند.
هر یک از خود شروع باید کرد، نباید ضربالمثلهای کهن را کار بندیم و به دروغ گفتنها بر خود ادامه دهیم که گویا «با یک گل بهار نمیشود». چنانچه استاد خلیلالله خلیلی میگوید:
این مثلهای کهنه و باطل
کار ما را نموده بس مشکل
هرمثل ربط با زمانی داشت
با همان عصر اقترانی داشت
این مثل از قدیم مشهور است
که زمین سخت و آسمان دور است
لیک آنان که راه یافته اند
هم زمین هم فلک شگافته اند…
من همچنان میگویم که بایک گل بهار میشود، وقتی هر یک این را گفته، سر بلند کنیم، گلستانی مهیا میشود که امیدوارانه عطر اهداف ما به آسمانها و ستارهگان هم قابل استشمام خواهد بود.
Comments are closed.