احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سـعید حقیـقی- روزنامه نگار - ۱۶ حمل ۱۳۹۸
«از نظر هر آن کس که تاریخ را خوانده، نافرمانی نخستین فضیلتِ نوع بشر است.»
اسکار وایلد
روزنامهنگاری در افغانستان هنوز حرفۀ دشوار است؛ حرفهیی که ریسکِ بالایی در خود دارد. ارقام و آمار طی سالهایِ اخیر این دشواری را آیینهداری میکند. هنوز بهدست آوردن اطلاعات و گسترش آن، کارِ سادهیی نیست. برخیها بر سرِ این حرفه جانهایشان را فدا کردهاند؛ برخیها ضرب و شتم دیدهاند و برخی دیگر زندانی شدهاند، حتا اگر این زندانیشدن چند ساعت بوده است.
افغانستان زمانِ طولانییی را در فضای آزاد نزیسته است. اگر از سالهایی که به دهۀ دموکراسی نامبردار شده، بگذریم (که در آن سالها هم روزنامهنگاری آزاد به پیمانۀ امروز نبوده و حتا تصور آزادی بیان تا این حد جا نیفتاده بود)؛ روزنامهنگاری متعهد و واقعنگر طی همین سالهایِ پس از فروپاشی نظام طالبانی در کشور رقم خورده است. پیش از آن، ما با مفهومی از روزنامهنگاریِ واقعنگر و کاوشگر آشنا نبودهایم.
امروزه جهان ما، جهان اطلاعات است. اطلاعات در مناسبات جهانی نقش و تأثیر ویژه دارند. یک گزارشِ دقیق و مبتنی بر دادههای واقعی میتواند جریانساز شود؛ همانگونه که در بهار عربی شاهد آن بودیم. پیش از آن نیز جهان چنین تجربههایی را در کشاکش جنگها و خشونتها داشته است. ارنست همینگوی نویسندۀ شهیر امریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل، سالهای طولانی را برای نشان دادنِ ابعاد جنگ در کشورهای مختلف سپری کرد. «ناقوسها برای چه کسی به صدا درمیآید» ماحصل زیستنِ سالهای دشوار و تلخ در میـدانهای جنگ از این نویسنده است. این رمان کمنظیر، روی دیگرِ سکۀ آزادی بیان و رسانه را بازگو میکند. همینگوی افزون بر رمانهای جذابی که در مورد جنگ به نگارش درآورد، مقالهها و گزارشهای تکاندهنده و تأثیرگذاری نیز از جنگ نوشت و منتشر کرد.
زمانی که جنگ جهانی دوم با ریختن بمبهای اتمیِ امریکا بر هیروشیما و ناکازاکی به پایان رسید و کمتر کسی از فاجعۀ جاپان خبر داشت، «ویلفرد برچت» روزنامهنگار استرالیایی با پا گذاشتن به مناطق ویران شدۀ پس از بمب اتمی، «طاعون اتمی» را منتشر کرد که گزارشی سراسر واقعبینانه از وحشتی بود که جهان مُدرن بر سرِ یک کشور و مردمش آورد. این گزارش هولناک، جهـان را به حیرت فرو برد؛ جهانی که تازه از جنگ جهانی دوم نجات یافته بود و همه، کشورهای قدرتمند را ناجیِ خود میدانستند. برچت با نوشتن «طاعون اتمی» جهان را در شوکِ دیگری فرو برد؛ در شوک اینکه هنوز حقایق آنگونه که لازم است در اختیار مردم قرار نمیگیرند.
دستگاههای حاکم بر کشورها و جهان، اطلاعات را از مردم میدزدند و یا با دستکاری و تقلب به گونهیی آنها را نشر میکنند که دلخواه خودشان باشد. مفهوم ژورنالیسمِ واقعنگر از چنین فضا و حالوهوایی رنگوبو میگیرد. ت. د. آلمن روزنامهنگارِ امریکایی در وصفِ ژورنالیسم واقعنگر چنین مینویسد: «ژورنالیسم حقیقتاً واقعنگر و فارغ از پیشداوری، ژورنالیسمی است که نه فقط امر واقع را به درستی بیان میکند، بلکه معنا و مفهوم رویدادها را نیز بهدرستی درمییابد. ژورنالیسمی با این ویژهگی نه فقط امروز قانعکننده است که از بوتۀ آزمایش زمان نیز [پیروز] به در خواهد آمد؛ و نه فقط «منابع موثق»، که آشکار شدن حقایق طی تاریخ نیز به آن اعتبار میبخشد.» چنین ژورنالیسمی میتواند همراستا با منافع مردم عمل کند و آنچه را که در پشت پردۀ رویدادها میگذرد، آفتابی سازد.
برخیها خبر را چنین تعریف کردهاند «خبر چیزی است که کسی در جایی میخواهد آن را پنهان نگاه دارد؛ آنچه میماند، آگهی است.» امروزه با وجود کثرت منابع و رسانهها، هنوز آگهیهایِ فراوانی به خورد مردم داده میشود. مگر در مورد جنگ عراق و افغانستان به اندازۀ کافی آگهی نخواندهایم؟ حالا پس از گذشتِ سالهای زیاد از جنگ افغانستان و عراق، برخی حقایقِ پشتِ پرده بهوسیلۀ روزنامهنگاری کاوشگر افشا میشود.
«ادوار اسمیت هال» امروزه در جهان روزنامهنگاری نامی آشناست. او روزنامهنگارِ جسوری از استرالیا بود که روزنامهنگاری واقعنگر را در این کشور نهادینه کرد. در کتاب هیجانانگیزِ «به من دروغ نگو!» که به کوشش «جان پیلجر» تهیه شده، در مورد این روزنامهنگار چنین میخوانیم: «همین روزنامهنگار بهتنهایی و بیش از هرکس دیگری، برای جا انداختنِ سه نوع آزادی اساسی در کشورش تلاش کرده است: آزادی مطبوعات؛ انتخابی بودن واقعی دولت؛ و محاکمه با حضور هیأت منصفه. او از خوانندهیی نامهیی دریافت کرده بود که در آن وظیفۀ ژورنالیست به عنوان «یک مخالفِ دوآتشه و نه انگل حامی دولت» توصیف شده بود. هال با اهمیت قایل شدن برای نامۀ این خواننده، هفتهنامۀ هشتصفحهیی «سیدنی مانیتور» را به بهای هست پنس در سال ۱۸۲۶ منتشر کرد. میزان بیباکی و جسارت مبتنی بر اصول اخلاقی هال را میتوان با توجه به شرایط زمانِ او مورد قضاوت قرار داد. نباید تصور کرد که وی کارش را در فضای حاکم بر بریتانیای دورۀ سلطنت جورج اول تا سوم که لیبرالیسم در حال شکوفایی بود، شروع کرد. خیر! او در یک نظام استبدادی و نظامی خشن، که نیروی کارگرِ آن مجرمان تبعیدی بودند، دست به انتشار روزنامهاش زد. هال با «قیام» خود، یعنی به چالش کشیدن اقتدار جنرال رالف دارلینگ – فرماندار قلدر ایالت ویلز جدید استرالیا – در صفحات روزنامهاش، برای خود عذاب و دردسرِ زیادی خرید. او با مبارزه برای کسب حقوق مجرمان و زندانیان آزاده شده و تلاش در جهت افشای فساد مأموران دولتی، قضات و مفتخورهای دور و بر فرماندار، خود را در معرض قوانین کیفری شدیدالعقاب ضد افترا قرار داد. وی مکرراً توسط هیات منصفۀ نظامی منصوب به شخص جنرال دارلینگ محکوم شد و بیش از یک سال را در سلولی کوچک و مملو از حشره، که تنها منبع روشناییاش تک شکاف میلۀ پنجرۀ آن بود، سپری کرد. اما همچنان در این شرایط، به وظیفۀ سردبیری هفتهنامۀ سیدنی مانیتور خود ادامه داد و علیه رشوهخواری دولتی مبارزهها کرد. احضار جنرال دارلینگ به لندن و ریشه گرفتن آزادی بیان در استرالیا، در واقع دستاورد مبارزاتِ ادوارد اسمیت هال و روزنامهنگاران مستقلی از قبیل او بود.»
نمونۀ چنین روزنامهها و روزنامهنگارانی را ما در کشورِ خود ـ هرچند کم و بهندرت ـ داریم. یکی همین روزنامۀ «ماندگار» که پا به یازدهمین سال انتشارِ خود گذاشته است. ماندگار ماحصلِ یک فکر و ایدۀ انسانی است که میخواهد با افشای حقایق، جامعه را بیدارتر و شکوفاتر سازد. روزنامۀ ماندگار شاید صد عیب و اشکال داشته باشد که در جامعۀ ما قابل فهم است ولی یک امتیاز آن میتواند کُل کارنامه و مشکلاتِ آن را توجیه کند و آن نقد بیباکانه و جسورانۀ آن از وضعیت و حکومتداری در افغانستان است.
نقد امروز، دیگر بر اساس کتاب «آیین دوستیابی» نمیتواند گره مشکلات را باز کند. نقد امروز ایجـاد بحران است. هر نقدی که نتواند بحـران خلق کند، در خدمت هدفهای ضد مردمی قرار میگیرد. یازده سال تلاش روزنامۀ «ماندگار» در جهت نهادینه کردنِ ژورنالیسمِ واقعنگر میتواند ستایشبرانگیز باشد. گاهی نوشتههای ماندگار واقعاً تندوتیز اند. برخیها میگویند که ماندگار اصول ژورنالسیم را رعایت نمیکند. برخیها زبان تُند آن را دشمنی فرض میکنند. اما در واقع چنین نیست.
اگر یازده سال کارنامۀ ماندگار را با همۀ فراز و فرودهای آن به درستی بررسی کنیم، متوجه میشویم که دفاع از دموکراسی، آزادیهای مدنی، آزادی بیان و رسانه و ارزشهای ملی همه در سرخط کارِ آن بوده است. این درست است که ماندگار هرگز تلاش نکرده که تربیون هیچ حکومت و حتا جریان خاصِ سیاسی قرار بگیرد؛ اما این بدان معنا نبوده است که ماندگار هدفهای ملی را به فراموشی سپرده باشد و یا در پی تضعیفِ نظام کاری انجام داده باشد. ماندگار با زشتیها، بیعدالتیهایِ موجود در جامعه، نابسامانیها، فساد و قومگرایی مبارزه کرده و این مبارزه بیامان بوده است. ماندگار در این یازده سال تلاش کرده که روی دیگرِ سکه را نشان دهد. ماندگار حاکمان ضعیف، وزیران نابکار، مسوولان بیبندوبار را همواره با نوکِ تیزِ انتقاد خود مورد شماتت قرار داده و در این راستا به هیچ فرد و کسی رحم نکرده است.
امروز در خانوادۀ مطبوعات کشور، ماندگار نه تنها نامی آشنا پنداشته میشود، بل قابل احترام و حرمت نیز هست و این به بهای بزرگی بهدست آمده است. همانگونه که در استرالیا، هال و سیدنی مانیتور نامهای آشنا و ماندگارند؛ «ماندگار» نیز در خانوادۀ کوچکِ روزنامهنگاری واقعنگر افغانستان، نامی آشنا و ماندگار خواهد ماند.
ماندگار نسبت به زبان حساسیت نشان داده و این از حُسنهای این روزنامه میتواند به شمار رود. نوع ویرایش و پیرایش و زبانی که در آن استفاده میشود، شلخته و نابسامان نیست. از روش املاییِ مشخصی استفاده میکند و در این جهت تعهد ویژه از خود نشان میدهد. گاهی چنین شنیده میشود که حساسیت نسبت به زبان، کارِ روزنامهنگار نیست و این به هیچ صورت حرفِ دقیق و حسابشده نمیتواند باشد. روزنامهنگار و روزنامهیی که نداند چگونه از زبان استفاده کند و زبان را به کار گیرد، در واقع هیچ کارِ درستی انجام نداده است.
روزنامۀ ماندگار اما میتواند بهتر از چیزی باشد که حالا هست. یعنی با همۀ خوبیهایی که ماندگار دارد، میخواهیم بازهم نسبت به وضعیتِ خود منتقدانه برخورد کنـد. تنها نمیتوان دیگران را نقـد کرد، بل نقد زمانی ارزش دارد که متوجه نقدکننده نیز باشد. ماندگار هنوز به ترجمه آنگونه که بایسته است، توجه نشان نداده و این ضعفِ قابل توجهی برای این روزنامه به شمار میآید. ما نیاز داریم که دیدگاههای دیگران را نیز بدانیم. دسترسی عموم به منابع اصلی و آشنایی به زبانهای خارجی، هنوز در سطح بسیار محدودی در جامعۀ ما وجود دارد. در کنار آن، نامهای زیادی در ماندگار به چشم نمیخورد. لازم است که مقالات و نوشتههای بیشتری از دیگر نویسندهگان و روزنامهنگارانِ صاحب نام و قلمِ کشور در ماندگار نشر شوند. موضوع دیگر، توجه نشان دادن به گزارشهای روایی است. ماندگار کمتر گزارشِ روایی منتشر کرده است. من به عنوان کسی که سالها کار روزنامهنگاری کرده و درس دادهام، به گزارشهای روایی آنگونه که که از فنون ادبیات داستانی در گزارش استفاده شود، بها میدهم. این روزها بهترین گزارشها به شیوۀ روایی نوشته میشوند، به ویژۀ گزارشهای نرم. لازم است که ماندگار گامهای متینی در این عرصه نیز بردارد.
در پایان برای همۀ دستاندرکاران ماندگار، آغازِ یازدهمین سال نشراتیِ آن را مبارکباد میگویم و آرزو میبرم که این رسانۀ نوشتاری همچون مشعلی فروزان بر تارکِ روزنامهنگاریِ کشور نورافشانی کند.
Comments are closed.