احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ابوالفضل رجبی/ چهار شنبه 13 اسد 1395 - ۱۲ اسد ۱۳۹۵
بخش نخست/
در این نوشتار کوشیدهام تا تقابل رابطه عاشق و معشوق را با نسبت خواجه و برده از نگاه هگل بیان کنم. طبیعتاً وجوه دیگری از عشق نیز وجود دارد که بیانشان در این مقال نمیگنجد، برای مثال تقابل خصمانه میان عاشق و معشوق نیز قابل تصور است؛ نمونه بارز این تقابل، در ارتباط میان کی یرکگور و نامزدش، رژین، به چشم میخورد. انتظار میرود این نوشتار را همچون طرحی اجمالی و گذرا از عشق هگلی بینگارید.
سرآغاز
در فلسفه هگل میتوان تقابل را مقوله اصلی به حساب آورد. بنابراین سعی ما بر آن خواهد بود که عشق را از دریچه دو تقابل متقابلین بنگریم: تقابلی که نسبت خواجه و برده با رابطه عاشق و معشوق (در خانواده) دارد و نیز تقابل بین ادیان یهود و مسیح. در رابطه عاشق و معشوق، انحلال شخصیت زن و مرد در یکدیگر و ارتقای آنها به صورت بنیاد خانواده، نمایاننده مشـخصههای عشق از نگاه هگل است. همچنین، با شرحی تطبیقی از اقوام یهود و مسیح (که در سردمدارانشان، یعنی ابراهیم و عیسی نمود یافتهاند) میتوان راهی به این مقوله گشود.
الف: جنبه ارتقایی عشق
یکی از ابعاد عشق که فلسفه هگل بسیار بر آن تأکید میشود، جنبه وحدتبخشی آن است. به خصوص در تحلیلی که وی از تشکیل خانواده به دست میدهـد، این مهم نقش اساسی ایفا میکند. به تعبیر هگل، زن و شوهر، از شخصیتهای مستقلشان صرف نظر می کنند و بدینسان به شخصیتی واحد بدل میشوند. (۱) زناشویی، آگاهی بر یگانهگی خود و دیگری است و این یعنی عشق. (۲)
در اینجا برخلاف رابطهیی که خواجه و برده با هم دارند، تقابلی در کار نیست. در رابطه خواجه و برده، آزادی حقیقی از آن برده است که با خودسازی و خودشکوفایی، به فاصله هرچه بیشتر از خواجه میرسد. حال آنکه عاشق و معشوق «متعهد میشوند که شخصیتهایشان را به یکدیگر تسـلیم کنند و هر کدام تنها با دیگری کامل باشند.» (۳) بدین طریق علاوه بر آنکه شخصیت این دو در یکدیگر ادغام شده است، ارتقایی نیز صورت گرفته است. زیرا خانواده، بنیاد و (به واسطه وحدتش) شخصیتی غنیتر است. عاشق و معشوق ابداً مخالف یکدیگر نیستند. (۴)
همچنین هگل در تبیین هنر رمانتیک سه خصیصه را خاص هنر مزبور برمیشمرد: شرف، عشق و وفاداری. شرف، پی بردن به ارج و ارزش خود است، حال آنکه در عشق، عاشق به ارج و ارزش نامتناهی دیگری اعتراف میکند و حقیقت نفس خویش را در او مییابد.(۵)
ب: اخلاق در عشق
از آنجا که زن وشوهر، در بنیاد خانواده شخصیتی واحد مییابند و اصل در زناشویی، وحدت شخصیت و سپردن استقلال خویش به یکدیگر است، ازدواج خویشاوندی با اخلاق اجتماعی تعارض دارد. (۶) بنابراین عشق در این میانه واسطهیی است برای تحقق اهدافی اخلاقی. زناشویی اساساً پیوندی اخلاقی است که بر مبنای آن بنیادی ماهیتاً اخلاقی (یعنی خانواده) شکل میگیرد. هگل در این زمینه تصریح میکند: «عنصر اخلاقی ذاتاً کلی است و این رابطه که با طبیعت به وجود آمده [یعنی خانواده] اساساً امری روحانی به حساب میآید و تنها به واسطه روحانی بودن، اخلاقی است». (۷)
بر همین اساس طلاق نیز، به واسطه آنکه این پیوند روحانی و اخلاقی را از هم میگسلد، غیر اخلاقی است و باید به تأخیر افتد. (۸) بنابراین عشق نه تنها وحدتبخش است، بلکه عنصری اساساً اخلاقی به شمار میرود (چرا که وحدتِ نشأت گرفته از آن اخلاقی است).
در اینجا نیز تضاد و تقابلی عمیق بین رابطه عاشق و معشوق و نسبت خواجه و برده برقرار است. آنچه در رابطه اخیر، اخلاقی به حساب میآید، دوری هر چه بیشتر برده از خواجه است. برده با فاصلهگیری از طرف مقابلش و پناه بردن به درون خویش، به صیانت نفس و آزادی (از نوع رواقی آن) دست مییابد. شاید بتوان گفت که احساس برسازنده نسبت، بین خواجه و برده، نفرت است. نفرت نقطه مقابل عشق و برهم زننده وحدت اشیا است.
ج: جنبه عقلانی عشق
با تفاصیل بیان شده، میتوان دریافت که عشق از نگاه هگل کاملاً عقلانی است. استیس این جنبه را چنین توضیح میدهـد: «… بنابراین مبنای ازدواج دلدادهگی نیست، بر پایه احساس است، اما فقط احساسی که در هسته آن عقل قرار دارد. عقل در اینجا در جامه احساس تجلی میکند … زناشویی مانند هر یک از تأسیسات اخلاقی بر پایه عقل استوار است.» (۹)
اما از این لحاظ شاید نتوان تقابلی بین این نسبت و رابطه خواجه و برده بیان کرد. به اعتقاد هگل «خودآگاهی حقیقی، تنها وقتی به دست میآید که ارتباط خود و دیگری به رابطه متقابل بین دو فرد خودآگاه بسط مییابد.» (۱۰) در اینجا مراد هگل رابطه خواجه و برده است و نه عشق. هگل رابطه خواجه و برده را مرتبهیی ضروری و کلی در فرآیند تمدن میداند که در آگاهی فردی بروز مییابد. (۱۱) اگر عقلانیت، مشخصه عشق هگلی قلمداد میشود، مراد تفاوت این مقوله با عشق از نگاه دیگران است و باید دانست که هر آموزندهیی در نظام هگل از جهتی عقلانی بهره میبرد.
Comments are closed.