سرچشمه‌های طنز در آثار یونسکو

- ۰۵ سنبله ۱۳۹۱

 سیما حضوری
یونسکو از طنز در پوچی با به‌کار بردن تقلید تمسخرآمیز طنز در تضادها و طنز در کارهای پوچ استفاده می‌کند. هم‌چنین از ژست‌ها و شخصیت‌های گوناگونی هماهنگ با تیاتر بهره جسته است. این طنز در کاراکترها از شخصیت‌ها، رفتارها، نقص‌ها و عشق‌های پرسوناژها سرچشمه می‌گیرد.
پرسوناژها بدون زبانی خاص نمی‌توانند وجود واقعی داشته باشند، در نتیجه از طنز در زبان و گفتار نیز برای به‌وجود آوردن طنز در تیاترش استفاده کرده است که از بازی با کلمات نقص در تلفظ و هم‌چنین از تصاویر مضحک و دومعنایی‌ها سرچشمه می‌گیرد.
تیاتر یونسکو عادت‌های گذشته به تیاتر کلاسیک را از بین برده به گونه‌یی که بسیاری را نسبت به تمام سال‌هایی که به تیاتر عادت کرده بودند، منزجر می‌کند. امروزه از آثار یونسکو به عنوان مهم‌ترین آثار تیاتری در فرانسه یاد می‌شود. اگرچه این آثار هرگز از نقدها، تحقیقات و بحث‌ها در امان نبوده اند. روند نقد نیز از زمان اولین نمایش «آوازه‌خوان تاس» آغاز شد که به درستی نوع جدیدی از خنده را منعکس می‌کرد.

ماری کلودهوبرت این‌گونه می‌نویسد: «همراه با یونسکو خنده‌یی جدید بر روی صحنه‌های اروپایی متولد شده که نوعی خندۀ عصبی است».
یونسکو در آثار خود دنیایی دیگر می‌آفریند که «تصویر جهان نیست، بلکه برداشتی از تصویر جهان است» یعنی آفرینشی موازی با جهان. یونسکو به کندوکاو در وضعیت انسانی می‌پردازد و در «یادداشت‌ها و علیه یادداشت»ها می‌نویسد: «آن‌چه مرا متعهد می‌کند مسألۀ وضعیت انسانی، شرایط اجتماعی و یا فرا اجتماعی در کل خودش است».
طنز یونسکو تنها ارزش ذاتی و درونی ندارد؛ او فقط برای سرگرم کردن تماشاگرانش نمی‌نویسد. طنز او هیچ تراژدی را به نمایش نمی‌گذارد. او برای  تماشاگرانش نگرشی از دنیای دل‌زده و بی‌تفاوت را به تصویر می‌کشد و به آن‌ها اجازه می‌دهد که در آن تعقل و تفکر کنند  و از درک آن، متعجب و حیرت‌زده شوند.
یونسکو ماده اولیه نمایشنامه‌هایش را از رویاها استخراج می‌کند و می‌داند که در رویا همه‌چیز مجاز است و سعی بر آن دارد که با استفاده از تصاویر و پیچیده‌گی طنز، آن‌ها را قابل بیان کند. یونسکو برای رسیدن به اهدافش از روش‌های مختلفی در طنز بهره جسته است. او در زنده‌گی خود و در دنیای تعارض‌ها، پوچی را به وضوح احساس می‌کند و به همین دلیل، سعی می‌کند که این پوچی را در تیاتر خود به تصاویر بکشد.
بنابرین او از طنز در پوچی، با به‌کار بردن تقلید تمسخرآمیز، طنز در تضادها و طنز در کارهای پوچ، استفاده می‌کند. هم‌چنین از ژست‌ها و شخصیت‌های گوناگون هماهنگ با تیاترش بهره جسته است. این طنز در کاراکترها، از شخصیت‌ها، رفتارها، نقص‌ها و عشق‌های پرسوناژها سرچشمه می‌گیرد. پرسوناژها بدون زبانی خاص نمی‌توانند وجود واقعی داشته باشند. در نتیجه از طنز در زبان و گفتار نیز یرای به‌وجود آوردن طنز در تیاترش استفاده کرده است که از بازی با کلمات، نقص در تلفظ و هم‌چنین از تصاویر مضحک و دومعنایی‌ها سرچشمه می‌گیرد.
۱- طنز در پوچی
«آوازه‌خوان تاس» بی‌گمان خنده را برمی‌انگیزد. اما طنزی که این تیاتر در بردارد، متفاوت از طنز سنتی است. این طنز مستقیماً در تماس با پوچی است که هم‌زمان زبان و رفتار پرسوناژها را نشان می‌دهد. در این چشم‌انداز است که سه نوع از طنز در تمام طول نمایش گسترش می‌یابد: تمسخر خنده‌آور، طنز تضادها و طنز بی‌معنایی.
– تمسخر خنده‌آور:
یونسکو عمداً تقلید را ایجاد می‌کند. او برای مضحک جلوه دادن فرآیند تیاتری مرسوم، نوشتار را تحریف می‌کند. در خانواده اسمیت‌ها و مارتن‌ها، تمام کلیشه‌های پرسوناژهای تیاتر بلوار، در اوج خود قرار گرفته اند.
– طنز تضادها:
بازی‌های تضادی هم، با نمایش تناقض‌های مربوط به زبان و رفتارها و تناقض‌های طنزی بسیاری که مربوط به زبان می‌شود، خنده را برمی‌انگیزد. اولین بازی تضادها، بین آن‌چه گفته می‌شود و لحنی که برای گفتن اختیار شده، ظاهر می‌شود. نوع دیگری از تضادها، گفتار و رفتار را رو در رو قرار می‌دهد. گاهی هم خود گفتارها هستند که ضدونقیض بیان می‌شود.
– طنز بی‌معنایی:
بی‌گمان از پوچی، پرسوناژها به بی‌معنایی روی می‌آورند. و این نخستین سرچشمۀ طنز است: به چیزی می‌خندیم که معنایی ندارد. بیان، در آوازه‌خوان تاس، به وسیلۀ بی‌معنایی نشان داده شده است. تماشاگر از هذیان لفظی که در آن پرسوناژها سقوط می‌کنند، می‌خندد و از داستان‌های احمقانه‌یی که هر یک از آن‌ها به نوبه خود تعریف می‌کنند، از تخریب یک زبان که به پوچی بدل می‌شود، به خنده درمی‌آید که کاملاً غیرقابل فهم است.
۲- طنز در کاراکترها
یونسکو برای بخشی از طنزش، تمسخر پرسوناژهایش را انتخاب کرده و این موضوع را به عنوان یکی از سرچشمه‌های طنز خود قلمداد کرده است. بنابرین ما در راستای کنکاش در گذشتۀ نویسنده قرار می‌گیریم تا انگیزه‌هایی که می‌تواند او را به این سمت سوق دهد، دریابیم. این گذشته، دو مصیبت انسانی را در برمی‌گیرد،

دو جنگ جهانی که یونسکو در بلوغ و جوانی خود آن‌ها را پشت سر گذارده است. هنگام به حکومت رسیدن فاشیسم در رومانی یا بعد از گذراندن کودکی‌اش در فرانسه، در سال ۱۹۲۵، او مجبور به خویشتن‌داری می‌شود که این نوع حکومت بر افراد اعمال می‌کند و زیر فشار خشونت و استبداد، دیگر نه می‌تواند فکر کند و نه افکار خود را آزادانه بیان کند. پس در این دنیا، همان فرد را به نمایش می‌گذارد که محکوم به برگزیدن یک زنده‌گی پوچ و از پیش تعیین‌شده است؛ فرو رفته در روزمره‌گی، فردی که مطیع احتمالات و پیشامدهای یک تفکر جمعی و مجبور به هم‌رنگی با جماعت دوران خویش است.
یونسکو با استفاده از تیاترش نشان می‌دهد که چه‌گونه انسان بعد از جنگ هویت، شخصیت و در آخر آزادی خود را از دست داده است. او مبالغه و اغراق را به عنوان اصول نمایشنامه‌نویسی‌اش برگزیده است که همواره به ایجاد طنز منتج می‌شود. برای برملا کردن عیب‌های پرسوناژهایش، در ژست‌ها اغراق می‌کند و این کار را به افراط تا جایی پیش می‌برد که انسان‌هایی بدون چهره ایجاد کند؛

عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی که بی‌دلیل تکان می‌خورند و صحبت می‌کنند برای هیچ نگفتن. قبل از هر چیز یونسکو در آن‌ها علایم خارجی هویت را از بین برده است؛ علایمی مانند: هویت اجتماعی، گذشته، شرایط اجتماعی و چارچوب تاریخی. سپس آن‌ها را از تمام واحدهای درونی، با از بین بردن شخصیت و حالات روان‌شناسی محروم می‌کند،

تا به آن‌ها حالت‌های نامحسوس و خنده‌دار بدهد. بنابرین او از خلق آثار نمایشی به سبک سنتی جدا می‌شود و تمام عناصری را که تاکنون به چاپ نرسیده و بی‌سابقه است، وارد تیاتر خود می‌کند: یونسکو برای پرسوناژهایش نام‌هایی را انتخاب می‌کند که جای هیچ‌گونه تعریف برای آن‌ها باقی نمی‌گذارد. پرسوناژهای تیاتر یونسکو مانند پرسوناژهای تیاتر سنتی، از لحاظ روان‌شناختی قابل تعریف نیستند. آن‌ها تیپ‌های اجتماعی هستند که اغلب نام خاصی ندارند و بعضی اوقات قابل تعویض می‌باشند(خانواده اسمیت‌ها، مارتن‌ها، پروفسور، دانش‌آموز، آتش‌نشان، پزشک و…)
بنابرین، پرسوناژها آزاد از هرگونه وابسته‌گی‌های اجتماعی و خالی از تمام محتویات روانی هستند: آن‌ها تقریباً نمونه‌هایی بی‌چهره و گاه بی‌نام هستند.
۳- طنز در زبان
یونسکو یک طرح در مورد طبیعت، توانایی و مخاطرات زبان بیان می‌کند. به عنوان مثال در آوازه‌خوان تاس، عنوان داستان هیچ ربطی به محتوای داستان ندارد، مرجعی نیست، یک فریب و حیله است که ما را به اشتباه بیندازد. تمام مکالمات، یک تحقیر وسیع است. اغراق در به کار بردن مکان‌های عمومی و عامیانه در این اثر و جدیت در تکرار آن‌ها، یک منبع تمام نشدنی از طنز را شامل می‌شود:

«خانوم من خیلی باهوش‌تر از من است، به هر حال او خیلی بیشتر زن است.» اولین قهرمان تیاتر یونسکو، زبان است، که این اثر فساد و خرابیِ فزاینده و تازنده‌یی را در زبان دنبال می‌کند. وقتی که زبان، دیگر با یک تفکر سرزنده و با نشاط آبیاری نشود، پژمرده شده و برخاک‌وخاشاک خواهد افتاد و ارتباط بین انسان‌ها از بین می‌رود. او طرحی سه‌گانه را از شعور معاصر منعکس می‌کند؛
ـ به نمایش گذاشتن آسیب‌پذیری و شکننده‌گی زبان
ـ تهدید بی‌ارتباطی: پرسوناژها کلمه را با همان معنای خود به‌کار نمی‌برند.
ـ زبان، به علت گرایشش به نفی و تحریف، فریبنده است. زبان بیشتر به پنهان کردن نیروهای امیالی می‌پردازد تا این‌که معنایی داشته باشد و ما را در یک تفکر روان‌شناسانه در مورد زبان فرو می‌برد، که تیاتر حامل آن است.
تیاتر یونسکو بر اساس طنز در پوچی پایه‌گذاری شده است. کاراکتر پرسوناژها و مکالمات‌شان و همین‌طور زبان و گفتارشان در به نمایش گذاشتن طنز شرکت دارند. اما تمام این‌ها می‌خواهند بُعد تراژیک آثار یونسکو را نشان دهند. یونسکو در تیاتر خود مشکلات اجتماعی را بیان می‌کند، در حالی که تماشاگران را به خنده وا می‌دارد.

خانم سیسل استتروکس در طنز یونسکو نوعی تلخی می‌بیند: «جنبۀ کمیک یا گاهی حتا مضحک و عجیب، ظاهری بیش نیست و عمق تیاترش، عمیقاً تلخ و غمناک است.» بنابرین او خنده‌یی جدید را به وجود می‌آورد، خنده‌یی که سالم و خیرخواهانه نیست؛ بلکه خنده‌یی‌ست که انسان را به ورطۀ هراس و دلهره پیش می‌برد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.